متن و جملات

اشعار تک بیتی برای کپشن و گلچین شعر کوتاه عاشقانه از شاعران معروف

زیباترین اشعار تک بیتی برای کپشن را در این بخش هم نگاران ارائه کرده ایم. در ادامه گلچین شعر کوتاه عاشقانه زیبا از شاعران معروف ایرانی را گردآوری کرده ایم.

فهرست موضوعات این مطلب

شعر تک بیتی مفهومیشعر تک بیتی عشقیشعر تک بیتی برای یاراشعار تک بیتی معاصرشعر تک بیتی احساسیشعر تک بیتی کپشنشعر تک بیتی مفهومی

تیغ تیزی گر به دستت داد چرخ روزگارهرچه می‌خواهی ببر، اما مبر نان کسی

گر تو گرفتارم کنی، من با گرفتاری خوشمداروی دردم گر تویی، در اوج بیماری خوشم

من از دلبستگی‌های تو با آیینه دانستمکه بر دیدار طاقت‌سوز خود عاشق‌تر از مایی

(رهی معیری)

خانه ی اسرار تو چون دل شودآن مرادت زودتر حاصل شود

گفتی مرا به خنده خوش باد روزگارتکس بی تو خوش نباشد رو قصه‌ دگر کن

چون بیش از حد صبوریگمان کردند که هیچ چیز را نمی فهمی

شعر تک بیتی عشقی

هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشقثبت است بر جریده عالم دوام ما

من ارگ بم و خشت به خشتم متلاشیتو نقش جهان، هر وجبت ترمه و کاشی

نمی‌گویم به وصل خویش شادم گاه گاهی کنبلاگردان چشمت کن مرا گاهی نگاهی کن

(امیر خسرو دهلوی)

‌تو را آن گونه می خواهم که باغی باغبانش راشبیه مادر پیری که می بوسد جوانش را

آن یار نکوی من، بگرفت گلوی منگفتا که چه می‌خواهی، گفتم که همین خواهم

(مولانا)

حال دل پرسیدی و گفتم که خوبم بارهاخوبم اما خوب ویرانم، نفهمیدی مرا

شعر تک بیتی برای یار

نقش ما گو ننگارند به دیباچه عقلهرکجا نامه عشق است، نشان من و توست

(هوشنگ ابتهاج)

مبر ز موی سفیدم گمان به عمر درازجوان ز حادثه ای پیر می شود گاهی

مرا مادر دعا کرده است گوییکه از تو دور بادا آنچه جوئی

(نظامی)

تا زمانی که رسیدن به تو امکان داردزندگی درد قشنگی ست که جریان دارد

هر دو عالم قیمت خود گفته‌اینرخ بالا کن، که ارزانی هنوز

(امیر خسرو دهلوی)

اشعار تک بیتی معاصر

مرد اگر عاشق شود، شب زنده دارى می کندزن ولى در عاشقى ها، بی قرارى می کند

عبادت می‌کنی بگذر زعادتنگردد جمع عادت با عبادت

هر کس که به گل آب دهد، عاشق گل نیستشاید هدفش، بردن یک شیشه گلاب است

از سوز محبت چه خبر اهل هوس رااین آتش عشق است نسوزد همه کس را

برای این همه تنهاییکاش خدا کاری کند

عاشقی را چه نیاز است به توجیه و دلیلکه تو‌ ای عشق همان پرسش بی زیرایی

(قیصر امین پور)

شده آيا که غمی ریشه به جانت بزند؟گره در روح و روانت به جهانت بزند؟

هر زمان یک جور باید عشق را ابراز کردچون تو که هر بار دل می‌دادی و این بار سر

در من انگار کسی در پی انکار من استیک نفر مثل خودم، تشنه دیدار من است

خفتگان را خبر از محنت بیداران نیستتا غمت پیش نیاید، غم مردم نخوری

شعر تک بیتی احساسی

بیا عهدی کنیم امروز، روزِ اولِ دیداراگر رفتیم بی برگشت، اگر ماندیم بی منت

خنده رسوا می‌نماید پسته بی‌مغز راچون نداری مایه از لاف سخن خاموش باش

(صائب)

از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوشزده‌ ام فالی و فریاد رسی می‌ آید

وفا داری مدار از بلبلان چشمکه هر دم بر گل دیگر سرایند

(سعدی)

خوش است عمر، دریغا که جاودانی نیستپس اعتماد بر این پنج روز فانی نیست

نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفتپرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت

“هوشنگ ابتهاج”

گر خدا داری ز غم آزاد شواز خیال بیش و کم آزاد شو

(اقبال لاهوری)

مثل یک شعر مرا تنگ در آغوش بگیرکه هوای غزلم سخت شبیه تن توست!

“کامران رسول‌ زاده”

در اندرون من خسته دل ندانم کیستکه من خموشم و او در فغان و در غوغاست

عاشقی را چه نیاز است به توجیه و دلیلکه تو ای عشق همان پرسش بی زیرایی

“قیصر امین پور”

شعر تک بیتی کپشن

گردبادی را که می‌بینی در این دامان دشتروح مجنون است می‌آید به استقبال ما

(صائب تبریزی)

توبه کردم که دگر شعر نگویم ز فراقاین دل توبه شکن با غم عشقت چه کند؟

(پروانه حسینی)

در میان این همه گل گشتم و عاشق نشدمتو چه بودی که تورا دیدم و دیووانه شدم…

گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجیدگو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم

(حافظ)

دَر دیـاری کِـه دَر او نـیـسـتْ کَـسـے یـار کَـسـے…کـاشْ یـٰا رَبّ کـِه نَـیُـفْـتـَد بِـه کَـسـے کـار کَـسـے…????

طعنه بر ما مزن‌ ای دوست که خود معترفیمدف زنان بر سر بازار به رسوایی خویش …

در این فکرم که خواهی ماند با من مهربان یا نهبه من کم میکنی لطفی که داری این زمان یا نه

“وحشی بافقی”

باد آسایش گیتی نزند بر دل ریشصبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود

(سعدی)

رسم و ره آزادی یا پیشه نباید کردیا آنکه زِ جانبازی اندیشه نباید کرد

اندکی با تو گفتم غم دل، ترسیدمکه دل آزرده شوی ور نه سخن بسیار است

“سعدی”

عاقبت ما در قمار زندگانی باختیمگرچه تکخال جوانی در بساط انداختیم

از دشمنان برند شکایت به پیش دوستچون دوست دشمن است، شکایت کجا بریم

(سعدی)

دو نصیحت کنمت بشنو و صد گنج ببراز در عیش درآ و به ره عیب مپوی

نقش شیرین رود از سنگ، ولی ممکن نیستکه خیال رخش از خاطر فرهاد رود

(جامی)

آن‌چنان زی که بمیری، برهینه چنان زی که بمیری، برهند…

چون عاقبت کار جهان نیستی استانگار که نیستی چو هستی خوش باش

(خیام)

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفتدائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور

پروانه صفت دور جهان گردیدمنا مردم اگر مرد در عالم دیدم

اگر پند خردمندان به شیرینی نیاموزیفلک آن پند را روزی، به تلخی ات بیاموزد

نیارزد آینه بودن به آن همه تشویشکه هر که جلوه فروشد، تو رنگ گردانی

(بیدل)

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا