ما امروز در سایت ادبی و هنری هم نگاران قصد داریم تا جملاتی قصار و زیبا را از جان استوارت میل، فیلسوف بزرگ بریتانیایی را برای شما عزیزان قرار دهیم. پس اگر شما نیز اهل علم و فلسفه و مهمتر از همه مخاطب جان استوارت میل هستید؛ در ادامه متن همراه سایت هم نگاران باشید.
جان استوارت میل که بود؟
جان استوارت میل فیلسوف بریتانیایی سده نوزدهم بود. او گذشته از آن که نویسنده بود و در زمینه منطق، شناختشناسی، اخلاق و اقتصاد قلم میزد، در عرصه سیاست نیز فعال بود.
میل دورهای دراز کارمند کمپانی هند شرقی بود و چندی هم رئیس آن شد. در دهه 1860 (میلادی) او نماینده مجلس عوام در پارلمان بریتانیا شد و به دفاع از سیاست لیبرال در مسائل قانونگذاری و آموزش همت نهاد. نوشتههای سیاسی میل درباره مسائل مربوط به حقوق و آزادی سیاسی، حکومت پارلمانی و جایگاه و پایگاه زنان در جامعه بودهاست. میل در شناختشناسی قائل به تجربهگرایی و در فلسفه اخلاق فایدهگرا بود. مکتبی که بنیانگذارانش جرمی بنتام و پدرش جیمز میل بودند.
جملات بسیار زیبا و قصار از جان استوارت میل
اگر هنوز در بعضی کشورها دیده میشود که زنان جز آرایش و پرداختن به ظاهر خود به فکر کار دیگری نیستند و در واقع بازیچه و عروسکی برای هوسرانی مردانند این همه به علت آن است که از لحاظ اقتصادی استقلال ندارند و نمیتوانند بر روی پای خود بایستند و ناچارند خود را عروسک مردان و آلت هوسرانی آنان بار آورند. پس در واقع توقع مرد و وضع اجتماعی بهخصوصی که در آن زیست میکنند باعث میشود که زنان سطحی و عروسکوار بار آیند.
آنچه آدمیان را زیبا و ارزنده و بزرگ میسازد یکنواخت شدن و تباه گشتن خواص فردی آنان نیست بلکه رشد و پرورش فردیت و تجلّی استعدادهای نهانی آنان است در حدودی که به حقوق و منافع دیگران لطمه نزند. هرچه این تکامل فردی بیشتر شود، زندگی بشر متنوعتر، غنیتر و عالیتر میگردد و افکار بزرگ و احساسات لطیف بیشتر از آن زاده میشود و رابطهٔ فرد را با نوع خود قویتر میکند و تعلق فرد را به جامعه بشری ارزندهتر میسازد. هرچه فردیت شخص قویتر شود ارزش فرد برای خود او بیشتر میشود و در نتیجه برای دیگران هم ارزندهتر میگردد. حیات در فرد نیرومندتر و قویتر میگردد و در نتیجه حیات جامعه که از افراد مرکب است نیز نیرومندتر و قویتر میشود. از محدود کردن افراد، تا آن حد که قویدستان به حق دیگران تجاوز نکنند، چاره نیست.
امیدوارم آن زمان گذشته و دیگر لازم نباشد که از «آزادی مطبوعات» به عنوان تأمینی که در مقابل دولت فاسد یا ستمگر است دفاع شود. به نظر میرسد دیگر استدلالی برای این امر لازم نباشد که قوهٔ قانونگذار یا قوهٔ مجریه که منافع او با منافع ملت یکی نیست، حق ندارد اعتقاداتی را بر مردم تحمیل یا تعیین کند که مردم چه نوع عقاید یا دلایلی را باید بشنوند یا نشنوند.
قبل از اینکه مسلّم شود توانایی داریم برای تن کودک خود خوراک و برای روحش تربیت فراهم کنیم، آوردن کودک به جهان جنایت اخلاقی نسبت به او و نسبت به جامعه است.
مردم عادی نه تنها در عقل و شعور متوسط هستند بلکه در تمایلات خود نیز متوسطند. ذوق یا میلی چندان قوی در آنها نیست که آنها را به انجام کارهای غیرمعقول برانگیزد. در نتیجه نمیتوانند دریابند چگونه ممکن است کسانی باشندکه ذوق یا میل غیرمعقول داشته باشند و بنابراین با نظر تحقیر به اینگونه اشخاص مینگرند.
حقیقت، از اشتباهات کسی که با تحقیق و مطالعه و مستقلا برای خود فکر میکند بهرهٔ بیشتری میبرد تا از عقاید درست عدهٔ دیگر که اعتقادشان به عقیدهای بدان سبب است که هرگز رنج فکر کردن به خود ندادهاند.
با هیچ اصل و میزانی موجه نیست که کسی عقیدهٔ خود را با زور بر دیگری تحمیل کند.
نبوغ تنها میتواند در فضای آزاد تنفس کند.
در میان کسانی که در نظر داریم با زور به رعایت احتیاط یا اعتدال در زندگی عادتشان دهیم اگر کسی منش مستقل و قوی داشته باشد، مسلمآ در مقابل دخالت نابهجای ما طغیان میکند. هرگز چنین شخصی نمیپذیرد که ما حق داریم در امور مربوط به خود او دخالت کنیم، آنچنانکه حق داریم از رسیدن زیان او به دیگران جلوگیری کنیم. این است که چنین شخصی با منش قوی و مستقل در مقابل دخالت ما، به خود حق میدهد آنچه میکرده است علنآ و به افراط و با شدت بیشتری انجام دهد. و این را نشانهٔ شجاعت خود میپندارد.
او معتقد است قانونی عادلانه است که نفع حداکثر افراد را تأمین کند
استوارت میل از آزادی زیر سه عنوان بحث میکند: نخست آزادی اندیشه و بیان دوم آزادی ذوقها و سلیقهها و سوم آزادی اجتماعات که از نتایج آزادی افراد است.
چهار دلیل ضرورت آزادی بیان را به اختصار ذکر میکنم: اوّل: آنکه اگر عقیدهای را مجبور به خاموشی کنیم، آن عقیده ممکن است حق باشد و اگر منکر این شویم، قضاوت خود را مصون از خطا پنداشتهایم. دوّم: هرچند عقیدهٔ خاموش شده باطل باشد، ممکن است قسمتی از حقیقت را شامل باشد و اغلب چنین است. چون عقیدهٔ رایج یا عمومی در هر موضوعی هرگز همهٔ حقیقت نیست، تنها با برخورد عقاید مخالف است که همهٔ حقیقت فرصت تجلّی خواهد داشت. سوّم: اگر هم عقاید مقبول نه تنها بر حق باشند بلکه همه حقیقت باشند، اگر پیوسته آن را به مبارزه نطلبند، اعتقاد اغلب معتقدان به آن از نوع غیر عقلی خواهد بود و از اساس عقلانی آن بیخبر خواهند ماند. چهارم: از این گذشته مفهوم حقیقی اعتقاد آنها نیز در معرض خطر ضعف و تباهی خواهد بود و اثر حیاتی خود را در منش و در رفتار آنان از دست خواهد داد. این اعتقاد تنها ایمان رسمی شخص خواهد گردید و قدرت نیکی کنندهٔ آن از میان خواهد رفت و عرصهای را که باید در آن اعتقاد واقعی مبتنی بر ایمان یا عقل جای گزیند، بیهودگی اشغال خواهد کرد.
در نظر بنتام خوشیها از لحاظ نوع و کیفیت با هم اختلاف ندارند و اختلافشان صرفآ در کمیت است. بنابراین اگر سایر شرایط مساوی باشند تصنیف «چاچاچا» همان ارزش را دارد که سمفونی نهم بتهوون. بنتام معتقد است آنچه ما لذات عالیتر و لذات پستتر میخوانیم در حقیقت لذاتی هستند که از لحاظ شدت و ضعف و پایداری و زودگذری یا سایر صفات کمّی با هم اختلاف دارند و جز این چیزی نیست.
چون همهٔ آدمیان خطاپذیرند هیچ کس حق ندارد عقیدهٔ مخالف را خاموش کند زیرا عقیدهٔ تازهای که مخالف عقیدهٔ مرسوم است یا حقیقت است یا از حقیقت بهرهای دارد یا خلاف حقیقت است. اگر عقیدهای که آن را خاموش میکنیم عین حقیقت باشد نه تنها با خاموش کردن آن نسبت به صاحب عقیده جنایت کردهایم، بلکه نسبت به سایر افراد آدمی و نیز نسبت به نسلهای آینده جنایت کردهایم زیرا حقیقت، نجاتدهندهٔ آدمی است و با خاموش کردن آن از آدمیان، رهانندهٔ آنان را گرفتهایم.
استوارت میل معتقد بود که پیشرفت سیاسی و اجتماعی تنها در نتیجهٔ بهتر شدن افراد محقق میشود و بهتر شدن افراد تنها در اینصورت ممکن میشود که آزادی داشته باشند استعدادهای خود را پرورش دهند و به کمال خود برسند. رسیدن به کمال فردی همان امکان رشد «فردیت» یعنی نموّ صفاتی است که فردی را از فرد دیگر متمایز میکند. در نظر میل چیزی مهمتر از این نیست که اجتماع اوضاع و احوالی فراهم کند که فرد بتواند استعدادهای خود را تکمیل کند و بروز دهد. چنانکه مهمترین وظیفهٔ باغبان آن است که موانع را برطرف کند و اوضاع و احوالی ایجاد نماید که هر یک از درختان بتوانند در نوع خود درخت کاملی شوند، در اجتماع نیز چنین است.
سقراط را کشتند اما حکمت سقراطی مانند خورشیدی بر اوج آسمان برآمد و جهانی را روشنی بخشید. عیسویان را به دهان شیران انداختند اما کلیسای عیسوی چون درختی برومند گسترش یافت و نهالهای ضعیف را از میان برد. نابردباری اجتماعی ما کسی را نمیکشد و چیزی را ریشهکن نمیسازد اما صاحبان عقاید نو را وادار میکند که عقاید خود را پنهان دارند و از ترویج آن خودداری کنند.
اما اگر دانش، رهانندهٔ آدمیان از قید نکبت و اسارت است، لازم است نخست روش صحیح کسب دانش روشن شود. کتاب «دستگاه منطق» او کوششی است که در این راه به کار رفته است.
تنها موردی که آدمیان حق دارند به صورت فردی یا جمعی در آزادی عمل فرد یا افراد دیگر مداخله کنند، حفاظت و دفاع از نفس است. به عبارت دیگر در جامعهٔ متمدن، اجبار و زور وقتی ممکن است نسبت به فردی به کار رود که منظور از آن جلوگیری از آسیب رسانیدن او به دیگران باشد. اما حتی در این مورد نیز حق ندارند نسبت به کسی اعمال زور کنند تحت این عنوان که خیر و صلاح خود او را میخواهند. از روی حق و عدالت نمیتوان کسی را مجبور کرد کاری را بکند یا نکند به این دلیل که کردن یا نکردن آن کار برای خود او سودمند است و یا به خوشبختی او منجر میشود و یا با این عنوان که آن کار در نظر دیگران عاقلانه یا صحیح است.
اگر دیده میشود زنان در بسیاری کارها و شغلها و حرفهها از مردان عقبترند این امر در اثر وضع بهخصوص اجتماعی است که تا به حال آنان را در نادانی و عقبماندگی نگهداشته است. روانشناسی جدید عقاید میل را به اثبات رسانیده است که از لحاظ هوش و استعدادهای عقلی اساسی زنان از مردان کمتر نیستند و اگر تربیت صحیح برایشان فراهم شود میتوانند دوش به دوش مردان پیش روند. تجربهٔ ممالک اروپایی این امر را ثابت کرده است و در این امر نیازی به گفتوگو نیست. اگر در ادبیات دیده میشود که با زنان راز نباید گفت یا به رأی ایشان اعتماد نتوان کرد این همه در اثر وضع اجتماعی است که زنان را مثل بردگان بار آورده است.
دربارهٔ حدود آزادی، میزانی که استوارت میل به دست میدهد، این است: آزادی عمل ما در کارهایی که صرفآ به خود ما مربوط است نامحدود است و از این قبیل است آزادی در ذوق و سلیقه و اعتقادات از هر قبیل که باشد و اعمالی که نتیجهٔ آن صرفآ به خود ما برمیگردد. اما وقتی به اعمالی میرسیم که نتیجهٔ آن به دیگران سرایت میکند، آزادی ما محدود میشود. ما آزاد نیستیم کارهایی بکنیم که موجب زیان و آسیب دیدن دیگران شوند و اگر چنین آسیب و زیانی به دیگران برسانیم جامعه حق مداخله و حق تنبیه و کیفر دادن ما را خواهد داشت.
موفقیت عیوب و نواقصی را آشکار میکند که شکست، آنها را از نظرها پنهان میدارد.
تنها وقتی حق داریم عقیدهای را به صورت راهنمای عمل، عقیدهٔ درستی فرض کنیم که آزادی کامل موجود باشد که به مخالفت با آن قیام شود و یا باطل بودن آن نشان داده شود.
کسی که از نعمت عقل بهرهمند است، مجاز نیست کورکورانه رسم و عادتی را که برخلاف حکم صریح عقل اوست بپذیرد. انسان خردمند ملزم است آداب و رسومی را که در جامعه به ارث یافته است در ذهن خود وزن کند و بسنجد و نیک و بد آن را از هم جدا کند و آنچه را عقل او نمیپسندد به دور اندازد. اما اشکال کار در اینجاست که عدهٔ خردمندان در جامعه بسیار کم است
یکی از مهمترین عوامل قوام و ثبات اجتماع انگلستان همین «تأثیر جادویی» سنت و عادت است. سنّت و عادت در آن کشور قانون حقیقی و فرمانروای حقیقی است و چون در سینهٔ افراد جای دارد مجری آن خود افرادند.
کدام شخص هوشمندی حاضر است دانش خود را به نادانی بفروشد یا کدام مرد بزرگمنشی حاضر است به پستی گراید هرچند نادانی و پستی خوشیهای بیشتر و درد و رنج کمتری از دانشمندی و بزرگمنشی داشته باشد. بهتر است انسان باشیم و ناخرسند تا گراز راضی و خرسندی باشیم.