عکس پروفایل حافظ + اشعار زیبای این شاعر بزرگ
در این قسمت سایت هم نگاران عکس نوشته اشعار حافظ را آماده کرده ایم که می توانید برای عکس پروفایل انتخاب کنید. در ادامه زیباترین اشعار حافظ شیرازی را گردآوری کرده ایم.
فهرست موضوعات این مطلب
عکس پروفایل حافظ + اشعار زیبای این شاعر بزرگمختصری از زندگینامه حافظ شیرازیعکس های زیبا از اشعار حافظعکس نوشته های زیبای حافظ شیرازی عاشقانهشعر عربی فارسی عاشقانه حافظشعر دو بیتی و زیبای حافظشعر غمگین حافظاشعار زیبای حافظ شیرازیمجموعه اشعار زیبای حافظشعر عاشقانه دو بیتی حافظشعر بلند از حافظشعر زیبا از شاعر ایرانی حافظاشعار عاشقانه و بلند از حافظشعر زیبا از حافظشعر زیبا از حافظعکس پروفایل اشعار حافظ شیرازیشعر بلند حافظشعر کوتاه از حافظ شیرازیمختصری از زندگینامه حافظ شیرازی
خواجه شمس الدین محمد بن بهاءالدّین محمد حافظ شیرازی (زاده ح. ۷۲۷ (قمری) – درگذشته ۷۹۲ (قمری))، معروف به لسان الغیب، ترجمان الاسرار، لسانالعرفا و ناظمالاولیا شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیشتر شعر های او غزل هستند که به غزلیات حافظ شهرت دارند.
گرایش حافظ به شیوهٔ سخنپردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است. او از مهمترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته میشود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبانهای اروپایی ترجمه شد و نام او به گونهای به محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهر ماه مراسم بزرگ داشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار میشود. مطابق تقویم رسمی ایران این روز روز بزرگداشت حافظ نامیده شدهاست.
عکس های زیبا از اشعار حافظ
میان عاشق و معشوق فرق بسیار استچو یار ناز نماید شما نیاز کنید
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
وان که این کار ندانست در انکار بماند
اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن
شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند
صوفیان واستدند از گرو می همه رخت
دلق ما بود که در خانه خمار بماند
محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد
قصه ماست که در هر سر بازار بماند
هر می لعل کز آن دست بلورین ستدیم
آب حسرت شد و در چشم گهربار بماند
جز دل من کز ازل تا به ابد عاشق رفت
جاودان کس نشنیدیم که در کار بماند
گشت بیمار که چون چشم تو گردد نرگس
شیوه تو نشدش حاصل و بیمار بماند
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند
داشتم دلقی و صد عیب مرا میپوشید
خرقه رهن می و مطرب شد و زنار بماند
بر جمال تو چنان صورت چین حیران شد
که حدیثش همه جا در در و دیوار بماند
عکس نوشته های زیبای حافظ شیرازی عاشقانه
الا یا ایها الساقی..
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولهاکه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشایدز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دمجرس فریاد میدارد که بربندید محملها
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گویدکه سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایلکجا دانند حال ما سبک باران ساحل ها
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخرنهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل ها
حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظمتی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها
فکر بلبل همه آن است که گل شد یارشگل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشندخواجه آن است که باشد غم خدمتکارش
جای آن است که خون موج زند در دل لعلزین تغابن که خزف میشکند بازارش
بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبوداین همه قول و غزل تعبیه در منقارش
ای که از کوچه معشوقه ما میگذریبر حذر باش که سر میشکند دیوارش
آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوستهر کجا هست خدایا به سلامت دارش
صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دلجانب عشق عزیز است فرومگذارش
صوفی سرخوش از این دست که کج کرد کلاهبه دو جام دگر آشفته شود دستارش
دل حافظ که به دیدار تو خوگر شده بودنازپرورد وصال است مجو آزارش
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز
گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید
گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد
گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت
گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید
گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد
گفتا مگوی با کس تا وقت آن درآید
گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد
گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید حافظ
شعر عربی فارسی عاشقانه حافظ
از خون دل نوشتم نزدیکِ دوست نامهاِنّی رَأیْتُ دَهْرَاً مِنْ هِجْرِکَ الْقیامه
دارم من از فراقش در دیده صد علامتلیست دموع عینی هذا لنا العلامه
هر چند کآزمودم از وی نبود سودممن جرب المجرب حلت به الندامه
پرسیدم از طبیبی احوال دوست گفتافی بعدها عذاب فی قربها السلامه
گفتم ملامت آید گر گرد دوست گردمو الله ما راینا حبا بلا ملامه
حافظ چو طالب آمد جامی به جان شیرینحتی یذوق منه کاسا من الکرامه
شعر دو بیتی و زیبای حافظ
چون چشم تو دل میبرد از گوشه نشینانهمراه تو بودن گنه از جانب ما نیست
روی تو مگر آینه لطف الهیستحقا که چنین است و در این روی و ریا نیست
شعر غمگین حافظ
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکردیاد حریف شهر و رفیق سفر نکردیا بخت من طریق مروت فروگذاشتیا او به شاهراه طریقت گذر نکردگفتم مگر به گریه دلش مهربان کنمچون سخت بود در دل سنگش اثر نکردشوخی مکن که مرغ دل بیقرار منسودای دام عاشقی از سر به درنکردهر کس که دید روی تو بوسید چشم منکاری که کرد دیده من بی نظر نکردمن ایستاده تا کنمش جان فدا چو شمعاو خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد
اشعار زیبای حافظ شیرازی
صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفتناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت
گل بخندید که از راست نرنجیم ولیهیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت
گر طمع داری از آن جام مرصع می لعلای بسا در که به نوک مژهات باید سفت
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسدهر که خاک در میخانه به رخساره نرفت
در گلستان ارم دوش چو از لطف هوازلف سنبل به نسیم سحری میآشفت
گفتم ای مسند جم جام جهان بینت کوگفت افسوس که آن دولت بیدار بخفت
سخن عشق نه آن است که آید به زبانساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنفت
اشک حافظ خرد و صبر به دریا انداختچه کند سوز غم عشق نیارست نهفت
مجموعه اشعار زیبای حافظ
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشتو اندر آن برگ و نوا خوش نالههای زار داشت
گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیستگفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراضپادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت
در نمیگیرد نیاز و ناز ما با حسن دوستخرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت
خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیمکاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت
گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکنشیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت
وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیرذکر تسبیح ملک در حلقه زنار داشت
چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشتشیوه جنات تجری تحتها الانهار داشت
شعر عاشقانه دو بیتی حافظ
جانا تو را که گفت که احوال ما مپرسبیگانه گرد و قصهٔ هیچ آشنا مپرس
ز آنجا که لطف شامل و خلق کریم توستجرم نکرده عفو کن و ماجرا مپرس
شعر بلند از حافظ
راهی ست راه عشق که هیچش کناره نیستآنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بوددر کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
ما را ز منع عقل مترسان و می بیارکان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست
از چشم خود بپرس که ما را که میکشدجانا گناه طالع و جرم ستاره نیست
او را به چشم پاک توان دید چون هلالهر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست
فرصت شمر طریقه رندی که این نشانچون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست
نگرفت در تو گریه حافظ به هیچ روحیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست
شعر زیبا از شاعر ایرانی حافظ
چو لعل شکرینت بوسه بخشدمذاق جان من ز او پر شکر باد
مرا از توست هر دم تازه عشقیتو را هر ساعتی حسنی دگر باد
و گر کنم طلب نیم بوسه صد افسوسز حقه دهنش چون شکر فرو ریزد
من آن فریب که در نرگس تو میبینمبس آب روی که با خاک ره برآمیزد
فراز و شیب بیابان عشق دام بلاستکجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد
اشعار عاشقانه و بلند از حافظ
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوستتا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست
واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفسطوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست
زلف او دام است و خالش دانه آن دام و منبر امید دانهای افتادهام در دام دوست
سر ز مستی برنگیرد تا به صبح روز حشرهر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست
بس نگویم شمهای از شرح شوق خود از آنکدردسر باشد نمودن بیش از این ابرام دوست
گر دهد دستم کشم در دیده همچون توتیاخاک راهی کان مشرف گردد از اقدام دوست
میل من سوی وصال و قصد او سوی فراقترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست
حافظ اندر درد او میسوز و بیدرمان بساززان که درمانی ندارد درد بیآرام دوست
شعر زیبا از حافظ
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کردچون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیختآه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد
اشک من رنگ شفق یافت ز بیمهری یارطالع بیشفقت بین که در این کار چه کرد
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحروه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد
ساقیا جام میام ده که نگارنده غیبنیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد
آن که پرنقش زد این دایره میناییکس ندانست که در گردش پرگار چه کرد
فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوختیار دیرینه ببینید که با یار چه کرد
شعر زیبا از حافظ
چه جرم کردهام ای جان و دل به حضرت توکه طاعت من بیدل نمیشود مقبول
به درد عشق بساز و خموش کن حافظرموز عشق مکن فاش پیش اهل عقول
عکس پروفایل اشعار حافظ شیرازی
جز نقش تو در نظر نیامد ما راجز کوی تو رهگذر نیامد ما را
خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدتحقا که به چشم در نیامد ما را
شعر بلند حافظ
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما رابه خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافتکنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهر آشوبچنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
ز عشق نا تمام ما جمال یار مستغنی استبه آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستمکه عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویمجواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخا را
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارندجوانان سعادتمند پند پیر دانا را
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جوکه کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظکه بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را
شعر کوتاه از حافظ شیرازی
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنمتا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم
دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنودمگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم