غزل شماره ۳۳ از غزلیات شهریار را در هم نگاران بخوانید. غزلیات شهریار فراتر از عشق شخصی هستند و به مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نیز میپردازند. شعر “علی ای همای رحمت” نمونهای از عمق احساسات مذهبی و عرفانی اوست که به خوبی نشاندهنده دغدغههای اجتماعی او نیز هست. همچنین غزل شماره ۳۴ از غزلیات شهریار؛ گاهی گر از ملال محبت بخوانمت را در سایت هم نگاران بخوانید.
غزل شماره ۳۳
دیر آمدی که دست ز دامن ندارمت
جان مژده دادهام که چو جان در بر آرمت
تا شویمت از آن گل عارض غبار راه
ابری شدم ز شوق که اشکی ببارمت
عمری دلم به سینه فشردی در انتظار
تا درکشم به سینه و در بر فشارمت
این سان که دارمت چو لئیمان نهان ز خلق
ترسم بمیرم و به رقیبان گذارمت
داغ فراق بین که طربنامه وصال
ای لالهرخ به خون جگر مینگارمت
چند است نرخ بوسه به شهر شما که من
عمری است کز دو دیده گهر میشمارمت
دستی که در فراق تو میکوفتم به سر
باور نداشتم که به گردن درآرمت
ای غم که حق صحبت دیرینه داشتی
باری چو میروی به خدا میسپارمت
از جویبار چشم ترم سایه وامگیر
تا چون مژه نهال تفرج بکارمت
روزی که رفتی از بر بالین شهریار
گفتم که نالهای کنم و بر سر آرمت
تفسیر این شعر
این شعر از شاعر بزرگ فارسی، شهریار، به بیان احساسات عمیق و عاشقانهی او میپردازد. در ادامه، به زبان سادهتر و با توضیحات مناسب، نکات اصلی شعر را بررسی میکنیم:
1. دیر آمدی: شاعر از معشوقش میگوید که دیر به او رسیده و حالا که او را در کنار خود ندارد، احساس تنهایی میکند. او میخواهد که معشوقش را در آغوش بگیرد.
2. شوق و اشک: شاعر از شوقی که دارد سخن میگوید و اینکه این شوق باعث شده که او اشک بریزد. او میخواهد معشوقش را از غبار راه پاک کند و به او نزدیک شود.
3. انتظار طولانی: شاعر به مدت طولانی که در انتظار معشوق بوده اشاره میکند. او میخواهد معشوق را در آغوش بگیرد و احساساتش را به او منتقل کند.
4. ترس از جدایی: شاعر نگران است که مبادا معشوقش را به دیگران بسپارد و خودش را در تنهایی رها کند. این احساس ترس از جدایی و فراق را به خوبی منتقل میکند.
5. درد فراق: شاعر به درد و رنجی که از دوری معشوق متحمل شده اشاره میکند. او میگوید که این درد همچون خون جگرش است و نمیتواند آن را فراموش کند.
6. نرخ بوسه: شاعر به قیمت بوسهها اشاره میکند و از این میگوید که او مدت زیادی است که اشکهایش را برای معشوق شمرده است.
7. دست در فراق: شاعر اشاره میکند که وقتی در فراق معشوق بوده، به سر خود کوفته و حالا باور ندارد که معشوق به گردن او بیفتد.
8. غم و خداحافظی: شاعر با غم قدیمیاش صحبت میکند و میگوید که وقتی معشوق میرود، او را به خدا میسپارد.
9. چشم تر: شاعر از چشمان خود میگوید که پر از اشک است و نمیخواهد سایهاش بر روی معشوق بیفتد.
10. ناله بر سر آرمت: در پایان، شاعر از روزی یاد میکند که معشوق از کنارش رفته و تصمیم دارد نالهای کند تا احساساتش را ابراز کند.
به طور کلی، این شعر بیانگر عشق عمیق، انتظار طولانی، درد فراق و ترس از جدایی است. شاعر با استفاده از تصاویری زیبا و احساسی، احساسات خود را نسبت به معشوقش بیان کرده و نشان میدهد که چگونه عشق بر زندگیاش تأثیر گذاشته است.