شب موضوعی است که تا به کنون بارها و بارها سوژه هنرمندان شده است. هنرمندانی که با قلم خود شب را به طور ویژهای برای ما عزیز کردهاند. پس اگر شما هم مثل من به متنهای ادبی درباره شب علاقه دارید، در ادامه متن همراه سایت خود یعنی هم نگاران باشید تا باهم نگاهی بر جملا، شعر، دلنوشته و … درباره شب داشته باشیم.
فهرست موضوعات این مطلبمتن درباره شبمتن شب بخیر عاشقانهمتن شب بخیر دلتنگی و تنهاییشعر زیبا درباره شبشعر عاشقانه درباره شبشعر شب درباره دلتنگی و تنهاییمتن های زیبا درباره شب به انگلیسی با ترجمهمتن درباره شب
در این بخش از هم نگاران، متنهای کلی را درباره شب آماده کردهایم که امیدواریم مورد توجه شما عزیزان قرار گرفته باشد.
آوای شب
چه ازدحامی به پا کرده ای در من!
همین تو یک نفر!!
در سکوت شب،
نقش رویاهایت را زیبا بکش، ایمان داشته باش
و خدایی که نا امید نمی کند..!
شب که از نیمه میگذره خاطره ها به روح و روان حمله میکنن…!
شب را دوست دارم
وقتی ست که زندگی سکوت می کند و رویا سخن می گوید…
شب نوشته ای از غم هاست.
من ساعات سکوت شب را دوست دارم
چون ممکن است رویا های سعادتمندانه از آن طغیان کند.
در تنهایی ابدی ات
به سکوت شب گوش فرا بده
که دروازه ای
به سوی آرامش جهان است
شب را دوست دارم
بدون تاریکی
ما هرگز ستاره ها را نمی دیدیم.
سکوت و آرامش شب
این تاریکی بود که باعث شد روشنی روز به چشم بیای
شب نیمه دیگر زندگی
و نیمه بهتر آن است.
هیچ چشم اندازی ترسناک تر از آسمان شب نیست.
هرچه شب تاریک تر باشد
ستارگان روشن تر
اندوه عمیق تر
و خدا نزدیکتر است!
شما نمی توانید از خواب خوب شب لذت ببرید
مگر اینکه در طول روز سخت کار کرده باشید.
من همیشه فکر می کنم شب زنده تر و پر رنگ تر از روز است.
شب دنیایی است که به خودی خود روشن شده است.
شب مادر افکار است.
شما تا زمانی که نفهمید چه چیزی در سایه های شب پنهان است
نمی توانید شب بیدار بمانید.
آرامش در عمیق ترین تاریکی شب است
که ذهن خسته را تسکین می دهد.
بعضی از شب ها برای شکنجه
اندیشه
و تامل در تنهایی ساخته می شوند.
من ساعات سکوت شب را دوست دارم
چون ممکن است رویاهای سعادتمندانه از آن طغیان کند.
متن شب بخیر عاشقانه
در دومین بخش از این مقاله متنهایی بسیار زیبا و احساسی را درباره شب بخیر عاشقانه آماده کردهایم که قطعا از خواندن آنها لذت خواهید برد.
شب را فقط باید زل زد به چشمان تو
آن وقت شب، خودش خود به خود
به خیر میشود
شبت بخیر زندگیمای کاش کنارت بودم تا زیباترین لالایی عاشقانه را
برایت زمزمه کنم و تو آسمان قلبم را
با مهتاب زیبای چشمانت
نور باران کنی تا خوابت ببرد
شبت بخیر عزیزم
شب آغاز جدایی چند ساعته
و من تو را برای تمام شبهای باقیمانده عمرم در کنارم
و در آغوشم میخواهمت
شبت رویایی رویای من
تمام رویای من این است که
در رویای شبانه تو جایی داشته باشم
تا شبی رویایی از آن من شود
شبت رویایــــــــی
امشب آرام در گوشت میگویم شب بخیر
مبادا کسی بشنود و مزاحم خواب هاے شیرینت شود
وقتی تو در آغوشم خوابی من تا صبح آرامش دارم
شبت بخیر نفسم
انتهاى شب
نگرانى هایت را به خدا بسپار و آسوده بخواب
خدا بیدار است
شبت بخیر عزیزم
به ستارهها نگاه میکنم
و به ستاره درخشانی که در زندگی ام دارم فکر میکنم
به تو
شب بخیر عشقم
شب چه داستان قشنگیست
آدم را وادار به فکر کردن
به آنهایی میکند که عزیزند
شب خوش عزیزترینم
شب قراریست که ستاره برای بوسیدن ماه میگذارد
و چه زیباست شرم زمین که خودش را به خواب میزند
شبت آروم
کسی را دوست دارم که هر شب در زیباترین شعــرهای مـن حضـور دارد
و جغــرافیای احسـاسش تمام ذهـن مـرا با جاذبهای زیبا
در مدارِ عشـق ترسیـم میکند
و مـن فقط میتوانـم عاشقـش بمانم
شبت بخیر عشقم
تنها چیزی که از فردا میدانم این است که
خدا قبل از خورشید بیدار است
از او میخواهم که قبل از همه در کنار تو باشد
و راه را برایت هموار کند
فردایت سپید و شبت بخیر
همسر عزیزم
اگر چه خواب نیاید به چشم کم سویم.
ولی بخاطرِ تو شب بخیر میگویم
من از هجوم خیال تو بـــاز بیدارم
بخواب راحت و خوشای نگار مه رویم
شب بخیر جانانم
نازنین من
فقط خدا میداند که چه دوستت دارمهایی
چه دلم برایت تنگ شدههایی چه شب بخیرهایی
زیر آوار غرور لعنتی مان مانده، و ما عین خیالمان هم نیست
که طرف مقابلمان در انتظار همین حرفهای ساده
زیر آوار جان میکند شب بخیر بهترینم
آرامش آسمان شب سهم قلبت باشد
و نور ستارهها روشنى بى خاموشی تمام لحظه هایت
شبت مهتابی عزیزم
عشق من، تمام زندگیم
آرامشم، زیبای بی همتا
شبت بخیر
شب بخیر آرامش شبهای نا آرامِ عشق
شب بخیر انگیزه بیداری فردای من
شبت بخیر عزیزترینم
تنها فکر کردن به تو کافیست تا همه نگرانیهای من از بین برود
ممنون که در زندگی ام هستی
شب خوش عزیزم
دنیای بزرگی ندارم، اما همه دنیای من تویی
شبت بخیر دنیای من
تمام خوبیها را برایت آرزو میکنم نه خوشیها را.
زیرا خوشی آن است که تو میخواهی
و خوبی آن است که خدا برای تو میخواهد
شب بخیر
آنجا که شادی راهش را به تار و پود وجودم پیدا میکند
میفهمم قبل از تـــو من آنقــدرها هم زندگی نکــرده ام
شب بخیر عزیزترینم
پروردگارا در انتهای شب به فرشتگانت بسپار
در لحظه لحظه نیایش خود عشق مرا از یاد نبرند
عشقم شبت بخیرای کاش کنارت بودم تا زیباترین لالایی عاشقانه را برایت زمزمه کنم
و تو آسمان قلبم را با مهتاب زیبای چشمانت
نور باران کنی تا خوابت ببرد
شبت بخیر عزیزم
متن شب بخیر دلتنگی و تنهایی
متن شب بخیر با درون مایه دلتنگی و تنهایی، چیزی است که نویسندگان بزرگی درباره آن دست به قلم شدهاند.
دايا امروزمان گذشت
فردایمان را با گذشتت شیرین کن
ما به مهربانیت محتاجیم
رهایمان نكن
خدایا شب ما را با یادت بخیر کن
وقتی تو خوابی تو مهتاب همه ی چی با من غریبه
خواب تو یه سقف کوتاه پشت اون نوری غریبه
خواب تو خواب یه گندم توی سرزمین عشقه
خواب یه قصهء خوب کفشای غمگین عشقه
خواب تو خواب گل یاس خواب یه حسِ ِ نجیبه
همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت
آنچه در خواب نرفت چشم من و یاد تو بود
به بزرگی آرزویت نیندیش به بزرگى کسى بیندیش
که میخواهد آرزویت رابرآورده کند
براى برآورده شدن آرزوهایتان
خـــدا را براى شما آرزو میکنم
شب همگی بخیر
وقت خواب است و دلم
پیش تو سرگردان است
شب بخیر ای نفست شرح پریشانیِ من
امشب آرام بخواب
خداوند از هرچیزی که قرار است فردا با آن رو به رو شوی
بزرگ تر است
لالا لا لا بخواب چشم تو شیرین
لالا لا لا بخواب اى عشق دیرین
بخواب دیره، شب از نیمه گذشته
لالا کن تا ببینى خواب رنگین
لالا لا لا بخواب دردت به جونم
نباشم از چشمات بخونم
لالا لا لا بخواب تنهایی سخته
بخواب من تا ابد پیشتت میمونم
شب بخیر اي آخرین امید من
نذار تاریکی تو قلبت بنشینه
چشاتو بروی شهر شب ببند
تا چشای کوچیکت خواب ببینه
میگویم شب بخیر
بخوان:
یک روز دیگر هم سر شد با دوست داشتنت،
بخوان آرزوی امشبم هم تو بودی،
بخوان این شبها برای بخیر شدن به یکی مثلِ تو نیاز دارد
من میگویم شب بخیر،
تو بگو من هم دوستت دارم
ایکاش کنارت بودم تا زیباترین لالایی عاشقانه را برایت زمزمه کنم
و تو اسمان قلبم را با مهتاب زیبای چشمانت نور باران کن تا خوابت ببرد
شبت به خیر عزیزم
باز صدا می زنم تو را
امشب بازم میسپارمت به اون کسی که تو دیار بی کسی
بین همه دلواپسی مونس و همدمم بوده تو رو به من هدیه داده
شب به خیر بهانه زندگی
خوابی؟دلم می خواد آروم خوابیده باشی، بی ترس، بی دلهره، بی دلتنگی
دلم می خواد وقتی خوابی اونجا باشم، دم در وایسم، سرمو بچسبونم به چارچوب، نگات کنم
خوب بخوابی گلم
خوابای رنگی ببینی
شب از کناره ی موهای تو پایین می آید
و آرام می نشیند روی شانه ی چپت
خمیازه می کشی
چشمهایت را می بندی
قرص ماه صورتت کامل که شد
تمام شهر آرام می گیرند
شبم چقدر بخیر است
با شما عزیز جانِ گیسو بلند من
شعر زیبا درباره شب
در ادامه مقاله شعرهایی بسیار زیبا و جذاب را درباره شعر آماده کردهایم که امیدواریم مورد پسند شما عزیزان قرار بگیرد.
شب است و در شب من خوشنشینیات زیباست
به بوسه از لب من خوشهچینیات زیباست
در این شب سیه که فرو مرده شمع ماه
ای مه! چراغ کلبه من باش ساعتی
رهی معیری
شب سردیست
و من با دل سرد
به خودم می گویم:
خبری نیست، بخواب!
باز هم خواب محبت دیدی!
دور ازین روز شب تاریکی
چند چون صبحدم از نزدیکی
امشب شب عجیبی است
هرچه ملافه را
از صورت آسمان کنار می زنم
به صبح نمی رسم
پوریا پلیکان
شب است و باز دل من بهانه می خواهد
به وصف تو غزلی عاشقانه می خواهد
دست در دستم بده، دل را به من بسپار تا
حال دل زیبا شود با حرفهای دلنشین
امشب از شبهای تنهایی است رحمی کن بیا
تا بخوانم بر تو امشب دفتر سودای من
همچو نای انبان در این شب من از آن خالی شدم
تا خوش و صافی برآید نالهها و وای من
“مولوی”
من به زیبایی مهتاب قسم خوردم و به تلخی این خاطره ها…
به غروبی که گذشت
به طلوعی که دمید
به صدای شبِ تنهایی و غم
که به جایی نرسید
که تو برمیگردی
و من از هجمه ی تنهایی و بی مهری این شهر شلوغ
می توانم به جهان تو پناهنده شوم…
اینجا یکی از حس شب احساس وحشت میکنه
هر روز از فکر سقوط با کوه صحبت میکنه
جایی که من تنها شدم شب قبلهگاه آخره
اینجا تو این قطب سکوت کابوس طولانی تره
شعر عاشقانه درباره شب
شب فراق که داند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق دربند است
“سعدی”
شبی خوش هر که میخواهد که با جانان به روز آرد
بسی شب روز گرداند به تاریکی و تنهایی
“سعدی”
نظر به روی تو هر بامداد نوروزیست
شب فراق تو هر شب که هست یلداییست
خلاص بخش خدایا همه اسیران را
مگر کسی که اسیر کمند زیباییست
“سعدی”
من به درماندگی صخره و سنگ
من به آوارگی ابر و نسیم
من به سرگشتگی آهوی دشت
من به تنهایی خود میمانم
من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی
گیسوان تو به یادم میآید
من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی
شعر چشمان تو را می خوانم
چشم تو چشمه شوق
چشم تو ژرفترین راز وجود
برگ بید است که با زمزمه جاری باد
تن به وارستن عمر ابدی میسپرد
“حمید مصدق”
ماه من امشب بتابان نور خود برجان من
کز تمام ظلمت و تاریکی شب خسته ام
یک شب به خاطر من ستاره ها را بشمار
بگذار که از خواب تو لبریز شوم
آن دم که با تو باشم محنت و غم سرآيد
و آن شب که بی تو باشم جانم ز تن برآيد
ماه شب چهاردهی که تصاحبت
چون حسرتی به سینه ی صدها پلنگ بود
چه کنم دل چو هوای تو کند شب همه شب؟
حسین منزوی
شعر شب درباره دلتنگی و تنهایی
کُنم هر شب دعایی کَز دلم بیرون رَود مِهرش
ولی آهسته می گویم: الهی بی اثر باشد
وحید قزوینی
در این شب سیه که فرو مرده شمع ماه
ای مه! چراغ کلبه من باش ساعتی
رهی معیری
ای آنکه به ملک خویش پاینده تویی
وز دامن شب صبح نماینده تویی
کار من بیچاره قوی بسته شده
بگشای خدایا که گشاینده تویی
ابوسعید ابوالخیر
شبهای بی توام شب گورست در خیال
سعدی
تا رنج تحمل نکنی گنج نبینی
تا شب نرود صبح پدیدار نباشد
سعدی
از من تنها تو مانده ای
پر باز می کنم
بالم بر آسمان غروب می ساید و شب می شود
تنها در ظلمات جهان می گردم و
از بادها و شب پرگانم بیم نیست
از من تنها تو مانده ای
شمس لنگرودی
من آن صبحم که ناگاهان چو آتش در شب افتادم
بیا ای چشم روشن بین که خورشیدی عجب زادم
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست
حافظ
شب ها گذرد که دیده نتوانم بست
مردم همه از خواب و من از فکر تو مست
باشد که به دست خویش خونم ریزی
تا جان بدهم دامن مقصود به دست
سعدی
بی ماه رخ تو شب من هست سیه پوش
اما شب من هم نه سیه پوش تر از من
شهریار
امشب از شبهای تنهایی است رحمی کن بیا
تا بخوانم بر تو امشب دفتر سودای من
همچو نای انبان در این شب من از آن خالی شدم
تا خوش و صافی برآید نالهها و وای من
مولوی
شب فراق نخواهم دواج دیبا را
که شب دراز بود خوابگاه تنها را
سعدی
نشستم، باده خوردم، خون گرستم، کنجی افتادم
تحمل می رود اما شب غم سر نمی آید
مهدی اخوان ثالث
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم
دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود
مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم
آن چه در مدت هجر تو کشیدم هیهات
در یکی نامه محال است که تحریر کنم
با سر زلف تو مجموع پریشانی خود
کو مجالی که سراسر همه تقریر کنم
آن زمان کآرزوی دیدن جانم باشد
در نظر نقش رخ خوب تو تصویر کنم
گر بدانم که وصال تو بدین دست دهد
دین و دل را همه دربازم و توفیر کنم
دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگوی
من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم
نیست امید صلاحی ز فساد حافظ
چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم
حافظ
درد بی درمان شنیدی؟
حال من یعنی همین!
بی تو بودن درد دارد!
می زند من را زمین
می زند بی تو مرا
این خاطراتت روز و شب
درد پیگیر من است
صعب العلاج یعنی همین!
فریدون مشیری
چرا پنهان کنم؟عشق است و پیداست
درین آشفته اندوه نگاهم
تو را می خواهم ای چشم فسون بار
که می سوزی نهان از دیرگاهم
چه می خواهی ازین خاموشی سرد؟
زبان بگشا که می لرزد امیدم
نگاه بی قرارم بر لب توست
که می بخشی به شادی های نویدم
دلم تنگ است و چشم حسرتم باز
چراغی در شب تارم برافروز
به جان آمد دل از ناز نگاهت
فرو رز این سکوت آشناسوز
هوشنگ ابتهاج
آرزوئی است مرا در دل
که روان سوزد و جان کاهد
هر دم آن مرد هوسران را
با غم و اشک و فغان خواهد
بخدا در دل و جانم نیست
هیچ جز حسرت دیدارش
سوختم از غم و کی باشد
غم من مایه آزارش
شب در اعماق سیاهی ها
مه چو در هاله راز آید
نگران دیده به ره دارم
شاید آن گمشده باز آید
سایهای تا که بدر افتد
من هراسان بدوم بر در
چون شتابان گذرد سایه
خیره گردم به در دیگر
همه شب در دل این بستر
جانم آن گمشده را جوید
زینهمه کوشش بی حاصل
عقل سرگشته به من گوید
زن بدبخت دل افسرده
ببر از یاد دمی او را
این خطا بود که ره دادی
به دل آن عاشق بد خو را
آن کسی را که تو می جوئی
کی خیال تو بسر دارد
بس کن این ناله و زاری را
بس کن او یار دگر دارد
لیکن این قصه که می گوید
کی به نرمی رودم در گوش
نشود هیچ ز افسونش
آتش حسرت من خاموش
می روم تا که عیان سازم
راز این خواهش سوزان را
نتوانم که برم از یاد
هرگز آن مرد هوسران را
شمع ای شمع چه می خندی؟
به شب تیره خاموشم
به خدا مردم از این حسرت
که چرا نیست در آغوشم
فروغ فرخزاد
بند جانم ز خم سلسله موی کسی ست
زخم جانم ز کمان خانه ابروی کسی ست
شب ز غم چون گذرانم من تنها مانده
ای خوش آن کس که شبش تکیه به پهلوی کسی ست
گریه امروز نمی ایستدم، کاندر خواب
دیده ام شب که رخم گویی بر روی کسی ست
از کجا آمدی، ای باد، که دیوانه شدم
بوی گل نیست که می آید، این بوی کسی ست
پند خود بیهده ضایع مکن، ای صاحب پند
کز توام نیست خبر ز آنکه دلم سوی کسی ست
دل من دور نرفته ست، نکو می دانم
باز جویید همانجاش که در موی کسی ست
بو که از گم شده خویش نشانی یابم
روز و شب گشتم هر جا که سر کوی کسی ست
از دل و دیده و جان هر چه دهم راضی نیست
یارب، این ترک جفا پیشه چه بدخوی کسی ست
گر تو منکر شوی، ای شوخ، بداند همه کس
کاین بلای دلم از نرگس جادوی کسی ست
سر ابروی تو گردم، گرهش بازگشای
که کمانت نه به اندازه بازوی کسی ست
همه بهر دگرانست زکوة حسنت
آخر این خسرو بیچاره دعاگوی کسی ست
امیر خسرو دهلوی
امشب اندوه تو بیش از همه شب شد یارم
وای از این حال پریشان که من امشب دارم
کاش یکباره زنم خیمه به صحرای عدم
دیگر ای زندگی از روی تو هم بیزارم
قصه ی روز و شب من سخنی مختصرست
روز در خواب خیالاتم و شب بیدارم
وه که من دیگر از این عمر به تنگ آمده ام
کیست کز لطف گشاید گرهی از کارم
من دگر درس ترا از برم ای کهنه دبیر
تیره شد طالع رخشنده ز بس تکرارم
ترک می گفتمت ار بود به من چون همه چیز
حیف در کار تو ای مرغ نفس ناچارم
ای سکوت ابدی بشنو و دریاب مرا
خوشی عمر نخواهم که دهد آزارم
چون به تلخی گذرد آخر از این عمر چه سود
مثل این که بود نیم نفس بسیارم
همه گویند گلستان جهان وه که هنوز
دامن جان نگرفته ست کسی جز خارم
مهدی اخوان ثالث
متن های زیبا درباره شب به انگلیسی با ترجمه
در آخرین بخش از این بخش از هم نگاران، متنهای بسیار زیبای انگلیسی به همراه ترجمه را برای شما عزیزان آماده کردهایم
“I like the night. Without the dark, we’d never see the stars.” – Stephenie Meyer
من شب را دوست دارم. بدون تاریکی، نمیتوان ستارگان را دید – استفانی میر
“I have loved the stars too fondly to be fearful of the night.” – Sarah Williams
من آنچنان عاشق ستارگان هستم که نمیتوانم از شب بترسم – سارا ویلیامز
“The darker the night, the brighter the stars, the deeper the grief, the closer is God!” – Fyodor Dostoyevsky
هر چه شب تاریکتر باشد، ستارگان درخشانتر هستند، غم و اندوه عمیقتر است و خدا نزدیکتر میباشد – فئودور داستایوسکی
“It was the possibility of darkness that made the day seem so bright.” – Stephen King
این احتمال تاریکی است که باعث میشود روز آنقدر روشن و درخشان به نظر رسد – استفان کینگ
“Night is a time of rigor, but also of mercy. There are truths which one can see only when it’s dark” – Isaac Bashevis Singer
شب زمان سختگیری و البته بخشندگی است. واقعیتهایی وجود دارند که تنها در تاریکی قابل دیدن هستند – ایزاک باشویس سینگر
“There was never a night or a problem that could defeat sunrise or hope.” – Bernard Williams
هیچگاه شب یا مشکلی وجود نداشته است که بتواند طلوع خورشید یا امید را شکست دهد – برنارد ویلیامز
I often think that the night is more alive and more richly colored than the day.” – Vincent Van Gogh
من اغلب فکر میکنم که شب زندهتر و پررنگتر از روز است – وینسنت ون گوک
Night is a world lit by itself.” – Antonio Porchia
شب، خود روشنایی جهان است – آنتونی پورشیا
Twilight drops her curtain down, and pins it with a star.” – Lucy Maud Montgomery
گرگ و میش، پردهاش را پایین میاندازد و آن را با یک ستاره سنجاق میزند – لوسی ماد مونتگومری
Night is the blotting paper for many sorrows.” – Unkown
شب، کاغذ خشککنی برای بسیاری از غمهاست – نامشخص
Night hath a thousand eyes.” – JohnLyly
شب هزاران چشم دارد – جان لیلی
Night is the other half of life, and the better half.” – Goethe
شب، نیمهی دیگری از زندگی است و اتفاقاً نیمهی بهتر آن نیز میباشد – گوته
The day is for honest men, the night for thieves.” – Euripedes
روز برای انسانهای صادق است و شب برای سارقین – یورو پیدس
You can’t stand up to the night until you understand what’s hiding in its shadows.” – Charles De Lint
شما نمیتوانید در برابر شب بایستید مگر آن که متوجه شوید چه چیزی در میان سایهها پنهان شده است – چارلز دلینت
The night is a skin pulled over the head of day that the day may be in torment.” – Djuna Barnes
شب پوستی است که بر سر روز کشیده شده و ممکن است روز را عذاب دهد – جونا بارنز
Shadow owes its birth to light.” – John Gay
سایهها، پیدایش خود را به نور مدیون هستند – جان گای