شعر

شعر شماره ۳ از مجموعه اشعار نیما یوشیج/ می تراود مهتاب/ می درخشد شبتاب

شعر شماره ۳ از مجموعه اشعار نیما یوشیج را در هم نگاران بخوانید. نیما به کارگیری نمادها و تمثیل‌ها در اشعارش را به خوبی انجام می‌دهد. این نمادها به عمق معنایی اشعار او افزوده و خوانندگان را به تفکر و تأمل وا می‌دارد. همچنین شعر شماره ۴ از مجموعه اشعار نیما یوشیج؛ پاسها از شب گذشته است … را در سایت هم نگاران بخوانید.

شعر شماره ۳

می تراود مهتاب،

می درخشد شبتاب.

نیست یکدم شکند خواب به چشم کس و لیک،

غم این خفته ی چند،

خواب در چشم ترم می شکند.

نگران با من استاده سحر،

صبح می خواهد از من،

کز مبارک دم او، آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر،

در جگر لیکن خاری،

از ره این سفرم می شکند.

نازک آرای تن ساق گلی،

که به جانش کِشتم،

و به جان دادمش آب،

ای دریغا ! به برم می شکند.

دست ها می سایم،

تا دری بگشایم.

بر عبث می پایم،

که به درکس آید،

در و دیوار بهم ریخته شان،

برسرم می شکند.

می تراود مهتاب

می درخشد شبتاب.

مانده پای آبله از راه دراز،

بر دَمِ دهکده مردی تنها،

کوله بارش بردوش،

دست او بر در، می گوید با خود:

غم این خفته ی چند،

خواب در چشم ترم می شکند.

تفسیر این شعر

این شعر به زیبایی احساسات عمیق و تنهایی را به تصویر می‌کشد و در عین حال به موضوعات عشق و امید نیز اشاره دارد. بیایید آن را به زبان ساده توضیح دهیم:

شاعر در ابتدای شعر به نور مهتاب اشاره می‌کند که در شب می‌درخشد. او می‌گوید که هیچ‌کس خوابش نمی‌شکند، اما غم در دل او وجود دارد و خوابش را می‌شکند. این نشان‌دهنده‌ی احساس تنهایی و غم عمیق اوست.

شاعر نگران است و حس می‌کند که صبح نزدیک است. او می‌خواهد با آمدن صبح، خبری به مردم بدهد، اما در دلش احساس درد و خاری وجود دارد که از سفر زندگی‌اش ناشی می‌شود.

سپس شاعر به یک گل زیبا اشاره می‌کند که او با عشق پرورش داده است، اما اکنون آن گل در آغوش او پژمرده شده است. این نماد از عشق و مراقبت اوست که به نتیجه نرسیده و باعث غم او شده است.

شاعر تلاش می‌کند تا در را باز کند و با دیگران ارتباط برقرار کند، اما احساس می‌کند که این تلاش‌ها بی‌فایده است. او به محیط اطرافش اشاره می‌کند که به هم ریخته و نامنظم است و این وضعیت نیز بر احساسات او تأثیر منفی گذاشته است.

در پایان، دوباره به نور مهتاب اشاره می‌شود و تصویر مردی تنها که در دَمِ دهکده ایستاده و بار سنگینی بر دوش دارد، به تصویر کشیده می‌شود. او با خود فکر می‌کند که غم‌های دیگران نیز مانند غم‌های خودش است و این غم‌ها خواب را از چشمانش می‌شکافد.

در کل، این شعر بیانگر احساس تنهایی، غم، تلاش برای ارتباط و امید به آینده است. شاعر با استفاده از تصاویری زیبا، عواطف خود را به خوبی منتقل کرده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا