شعر

غزل شماره ۲۷ از غزلیات شهریار/ ندار عشقم و با دل سر قمارم نیست

غزل شماره ۲۷ از غزلیات شهریار را در هم نگاران بخوانید. غزلیات شهریار نه تنها به خاطر زیبایی و تکنیک شاعری او مهم هستند، بلکه به عنوان یک میراث فرهنگی و ادبی در حفظ و ترویج زبان و فرهنگ فارسی و ترکی آذری نقش بسزایی دارند. این اشعار همچنان الهام‌بخش نسل‌های جدید هستند و به غنای ادبیات ایران ادامه می‌دهند. همچنین غزل شماره ۲۸ از غزلیات شهریار؛ هیچ آفریده‌ای به جمال فریده نیست را در سایت هم نگاران بخوانید.

غزل شماره ۲۷

ندار عشقم و با دل سر قمارم نیست

که تاب و طاقت آن مستی و خمارم نیست

دگر قمار محبت نمی‌برد دل من

که دستِ بردی از این بختِ بدبیارم نیست

حساب جاری من گو ببند باجهٔ بانک

که من به بودجهٔ عمر، اعتبارم نیست

من اختیار نکردم پس از تو یار دگر

به غیر گریه که آن هم به اختیارم نیست

جهان فریب دهد آدمی به نقش و نگار

مرا چه نقش فریبنده چون نگارم نیست

به رهگذار تو چشم انتظار خاکم و بس

که جز مزار تو چشمی در انتظارم نیست

تو می‌رسی به عزیزان سلام من برسان

که من هنوز بدان رهگذر گذارم نیست

قطار قافلهٔ همرهان مرا بگذشت

که من بلیت و گذرنامهٔ قطارم نیست

چه عالمی که دلی هست و دلنوازی نه

چه زندگی که غمم هست و غمگسارم نیست

به لاله‌های چمن چشم بسته می‌گذرم

که تاب دیدن دل‌های داغدارم نیست

غزال من تو چه شاخ نبات بودی، حیف

که من چو خواجه غزل‌های شاهکارم نیست

ز نام بردنِ خود نیز شرمم آید و ننگ

که شهریارم و آن شعر شهریارم نیست

تفسیر این شعر

این شعر از شاعر بزرگ ایرانی، شهریار، است و در آن احساسات عمیق و غم‌انگیز عشق و جدایی به تصویر کشیده شده است. حالا بیایید این شعر را به زبان ساده توضیح دهیم:

1. بیت اول: شاعر می‌گوید که عشقش را ندارد و نمی‌تواند با دلش قمار کند، چون طاقت و توانایی تحمل این عشق و احساساتش را ندارد.

2. بیت دوم: او دیگر نمی‌تواند در بازی عشق شرکت کند؛ چرا که شانس و بختش بد است و نمی‌تواند از این وضعیت خارج شود.

3. بیت سوم: شاعر از بانک می‌خواهد حسابش را ببندد، زیرا دیگر هیچ اعتباری در زندگی‌اش ندارد و احساس می‌کند که عمرش به پایان رسیده است.

4. بیت چهارم: او بعد از جدایی از معشوقش، دیگر یار دیگری انتخاب نکرده و تنها به گریه کردن ادامه می‌دهد.

5. بیت پنجم: شاعر اشاره می‌کند که دنیا آدم‌ها را با زیبایی‌ها فریب می‌دهد، اما او هیچ زیبایی‌ای نمی‌بیند که او را فریب دهد.

6. بیت ششم: او به معشوقش می‌گوید که در انتظار اوست و جز مزار او (محل دفن) هیچ چیز دیگری در انتظارش نیست.

7. بیت هفتم: شاعر از معشوق می‌خواهد که سلامش را به عزیزان برساند، زیرا او هنوز در همان راهی که معشوقش رفته، باقی مانده است.

8. بیت هشتم: او احساس می‌کند که قافله‌ی دوستانش از او گذشته‌اند و او بلیت و گذرنامه‌ای برای سفر به آن‌ها ندارد.

9. بیت نهم: شاعر به زندگی غم‌انگیز خود اشاره می‌کند که دل دارد اما کسی نیست که دلش را تسکین دهد.

10. بیت دهم: او از روی لاله‌های چمن عبور می‌کند و نمی‌تواند دل‌های داغدار را ببیند، چون طاقت دیدن غم دیگران را ندارد.

11. بیت یازدهم: شاعر به زیبایی معشوقش اشاره می‌کند و ابراز تاسف می‌کند که او مانند خواجه (شاعر معروف) نمی‌تواند شعرهای عالی بنویسد.

12. بیت دوازدهم: او از ذکر نام خود شرمنده است و احساس می‌کند که اگرچه شهریار (لقب خود) است، اما شعرهایش ارزشمند نیستند.

این شعر در کل بیانگر احساسات عمیق غم، عشق و جدایی است و نشان‌دهنده‌ی ناکامی‌ها و دردهای عاشقانه شاعر است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا