زیباترین شعر فردای روشن از شاعران مختلف
در این مطلب اشعار فردای روشن در مورد آینده زیبا را ارائه کرده ایم با ما همراه باشید.
وقتی کسی حال دلش از جنس باران استهرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است..
این روزها حال یمن حال قشنگی نیستصَنعا شبیه دختری گیسو پریشان است
شیطان به میدان آمده با پرچمِ سبزیکه اسمِ «الله» و «رسولالله» بر آن است
یک سو علی یک سوی دیگر حیلۀ صفینبهتر ببین، حق با کدام از این دو قرآن است؟..
همگامِ مردان یمن جَنْبیه را بردارجَنْبیه خنجر نیست، امید است ایمان است
جَنْبیه ابروی هلالِ کودکی زخمیجَنْبیه آه مادری بیتاب و گریان است
از بس که دارد بُتشکن خاک یمن، حتماًپایانِ این آتش که میبینم گلستان است
فردای روشن میرسد قدری تحمل کنفردای روشن میرسد، هرچند پنهان است
شاعر محسن کاویانی
دیروز، نگاهمان به فردا بودامروز، به روزِ آیندهآینده ای که در غفلتِ یک سکوتمحو شد در پَسِ … پایندهدیروز، همان بود که به تشویش گذشتامروز، تکرارِ یک قصه ی سوزندهقصه ی آدمکانِ ریش دارِ …پشت نقابشان هزار چهره رقصندهبا جامعه ای که در حال گُذر استریشه در سُنت و قامت زیبندهچقدر کاشتیم و نرسید به فصل دِروبه جز آنکه شدند مُشتی …به مکتبی که عاشقی محصول آنَش بودخواندیم لغت “عَبد”است همان “بنده”چقدر امر ونهی شدیم و دَم نزدیمکنار این به ظاهر …هر روز به نسبتهایِ گوناگون… گفتیم و… کوبندهغافل از اصل ماندیم و در حاشیهدلی پر خون شد و سَری سَرافکندهحاصل آن سکوت و غفلت دیروزهاامروز گشته ایم …به امید آن روز …گم شوند در روشنایِ ماهِ درخشنده…خواهرم ! برادرم! جاودان بمانی و پاینده.
شاعر رضا رشیدی
کاش سخن ها در میان ابهاماتبی پروا لب می گشودندکاش پروانه ها در میان کرم های زمانهبی پیله بال می گشودنددر مسیر زمانقدم ها همدیگر را پشت سر می گذارندتا به بی کرانه ی روشن برسنداما بی کرانه ی روشن جایی استکه سخن هاپروانه ها را از تاریکی ها رهایی می بخشندتا در شعله ی شمعبه روشنی فردا برسند
شاعر یونس خواجه (آن)
زندگی امید استآن هایی که امید خود را از دست می دهندافراد بازنده هستندو افراد اندیشمند کسانی هستند که امید دارندو آن ها همیشه برنده هستند
به آن ذره نور در دوردست می نگرم
نور
دور
نور
دور
ای شب زده
ای مغموم
ای نا امید از نور
من نیز چون تو زخم دارم از این نامردمی ها
ولی نور را باید دید
ابرها را کنار باید زد
پشت این ابرهاست که نور هنوز هم نفس می کشد
هرچند بیداری امان زخمی و چشمانمان خسته است
ولی زخم بیداری نباید کهنه تر گردد
این زخم نباید ناسور شود
ماه و ستاره تا ابد پشت ابر نمی مانند حتی در شب ظلمت
من به امیدواری خود معتادم
زخم بیداری نباید کهنه تر گردد
در پوشش سیاه هر شب تبسمی از طلوع صبح پیداست
به آن لبخند امید باید بست
این زخم نباید کهنه تر گردد
من به امیدواری خود معتادم
نور را باید دید
اصغر صادقی
تک تک ساعت که گوید ،گوش دارگویدت بیدار باش ای هوشیار
از تن آسایی و بیکاری بترسهم مشو یک ثانیه غافل ز درس
عقربک آهسته پندت می دهدپند شیرین تر ز قندت می دهد
گویدت جانا،گذشته در گذشتهیچ عاقل گرد بگذشته نگشت
همچو من پر طاقت و ورزنده باشروز تا شب در پی آینده باش
تنبلی آرد به چشمان تو خوابمی شود آینده ات یکسر خراب
زندگی پیوسته با آینده است هر که را آینده باشد زنده است