در این مطلب متن پرنده عاشق با برگزیده جملات کوتاه و بلند احساسی عاشقانه درباره پرنده و با کلمه پرنده را گردآوری کرده ایم.
فهرست موضوعات این مطلب
متن پرنده عاشقانهجملات ادبی با پرندهدلنوشته پرنده عاشقمتن کپشن پرندهمتن پرنده عاشقانه
یک جفت پرنده ی عاشقکنار پنجره ای در خیابانکز کرده اند در سکوت رنگارنگ پائیزخنک هوایی ست که می وزدو خیابانی که انتظار تو را می کشد
رعنا ابراهیمی فرد
تو نبودیتا ببینیبی توهیچ پرنده ایشوق پرواز نداشتبا پرنده ها،پرواز کن،در پرواز ،هیچ پرنده ای؛پیر نیست…!
در نامه هایتشما خطابم کنپرنده ات پریدخداحافظبعد از اینآرزوى محال صدایم کن
نیکى فیروزکوهیاز کتاب خداحافظ اگر باز نگشتم
می خواهم هر صبح که پنجره را باز می کنیآن درختِ رو به رو من باشمفصلِ تازه من باشمآفتاب من باشماستکان چای من باشمو هر پرنده ای کهنان از انگشتانِ تو می گیرد …!
از سر زمین عشقبرایت پیامی آوردمبدین سانبیا مثل دو پرندهبال بگشایم بسویخانه خوشبختیکه درآن میز شب یلدا رااینگونه چیدمشکلات ، از طعم چشمانتآجیل از ذرات ، عشق مندوستت دارمعاشقتمانار ، از باقی مانده قلبمکه هزاران تکیه شدهدرون ظرفی از وجودمهمه را در روی میز تنهاییچیده امبیا تا شب یلدا راسپری کنیم باعشق
جملات ادبی با پرنده
عاشق کبوتر بود. می گفت پرندهای وفادارتر از کبوتر نیست. رهایش که می کنی هرجا برود، خیالت راحت است که برمیگردد. فقط دو روز حواسش پرت شد، فقط دو روز فراموششان کرد. همهشان رفتند، همهشان گم شدند. او دانه میریخت، اما دیگر دیر بود! هیچ کدامشان برنگشتند. مشکل اینجاست. ما یادمان رفته هیچ تعهدی یک طرفه نیست. وفادارترین کبوتر هم برای ماندنش دانه میخواهد، توجه میخواهد، عشق میخواهد. هیچ کبوتری ناچار به ماندن نیست. هیچ کبوتری …
روزی به من خواهی رسیدمثل خبری خوش مانند هدیه ای زیبا همچون پرنده ای مهاجر تا آن روز منتظرت خواهم ماند گوش به زنگ خیره به در نگران به آسمان
「♡」
ای پرندهٔ رهاسال هاستبر ته مانده ی پوتین ات لانه دارند،پرنده ها!.
(زانا کوردستانی)
همیشه از خودم می پرسیدم…دوندگان آفریقایی…می خواهند از چه چیزی فرار کنند…که این قدر پاهای قوی دارند..بومیان آمریکا…می خواهند …کدام آواز را بخوانند…که آرواره های محکمی دارند…و ساکنان قطب ..از گرمای کدام کلمه…به یخ ها پناه برده اند…همیشه از خودم می پرسیدم…من پرنده ی کدام آسمانم؟می خواهم به کجا بپرم…که این قدر دلم بال بال می زند…برای پریدن …
پرنده ام وُ در قفس،دلتنگ بام تو!تا بچینمدانه های عشقت را.
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
Do not leave me, I am tired of everyone without you, my whole world is in your eyes, do not take your eyes from me, I am crazy, I love, two birds on the clouds
رها نکن ، من از همه بدون تو خسته شده ام ، تمام دنیای من در چشمان توست ، چشمانت را از من نگیر ، من دیوانه ام ، من عاشقم ، دو پرنده روی ابرها
دلنوشته پرنده عاشق
کسی که آسمانش به اندازه پنجره ای ست که دارد، هرگز پرواز را نمی فهمد و پرنده هایش همیشه ناتمامند…
بعضی از چیز هاتنها از دور ظاهر آرام و زیبا دارندو انسانبرای نزدیک شدن به آنها نباید پافشاری کندمثل عشقسیاستو مهاجرت …من بر آسمان خراش هاپرنده های مهاجر زیادی دیده امکه چشم هایشان پر از اشک بود!
ای کاش پرنده بودم تا میتوانستم از بالای ابرهای بغض آلود، زندگی کردنت را تماشا کنم .ای کاش دریا بودم تا میتوانستی سنگِ دغدغه هایت را در دلم پرتاب کنی و ساعت ها به من خیره بمانی .ای کاش فردا بودم تا هر روز در انتظارم بنشینیو ای کاش با تو آنجا بودم؛ در کنار دریا چشم انتظار فردا و غرق شده در رویاهایمان پرواز کردن را به تو می آموختم.
شکوفه راچگونه میتوان از حافظهی درختها پاک کردوقتی که هر بهاربیاراده سبز میشوند؟پرندهها را چگونه میتوان به زمین عادت داد؟وقتی که آسمان را نگاه میکنند وبالهاشان روی دوششانسنگینی میکند؟!
#نرگس_صرافیان_طوفان
روزهای اول پاییز یه عادتی هم که داره اینه آدمهای غمگین رو مهربون و اشکی تر می کنه از بقیه سال…یعنی شما با گردن افراشته داری برای خودت راه می ری توو شهر،بی رویا و بی کابوس،یخِ یخ.یهو یه برگی می مونه زیر پای چپت و با یه ناله محزونی عمرشو میده به پوکی،به بیهودگی…ابر میاد توو گلوی آدم که آخه شاخه جان،درخت جان،خوب شد حالا؟این برگ رو از خودت روندی،نخواستیش،گفتی برو خسته ام ،میخوام بخوابم تا بهار و برگ نو و حال نو…خوبه حالا اینطوری تموم شد؟خم میشی به برگ نگاه می کنی،یه جوری مرده که انگار هیچ وقت زنده نبودهعین آتیش علاقه که یهو خاموش میشه توو دل دلبر بدعهد بدخلق بی مدارا…چی می گفتم؟آهانبرگ نباشید توو زندگی تون،شاخه هم نباشید.پرنده باشین، ????️پر بکشین از رنجی به لذتی،و بالعکس.که دنیا دایره بسته خوشی و ناخوشیه. هرکی هم نخواستت بدون یا حق داشته یا مجبور بوده یا نادون بوده،که در هر سه صورت به وداعی و یادی کفایت می کنه ایام…خبر خوب اینه که اینجا هیچی همیشگی نیست!روزای اول پاییزههمیشه حواست به زیر پات باشه،یهو دیدی با غرورت و رویات و امیدت و بهارت موندی زیر پای اشتباهای خودت!پرنده باش…
متن کپشن پرنده
تو بگو دوستم داریمن ثابت می کنمانسانجانوریستپرنده ….️
دنیا بهشت است اگرهمه چیز سر جای خودش باشدماهی در آبپرنده در آسمانوسر منروی سینه ی تو
روزی به من خواهی رسیدمثل خبری خوش مانند هدیه ای زیبا همچون پرنده ای مهاجر تا آن روز منتظرت خواهم ماند گوش به زنگ خیره به در نگران به آسمان
「♡」
جا ماندممی خواستم پرنده باشمو پرواز کنمحال اکنون درخت امبا عمیق ترین ریشه هایمجا ماندم!
او نگفت دوستت دارم،اما نامه اش را اینگونه تمام کرد.بال تو را میبوسم پرنده قلبم ….
درخت بی سرو سامان شده است بعداز توپرنده سر به گریبان شده است بعد از تو
بهار دست تکان داد ودور شد از منهوا ،هوای زمستان شده است بعداز تو
هزار پنجره ی پُر غبارم وانگار–زمانِ قحطی باران شده است بعداز تو
کسی که آینه دار سپیده بود،چقدر–از آفتاب ،گریزان شده است بعد از تو
به چشمِ گل،جنگل با تمام وسعت خودشبیه گوشه ی گلدان شده است،بعد از تو
و کوه ،کوه فرو ریخت هستی وبی شکجهان بَدَل به بیابان شده است بعداز تو
سر به سنگ نه ، سر کلنگ باید بزنمآهو که شدم ، پلنگ را باید بزنم
این برکه ی کوچک که مرا خواهد خوردماهی که شدم به دلِ نهنگ باید بزنم
آتش به لب و به چشم باران دارمسر سبزی دهکده به دامان دارم
من مقصد مرغان مهاجر هستمیک باغ پرنده روی ایوان دارم
ابر آمد و باد آمد و باران آمدیک عمر نبودنش به پایان آمد
برعکس تمام آیه های تاریخیوسف به سرش زد و به کنعان آمد
هیچوقت نمیشه به یه پرنده تو قفس..،آزادی رو بیان کرد!
خودم را از همه دریغ میکنمپیراهن گُل گلیه تابستانیم را میپوشمپنجره را باز میکنم ، به بوته های خار لبخندی پیشکش میکنم ، که خجالت میکشند و گل میدهندچراغ هارا خاموش میکنم ، پرده هارا کنار میکشمخورشید را به خانه دعوت میکنم …آفتاب دستو دلباز تر از همیشه ، خودش را فقط وقف تابیدن به اتاقم میکندشاپرک ها دستانم را میگیرند و پرنده ها روی شانه ام می نشینند،آواز میخوانیمُ اشتیاقمان را فریاد میکنیم ، ناگهان باد میوزدُ مهمانِ ناخوانده ی محفل گرممان میشودابرها در آسمان تماشایم میکنندامید ، به من نگاه میکند ،طوری که انگار خانه اش را پیدا کردهو من اما ، میشوم چشم اندازی که هر غمی را فریب میدهد
می گویند قلبت در هر حالی که باشد، چهره ات به همان حال در می آید.چه بگویم؟ خودت آشفتگی موهایم را، لبخند پریشانم را و سرگردانی دکمه های پیراهنم را ببین!حالم تعریفی ندارد؛ حس و حال پرنده ی لاغر و ضعیفی را دارم که از کوچِ مداوم خسته شده است و دلش سکون می خواهد.حالا فرقی ندارد کجا! در جنگل، آسمان و یا شاید یک آغوش.
نویسنده:مهدیه جاویدی????
دلتنگت که می شوم،حسِ پرواز–به سرم می زند…افسوس!من پرنده ای محبوسم[زخمی ی میله ها]!
لیلا طیبی (رها)
یک زندگی کم است…برای آنکه تمام شکلهای دوستت دارم را با تو در میان بگذارم…میخواهم هر صبح که پنجره را باز میکنی؛ آن درخت روبه رو من باشم..فصل تازه من باشم..آفتاب من باشم..استکان چای من باشم..و هر پرنده ای که نان از انگشتان تو میگیرد..یک زندگی کم است؛برای شاعری که میخواهد در تمام جمله ها دوستت داشته باشد..
به گمانم اندوه،پرنده ای ست تنها،در غم جفت اش،[غمگین]که حدِ فاصلِ دو کوچ،بال هایش را سست می کند.
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
خواهر همان پرنده ایست کهحتی اگر پاییز باشی…به روی شاخه هایبی روح و بی رنگ توآواز خوش زندگی میخواند،تا بهارسمت تو بیاید…