شعر شماره ۴ از مجموعه اشعار سهراب سپهری را در هم نگاران بخوانید. ویژگیهای اشعار سهراب سپهری باعث شده است که او یکی از شاعران برجسته و تاثیرگذار در ادبیات معاصر ایران باشد و آثارش همچنان در دلها و ذهنهای خوانندگان جایگاه ویژهای داشته باشد. همچنین شعر شماره ۵ از مجموعه اشعار سهراب سپهری؛ ای درخور اوج ! آواز تو در کوه سحر … را در سایت هم نگاران بخوانید.
شعر شماره ۴
شب سردی است، و من افسرده.
راه دوری است، و پایی خسته.
تیرگی هست و چراغی مرده.
میکنم، تنها؛ از جاده عبور:
دور ماندند ز من آدمها.
سایهای از سر دیوار گذشت،
غمی افزود مرا بر غمها.
فکر تاریکی و این ویرانی
بیخبر آمد تا با دل من
قصهها ساز کند پنهانی.
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر، سحر نزدیک است.
هر دم این بانگ برآرم از دل:
وای، این شب چقدر تاریک است!
خندهای کو که به دل انگیزم؟
قطرهای کو که به دریا ریزم؟
صخرهای کو که بدان آویزم؟
مثل این است که شب غمناک است.
دیگران را هم غم هست به دل،
غم من، لیک، غمی غمناک است.
تفسیر این شعر
این شعر به توصیف احساسات عمیق و غمناک شاعر در یک شب سرد و تاریک میپردازد. بیایید هر بخش از شعر را با زبانی سادهتر توضیح دهیم:
1. شب سرد و افسردگی: شاعر در ابتدای شعر، از سرمای شب و احساس افسردگی خود صحبت میکند. او حس میکند که در این شب سرد، حالش خوب نیست و از زندگی خسته شده است.
2. راه دور و پاهای خسته: او در حال عبور از یک مسیر طولانی است و پاهایش خستهاند. این جمله نشاندهنده سفر سختی است که او در زندگیاش دارد.
3. تیرگی و چراغ مرده: شاعر به تاریکی اشاره میکند و میگوید که چراغی که باید نور ببخشد، خاموش است. این نماد ناامیدی و فقدان روشنایی در زندگی اوست.
4. تنهایی در جاده: او تنها از جاده عبور میکند و احساس میکند که دیگران از او دور شدهاند. این احساس تنهایی و جدایی از دیگران، غم او را بیشتر میکند.
5. سایهای از دیوار: سایهای که از دیوار عبور میکند، به او یادآوری میکند که غم و اندوه او بیشتر شده است.
6. فکر تاریکی و ویرانی: شاعر به فکر تاریکی و ویرانی میافتد و احساس میکند که این افکار به دلش آمدهاند تا داستانهایی غمناک بسازند.
7. عدم وجود رنگ و امید: شاعر احساس میکند که هیچ رنگی وجود ندارد که به او بگوید صبر کن، صبح نزدیک است. اینجا او به ناامیدی خود اشاره میکند.
8. فریاد در دل: او هر لحظه فریاد میزند که “این شب چقدر تاریک است!”، نشاندهنده شدت غم و ناامیدیاش است.
9. نیاز به شادی: شاعر آرزو دارد که چیزی باشد که دلش را شاد کند، مثل خنده یا قطرهای که به دریا بریزد. او به دنبال چیزی است که بتواند به او امید بدهد.
10. غم دیگران: در انتها، شاعر متوجه میشود که دیگران نیز غم دارند، اما غم خودش بسیار عمیقتر و دردناکتر است.
در کل، این شعر بیانگر احساسات عمیق تنهایی، ناامیدی و غم است که شاعر در یک شب سرد تجربه میکند.