شعر شماره ۵ از مجموعه اشعار نیما یوشیج را در هم نگاران بخوانید. نیما یوشیج، شاعر و نویسندهی بزرگ ایرانی، به عنوان بنیانگذار شعر نو فارسی شناخته میشود. ویژگیهای اشعار او اهمیت زیادی دارند و تأثیر عمیقی بر ادبیات معاصر ایران گذاشتهاند. همچنین شعر شماره ۶ از مجموعه اشعار نیما یوشیج؛ من چهره ام گرفته من قایقم نشسته به خشکی را در سایت هم نگاران بخوانید.
شعر شماره۵
در نخستین ساعت شب،
در اطاق چوبیش تنها، زن چینی
در سرش اندیشه های هولناکی دور می گیرد، می اندیشد:
« بردگان ناتوانایی که می سازند دیوار بزرگ شهر را
هر
یکی زانان که در زیر آوار زخمه های آتش شلاق داده جان
مرده اش در لای دیوار است پنهان»
آنی از این دلگزا اندیشه ها راه خلاصی را نمی داند زن چینی
او، روانش خسته و رنجور مانده است
با روان خسته اش رنجور می خواند زن چینی،
در نخستین ساعت شب:
ـــ « در نخستین ساعت شب
هر کس از بالای ایوانش چراغ اوست
آویزان
همسر هر کس به خانه بازگردیده است الا همسر من
که ز من دور است و در کار است
زیر دیوار بزرگ شهر.»
در نخستین ساعت شب، دور از دیدار بسیار آشنا من نیز
در غم ناراحتی های کسانم؛
همچنانی کان زن چینی
بر زبان اندیشه های
دلگزایی حرف می راند،
من سرودی آشنا را می کن در گوش
من دمی از فکر بهبودی تنها ماندگان در خانه هاشان نیستم خاموش
و سراسر هیکل دیوارها در پیش چشم التهاب من نمایانند نجلا!
در نخستین ساعت شب،
این چراغ رفته را خاموش تر کن
من به سوی رخنه های شهرهای روشنایی
راهبردم
را به خوبی می شناسم، خوب می دانم
من خطوطی را که با ظلمت نوشته اند
وندر آن اندیشه ی دیوارسازان می دهد تصویر
دیرگاهی هست می خوانم.
در بطون عالم اعداد بیمر
در دل تاریکی بیمار
چند رفته سالهای دور و از هم فاصله جسته
که بزور دستهای ما به گرد ما
می روند این بی
زبان دیوارها بالا.
تفسیر این شعر
این شعر به توصیف احساسات یک زن چینی در شب و اندیشههای عمیق او درباره زندگی و دردهای انسانی میپردازد. بیایید آن را بخش به بخش توضیح دهیم:
1. در نخستین ساعت شب، در اطاق چوبیش تنها، زن چینی: شعر با تصویر یک زن چینی در اتاق چوبیاش شروع میشود. او تنهاست و شب فرارسیده است.
2. در سرش اندیشه های هولناکی دور می گیرد: او در فکر و خیال است و این افکار، افکار ترسناک و نگرانکنندهای هستند.
3. می اندیشد: «بردگان ناتوانایی که می سازند دیوار بزرگ شهر را»: زن به کارگران بیچارهای فکر میکند که در حال ساختن دیواری بزرگ برای شهر هستند. این کارگران، افرادی هستند که تحت فشار و سختی کار میکنند.
4. هر یکی زانان که در زیر آوار زخمه های آتش شلاق داده جان مرده اش در لای دیوار است پنهان: او به این فکر میکند که بسیاری از این کارگران ممکن است جان خود را از دست داده باشند و بدنهایشان در دیوار پنهان شده باشد.
5. آنی از این دلگزا اندیشه ها راه خلاصی را نمی داند زن چینی: زن نمیداند چگونه میتواند از این افکار غمانگیز و دردناک رهایی یابد.
6. او، روانش خسته و رنجور مانده است: او احساس خستگی و رنج میکند و روانش تحت فشار است.
7. با روان خسته اش رنجور می خواند زن چینی، در نخستین ساعت شب: او در این حالت غمگین، آهنگی میخواند.
8. ـــ «در نخستین ساعت شب هر کس از بالای ایوانش چراغ اوست آویزان»: او به دیگران اشاره میکند که چراغهایشان روشن است و به خانههایشان بازگشتهاند.
9. همسر هر کس به خانه بازگردیده است الا همسر من که ز من دور است و در کار است زیر دیوار بزرگ شهر: زن غمگین است زیرا همسرش به خانه نیامده و در حال کار کردن در زیر دیوار بزرگ شهر است.
10. در نخستین ساعت شب، دور از دیدار بسیار آشنا من نیز در غم ناراحتی های کسانم: شاعر نیز مانند زن چینی، در شب غمگین است و به فکر عزیزانش میافتد.
11. بر زبان اندیشه های دلگزایی حرف می راند: او نیز افکار تلخی دارد و درباره دردهای انسانی صحبت میکند.
12. من سرودی آشنا را می کن در گوش: شاعر به یاد یک سرود آشنا میافتد که ممکن است یادآور خاطرات گذشته باشد.
13. من دمی از فکر بهبودی تنها ماندگان در خانه هاشان نیستم خاموش: او نمیتواند از فکر کسانی که تنها ماندهاند، خاموش باشد و همچنان به آنها فکر میکند.
14. و سراسر هیکل دیوارها در پیش چشم التهاب من نمایانند نجلا!: دیوارها برای او نمایان هستند و نشاندهندهی مشکلات و سختیهایی هستند که انسانها با آن روبرو هستند.
15. در نخستین ساعت شب، این چراغ رفته را خاموش تر کن: شاعر از کسی میخواهد که چراغی که رفته را خاموش کند، شاید به معنای فراموش کردن دردها باشد.
16. من به سوی رخنه های شهرهای روشنایی راهبردم: او به سمت مکانهایی میرود که روشنایی دارند و امیدواری وجود دارد.
17. را به خوبی می شناسم، خوب می دانم من خطوطی را که با ظلمت نوشته اند: شاعر با مشکلات و ظلمتهایی که بر زندگی انسانها سایه افکنده آشناست.
18. وندر آن اندیشه ی دیوارسازان می دهد تصویر دیرگاهی هست می خوانم: او به تفکر دربارهی کسانی که دیوارها را میسازند ادامه میدهد و این تفکر برای او مدتهاست که ادامه دارد.
19. در بطون عالم اعداد بیمر در دل تاریکی بیمار چند رفته سالهای دور و از هم فاصله جسته: شاعر به عمق مشکلات انسانی اشاره دارد و به سالهای دوری فکر میکند که انسانها از هم جدا شدهاند.
20. که بزور دستهای ما به گرد ما می روند این بی زبان دیوارها بالا: او احساس میکند که دیوارها به طور ناخواسته بر زندگی انسانها فشار میآورند و این دیوارها نماد مشکلات اجتماعی هستند.
در کل، این شعر به توصیف احساس تنهایی، غم و تفکر دربارهی مشکلات انسانی پرداخته و نشاندهندهی دردها و رنجهایی است که افراد در زندگی خود تجربه میکنند. شاعر با استفاده از تصویرسازیهای قوی، احساسات عمیق خود را به تصویر کشیده است.