شعر

شعر با یاسمن/ گزیده اشعار عاشقانه و احساسی با اسم یاسمن

در این بخش مجموعه شعر با یاسمن و گزیده اشعار عاشقانه احساسی زیبا با اسم یاسمن را ارائه کرده ایم.

گلچین شعر با یاسمن

گلست آن یاسمن یا ماه یا روی

شبست آن یا شبه یا مشک یا بوی

چون بگفتم یاسمن خندید و گفت

بیخودم من می ندانم کان کیست

دمی نشستی و رفتی، ولی به محفل ما

هنوز بوی گل و عطر یاسمن باقی است

تا خط سبز تو از یاسمن چهره دمید

برق یاس آمد و بر کشت طلب کاران زد

خاک قدمت سعادت جان من است

خاک از قدمت همه گل و یاسمن است

حافظ منشین بی می و معشوق زمانی

کایام گل و یاسمن و عید صیام است

اشعار یاسمن

هر طایر خوش نغمه که در باغ بهشت است

حسرت کشد از باغ گل و یاسمن تو

اگر چه از تو هزاران سخن بجا مانده

سکوت بوده هر آنچه زمن بجا مانده

عبور کرده ای و از تنت در این کوچه

هنوز عطر گل یاسمن بجا مانده

چه عجب که در دل من گل و یاسمن بخندد

که سمن بری لطیفی چو تو در برم نیامد

آرد کف از شکوفه به لب بحر نوبهار

دامان خاک تیره پر از یاسمن شود

می گزید او آستین را شرمگین در آمدن

بر سر کویی که پوشد جان‌ها حله بدن

آن طرف رندان همه شب جامه‌ها را می کنند

تا ببینی روز روشن ما و من بی‌ما و من

رومیانش جامه دزد و زنگیانش جامه دوز

شاد باش ای جامه دزد و آفرین ای جامه کن

سرفرازی کار شمع و سرسپاری کار او

شرط باشد هر دو کارش هر کی شد شمع لگن

در سپردن هر کی زودتر در فروزش بیشتر

سر بنه در زیر پای و دستکی بر هم بزن

چون درآرد ماه رویی دست خود در گردنت

ترک کن سالوس را تو خویش را بر وی فکن

تا بریزی و برویی آن زمان در باغ او

روی گل بر روی گل هم یاسمن بر یاسمن

عاشقان اندرربوده از بتان روبندها

زانک در وحدت نباشد نقش‌های مرد و زن

بر سر گور بدن بین روح‌ها رقصان شده

تا بدیده صد هزاران خویشتن بی‌خویشتن

زلف عنبرسای او گوید به جان لولیان

خیز لولی تا رسن بازی کنیم اینک رسن

مرتضای عشق شمس الدین تبریزی ببین

چون حسینم خون خود در زهر کش همچون حسن

خورشید نقاب رخ چون یاسمن کیست؟

پیراهن صبح آینه دان بدن کیست؟

یاسمن گفتا نگویی با سمن

کاین چنین نرگس ز نرگسدان کیست

کجا نظر به گل و یاسمن بود ما را ؟

که خارخار، گل پیرهن بود ما را

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا