متن و جملات

جملات درباره عشق از راه دور/ متن دوست داشتن در فاصله های دور

به قول دانته شاعر بزرگ ایتالیایی: عشق می‌تواند ستارگان را به حرکت دربیاورد. اما بعضی وقت‌ها و به دلایلی دو عاشق از هم دور می‌شوند و عشقشان را از راه دور ادامه می‌دهند. ما نیز امروز در هم نگاران جملاتی را آماده کرده‌ایم که مخصوص این نوع از عزیزان عاشق است. در ادامه متن همراه سایت ادبی و هنری هم نگاران باشید.

جملاتی درباره عشق از راه دور

خوشبختی

میتونه داشتن آدمی باشه

که بلده حتی از راه های

دور هم حالت رو خوب کنه

هرجا را می‌نگرم

پر ز شعرهای عاشقانه است

هرجا را می‌نگرم

پر ز نویسنده‌های عاشق است

اما می‌دانی؟

آن‌ها که نمی‌دانند

آری باید یادشان بدهم که چگونه بی سر و صدا، از راه دور می‌پرستمت…

من زمینی…

تو آسمانی را…

از همین راه دور…

میبوسم.

وقتی به من فکر میکنی

حس میکنم از راه دور

زندگی می کشد آخر به کجا کارت را

باید از دور تماشا بکنی یارت را

بعضی از دوستا

فقط دوست نیستن بلکه خانواده

هم هستن حتی اگه ازت

دور باشن

گاهی از دور تو را

خوب ببینم کافیست

تو بگو تکلیف چیست، انتهای ماندنت در زنجیر چیست…

وسیله بریدن دست فرد بی تدبیر چیست…

گناه جان کندن عاشق بی تقصیر چیست…

مقصد آواره راه های دور و بی تفسیر چیست

معمارباشی… یا تو بمان یا من می روم، یا تو بخان یا من می کَنم،

یا تو بگو یا من می روم، یا تو بساز یا من می زنم…

بیا، برگرد، با هم گاه… با هم راه… با هم…، آه!

مرا دور از تو خواهد کُشت «با هم» های بعد از تــــــــو…

عشق یعنی

حتی از راه دور هم

وقتی بهت فکر میکنم

دلم قرص میشه که

هستی، آروم میشم…

ما از آن دسته عشاقی نبودیم که روزهایمان را در کافه، رو به روی هم، چشم در چشم یکدیگر سپری کنیم.

یا اینکه شب ها بزند به سرمان و پنهانی در کوچه و خیابان ها، آواز دیوانگی سر بدهیم.

ما هیچوقت نتوانستیم زیر باران عاشقی کنیم یا حداقل، زیر باران قدم بزنیم.

اما به اندازه ی تمام برگ های زرد درختان در پاییز، با هم حرف داشتیم.

اما به اندازه ی سردی روز های برفی، دلمان به یکدیگر گرم بود.

اما به زیبایی شکوفه ها، عاشق بودیم و به خوشمزگی میوه های تابستان، نگاهمان برق عشق داشت.

همیشه پنهانی یکدیگر را دوست داشتیم. آنقدر پنهانی که حتی حاضر نشدیم به زبان بیاوریم «دوستت دارم» را.

برای دیدنت حتی از راه دور، لحظه شماری میکردم. برای بوییدن عطر تنت حتی برای چند لحظه. برای انحنای لب هایت حتی برای دیگری!

من دیوانه بودم و گمان میکردم تو نیز دیوانگی را بلدی!

آخر میدانی؟این رسم دیوانه هاست.آن قدر در خیالشان عاشقی میکنند که رفته رفته، احساس میکنند معشوقشان بدجور خاطرشان را میخواهد.

من آن قدر عاشقت بودم که نفهمیدم تو عاشق دیگری هستی.

آن قدر لبخندت را دوست داشتم که نفهمیدم تنها در رویای منی.

آن قدر محو نگاهت بودم که نفهمیدم غرق در نگاه آن فرد پشت سری ام بودی…

(نازنین شیرزاد)

تکیه میدهم به شیشه سفت پنجره ماشین،

هوای گرم این روزهای شهر هم بدجور آدم را کلافه میکند،

بی هوا با موزیک پخش شده هوای تو رامیکنم،

کاش باران هم میبارید، اما ممکن نیست وسط تابستان که!!!

دلم دفتر و قلمم را میخواهد، اما هیچ رمقی برای ذره ای تکان خوردن هم ندارم؛

آرام آرام حس میکنم پلک هایم سنگین میشود،

صدای آرامی را میشنوم،

چشمهایم را باز میکنم،

خدایا،

باور نکردنیه…

باران، باران میبارد، قطره قطره،

ذره ذره،

باران میبارد و مانند قطره های کوچکش دل مرا هم ذره ذره انگار که آب میکند،

روحم را به سمت تو میکشاند،

اما به کجا؟!

تو کجایی که؟!

نمیدانم، نمیدانم کجایی‌‌‌…

کاش این راه جاده، مرا به سمت تو میبرد، کاش لااقل جاده حالم را میدانست!

شیشه پنجره را پایین میکشم، دستانم را در هوا معلق میکنم، چکه‌های باران چقدر دلچسب است،

دلم پاره پاره میشود اینجا،

اما تو معلوم نیست کجایی،

شاید تو هم باران را تماشا میکنی، یا اینکه نه، تو الان خوابی، شاید هم اصلاً در این شهر نیستی‌…، شاید هم از من دورِ دوری…!

 (آیسان خاکپور)

متن درباره دلتنگی و دوری یار

    در ابریشم عادت آسوده بودم

    تو با حال پروانه من چه کردی

    مگر لایق تکیه دادن نبودم

    تو با حسرت شانه من چه کردی

    مرا خسته کردی و خود خسته رفتی

    سفر کرده با خانه من چه کردی

    دست من کوتاه از دیدار توست

    قلب من اما همیشه یاد توست

   بدون قافیه ماندم، دل غزل تنگ است

چقدر شاعر این روزها دلتنگ اســـت

مرا به خال لب دوست بازگردانـیــــــد

اگر چه بین من و او هزار فرسنگ است

    دور که میشوم، نزدیکتر می آید…!

    نزدیک که میشوم، دورتر میرود…!

    انگار که این ” فاصله ”

    همیشه باید به شکلی رعایت شود !

    دارم از دوریت می میرم ، تا کنار من نسوزی

    از دلم نمیری عمرم ، نفسامی که هنوزی

    نگاهم کن که چشمانت قشنگ است

    صدایم کن که دل در سینه تنگ است

    مرا با خود ببر آنسوی غربت

    که اینجا شیشه هم از جنس سنگ است

    دل تنگم و جز روی خوشت در نظرم نیست

    در گیتی و افلاک به جز تو قمرم نیست

    با عشق تو شب را به سحر گاه رسانم

    بی لذت دیدار تو شب را سحرم نیست

    من و این داغ در تکرار مانده

    من و این عشق بیدار مانده ،

    مپرس از من چرا دلتنگ هستم

    دلم بین در و دیوار مانده . . .

    تو و فاصله با هم یکی شدید

    من و پاهام به رسیدن ناامید

    کاش میشد می رسیدم تا می دیدم

    تو و فاصله به هم چیا میگید؟؟؟!!!

    من وجودم به تو مدیون و دلم مامن توست

    آرزویم نظری روی تو و دیدن توست

    من اگر دور ز تو هستم و دلتنگ شدم

    با صدای خوش تو غرق در آهنگ شدم . .

    من حسرت دیدار تو دارم به که گویم

    از بهر تو من ابر بهارم به که گویم

    غیر از تو کسی را به خدا دوست ندارم

    از نرگس چشم تو خمارم به که گویم

    اشک من جاری شد…

    جای تو خالی بود

    جـــــــــای تـــــــــو …

    عکس تو درطاقچه ی کوچک قلبم خندید

    شعر دلتنگی من سخت گریست

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا