فروغ فرخزاد یکی از برجستهترین شاعران ایرانی است که عمده اشعار او به تمام زبانهای زنده دنیا ترجمه شدهاند. حتی چندی پیش “ناتالی پورتمن” بازیگر نامدار آمریکایی با انتشار پستی در فضای مجازی از اشعار این شاعر زن تعریف و تمجید کرده و او را شاعری بیهمتا خطاب کرد. با تمام افتخارات و شکوه؛ عمر فروغ همچون هنرش طولانی نبود و وی در سن 33 سالگی بر اثر تصادف درگذشت. اگر شما نیز به این شاعر بزرگ علاقه دارید، در ادامه همراه هم نگاران باشید.
فهرست موضوعات این مطلب
تولد و اوایل زندگیآغاز تحصیلازدواج و جداییبازگشت به خانه پدراولین آثارآغاز کار در سینماساخت اولین اثر جدی و مهم خودعلاقه به ابراهیم گلستاننامه فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستانسفر دوباره به ایتالیا و خودکشیدرگذشتتاثیر ژرف فروغ فرخزاد بر ادبیات فارسیتاثیر بر ادبیات فمنیستیعلاقه به وزن در شعرشاعران مورد علاقه فروغ فرخزادنظر دکتر شیعی کدکنی درباره فروغ فرخزادنظر بزرگان درباره فروغ فرخزادتولد و اوایل زندگی
فروغ فرخزاد در 15 دی سال 1313 و در شهر تهران متولد شد. البته با اینکه تمامی منابع تاریخی تولد وی را 15 دی نشان میدهند اما خواهر بزرگتر او یعنی پوران فرخزاد تاریخ تولد او را 8 دی عنوان کرده است.
فروغ به عنوان فرزند چهارم در یک خانواده بسیار سختگیر بزرگ شد. پدر او سرهنگ دوره شاه و فردی بسیار انظباطی بود. خود فروغ نیز عنوان کرده است که پدر او بسیار خشک و سختگیر بود و در این دوره برادر بزرگترش یعنی فریدون فرخزاد که او نیز شومن و خواننده مشهوری بود؛ مراقب خواهر کوچکترش میبود.
آغاز تحصیل
فروغ خود در دست نوشتههایش به این دوره اشاره کرده و نوشته است که پدر او قبل از اینکه بچهها به مدرسه بروند به آنها خواندن و نوشتن یاد میداد. از آنجایی که پدر کتابخانه شخصی داشت، فروغ از منابع شعری این کتابخانه نیز استفاده کرده و خود نیز در کودکی سعی بر این داشت تا شعر بگوید.
البته فروغ بعدها در محله امیریه تهران به مدرسه رفت و در هنرستان نیز بیشتر از قبل با شعر و گفتمان شعر آشنا شد.
بعد از مدتی نیز از طریق این هنرستان فروغ فرخزاد با سهراب سپهری نیز آشنا شد و همین موضوع بیشتر از قبل وی را به سمت شعر و شاعری سوق داد. اما بعد از یکسال فروغ شعر و هنرستان را رها کرد.
ازدواج و جدایی
همانطور که نوشتیم فروغ از هنرستان بیرون آمد. دلیل این اتفاق عاشق شدن فروغ بود. فروغ فرخزاد در سن 16 سالگی با فامیل دور خودشان که او نیز نویسنده بود، ازدواج کرد. همسر او پرویز شاپور از وی یازده سال بزرگتر بود. همین موضوع مخالفت پدر را برانگیخت اما فروغ با تمامی سختیها و مخالفتها با پرویز شاپور ازدواج کرده و به دلیل شغل شوهرش که کارمند دارایی بود به اهواز نقل مکان کرد.
این ازدواج در سال 1334 به جدایی انجامید و حاصل آن یک پسر به نام کامیار شاپور بود. به گفته فریدون فرخزاد، علت جدایی آنها این بود که فروغ قادر به تحمل رفتار پدرمآبانه (و در عین حال عاشقانه) پرویز را نداشت. مایکل هیلمن (فروغ شناس) این احتمال را مطرح کردهاست که انتظار پرویز، ادامه دادن به نقش معلمی در زندگی زناشویی بود اما فروغ از این رابطه فراتر رفت و آن را پشت سر گذاشت.
فروغ، اگرچه که بر اساس قانون آن دوران حضانت فرزند در زمان جدایی به پدر سپرده میشد، اما خود نیز به علت تعهدی که به شعر داشت میدانست که قادر به ایفای وظایف مادری نخواهد بود و از این رو شکایتی از بابت زندگی کامیار با پرویز شاپور نداشت. به گفته هیلمن این تصمیم او، باعث ایجاد عذاب وجدان در فروغ شده بود و از سوی دیگر هم، پرویز شاپور و خانوادهاش مانع از دیدار کامیار با او میشدند.
بازگشت به خانه پدر
پس از جدایی، فروغ برای مدتی به خانه پدرش برگشت اما به گفته پوران فرخزاد، پدرشان او را از خانه راند. فروغ در این زمان با طوسی حائری (همسر سابق احمد شاملو) آشنا شده بود. طوسی خودش شاعر بود و در فرانسه تحصیل کرده بود. او به فروغ پیشنهاد کرد که مدتی در خانه او زندگی کند. فروغ سه ماه نزد طوسی ماند و بعداً شعر «گمشده» را به او تقدیم کرد. این شعر در کتاب دیوار منتشر شدهاست. بعد از این دوره سه ماهه، فروغ دوباره به خانه پدری بازگشت.
اولین آثار
فروغ از نوجوانی شروع به انتشار آثار خود کرد. او در مجلههای مشهوری همچون مجله روشنفکر نوشتههایش را به چاپ میرساند. اما اولین مجموعه شعر فروغ در سال 1331 با نام اسیر و با مقدمهای از شجاعالدین شفا به چاپ رسید. شفا از خوانندگان خواسته بود که بدون داوری اخلاقی آن را بررسی کنند چرا که همچون اشعار آمریکای لاتین و به خصوص آلفونسینا استورنی (فمنیست مشهور)، بیش از آن که با عقل و فکر سر و کار داشته باشد، با احساس ارتباط دارد. دومین دفتر شعر فروغ در سال 1335 با نام دیوار منتشر شد.
در سال 1335، فروغ به اروپا سفر کرد تا بتواند با بحرانهای عصبی زندگی خود فائق شود. او در این سفر، چند ماه را در ایتالیا و آلمان گذراند و زبانهای ایتالیایی و آلمانی را نیز فراگرفت و شعرهایی از شاعران این دو کشور را نیز به فارسی ترجمه کرد. فروغ توانست در سال 1336 دفتر شعر عصیان را نیز به چاپ برساند.
آغاز کار در سینما
بعد از بازگشت سفر اروپایی؛ فروغ فرخزاد از طریق آشناهای خود موفق شد با ابراهیم گلستان آشنا شود. در آن زمان ابراهیم گلستان یک مجموعه سینمایی را مدیریت میکرد و در بخش بایگانی کاری به فروغ داد. بعد از مدتی نیز فروغ مسئول طبقهبندی حلقه فیلمها و زینپس با کار مونتاژ نیز آشنا شد.
فروغ در فاصله سالهای 1337 تا 1341 در تهیه سری فیلمهای چشماندازها مشارکت کرد. از جمله، در سال 1340 به همراه ابراهیم گلستان و سلیمان میناسیان به آبادان رفت تا صحنههای مربوط به فیلم چشمانداز آب و آتش را فیلمبرداری کنند.
او در زمانی که گلستان به تهران بازگشت، مسوولیت انتخاب نماهای باقیمانده را بر عهده داشت که عمدتاً در بخش «آتش» فیلم مورد استفاده قرار گرفت. او در این بازه زمانی، یک بار در تابستان 1338 و یک بار هم در سال 1340 به انگلیس اعزام شد تا در دورههای آموزشی مربوط به تهیه و تدوین فیلم مستند شرکت کند. فیلم کوتاه «خواستگاری» هم محصول همین دوره است که در سال 1340 به سفارش موسسه ملی فیلم کانادا تهیه شد و فروغ در آن هم بازی کرد و هم دستیار کارگردان بود.
ساخت اولین اثر جدی و مهم خود
در سال 1341 روزنامه کیهان تهیه فیلمی مستند از افتتاح بیمارستانی در مشهد و وضعیت جذامیان را به سازمان فیلم گلستان سفارش داد.
با انجام شدن فیلمبرداریهای مربوط به این سفارش، گلستان به صرافت ساخت فیلم مستند مفصلی درباره جذامیها میافتد. پس از تامین بودجه، گلستان ساخت این فیلم را به فروغ فرخزاد سپرد و اولین سفر فروغ به جذامخانه تبریز (باباباغی) برای آشنایی با وضع جذامیان و محیط زندگی آنها در تابستان 1341 انجام شد.
کار فیلمبرداری 12 روز طول کشید و فیلم خانه سیاه است برای نخستین بار در سیام بهمن 1341 در هشتاد و دومین جلسه کانون فیلم به نمایش درآمد. خانه سیاه است، در جشنواره فیلم اوبرهاوزن در آلمان غربی به عنوان بهترین فیلم مستند انتخاب شد.
در دی ماه 1342، فروغ در نمایشنامه شش شخصیت در جستجوی نویسنده اثر لوئیجی پیراندللو به ترجمه و کارگردانی پری صابری بازی کرد. مسعود فقیه، پرویز فنیزاده و پرویز پورحسینی در این کار با فروغ همبازی بودند. او همچنین در سال 1343، در فیلم خشت و آینه به کارگردانی ابراهیم گلستان، در دو سکانس کوتاه بازی کرد.
علاقه به ابراهیم گلستان
طبق منابع درست، فروغ فرخزاد علاقه زیادی به ابراهیم گلستان داشت. او حتی اشعار متعددی را به وی تقدیم کرد که شعر زیر یکی از آنهاست.
یک شب ز ماورای سیاهی ها
چون اختری بسوی تو می آیم
بر بال بادهای جهان پیما
شادان به جستجوی تو می آیم
سر تا بپا حرارت و سرمستی
چون روزهای دلکش تابستان
پر می کنم برای تو دامان را
از لالههای وحشی کوهستان
یک شب ز حلقهای که بدر کوبند
در کنج سینه قلب تو می لرزد
چون در گشوده شد، تن من بی تاب
در بازوان گرم تو می لغزد
دیگر در آن دقایق مستی بخش
در چشم من گریز نخواهی دید
چون کودکان نگاه خموشم را
با شرم در ستیز نخواهی دید
یک شب چو نام من بزبان آری
می خوانمت به عالم رؤیائی
بر موجهای یاد تو می رقصم
چون دختران وحشی دریائی
یک شب لبان تشنه من با شوق
در آتش لبان تو می سوزد
چشمان من امید نگاهش را
بر گردش نگاه تو می دوزد
از زهره، آن الهه افسونگر
رسم و طریق عشق می آموزم
یک شب چو نوری از دل تاریک ی
در کلبه ات شراره می افروزم
آه، ای دو چشم خیره بره مانده
آری ، منم که سوی تو می آیم
بر بال بادهای جهان پیما
شادان به جستجوی تو می آیم
نامه فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان
همانطور که نوشتم علاقه فروغ به ابراهیم گلستان کاملا آشکار بود و او حتی در یک نامه به ابراهیم ابراز علاقه کرده است. البته به دلیل بالا بودنِ حجم این نامه، ما بخشهایی از آن را برای شما قرار میدهیم.
متن نامه:
عزیزم. عزیزم. عزیزم. قربانت بروم. دوستت میدارم. دوستت میدارم. یک لحظه از مقابل چشمم دور نمیشوی. نفسم از یادت میگیرد و خونم در قلبم طغیان میکند. شاهی، دوستت دارم. دو روز است که نتوانستم برایت نامه بنوسم و وجدانم همینطور عذابم میدهد.
دیروز که شنبه بود همراه گلُر و هانس و دختر کوچکشان و سیروس رفتم به راولنسبورگ تا تعطیل آخر هفته را پهلوی امیر بگذرانم. ما که چهار نفر بودیم و امیر هم با زن و بچههایش و مهرداد روی هم میشدند پنج نفر و همه با هم میشدیم نُه نفر و نُه نفر شدن و نُهنفری زندگی کردن حتی اگر برای دو روز هم باشد یکی از آن چیزهائیست که مرا خفه میکند.
نمیدانم چرا تحمل جمعیت را ندارم. چرا تحمل زندگی فامیلی را ندارم. من آنقدر به تنهائی خودم عادت کردهام که در هر حالت دیگری خودم را بلافاصله تحت فشار و مظلوم حس میکنم. تا دور هستم دلم میخواهد نزدیک باشم و نزدیک که میشوم میبینم اصلاً استعدادش را ندارم.
برای اینکه خودم را سرگرم کنم هی رفتم توی آشپزخانه و ظرف شستم و ظرف شکستم و هی آمدم توی اطاق و با بچهها دعوا کردم یا تلویزیون تماشا کردم. هوا هم آنقدر بد بود که حتی نمیشد پنجره را باز کرد. یا طوفان بود و خاک و صدای شکستن شاخههای درختها میآمد و یا باران بود و مه و سرمای شدید.
و بالاخره هم سرما خوردم و آنچنان سرمائی خوردم که وقتی برمیگشتم پشت ماشین زیر چهار تا پتو دراز کشیدم با گلوی روغنمالیده و سردرد وحشتناک و سرفه و هزار چیز غیرقابل تحمل دیگر و حالا هم که دارم این نامه را برایت مینویسم آنقدر تب دارم که چشمم باز نمیشود. هوای اینجا خیلی بد است. منکه هیچوقت مریض نمیشدم از وقتی که از ایران آمدهام اقلاً نصف مدت را مریض بودهام.
از وقتی که به برگشتن فکر میکنم و میدانم که دیگر دارد خیلی خیلی نزدیک میشود نمیتوانم بنویسم. انگار نوشتن کار باطلی است. یک کار غیراصلی است. دیگر میخواهم گوشۀ اطاق بنشینم و چشمهایم را روی هم بگذارم و هرچه را که پیش خواهد آمد در ذهنم بسازم و تماشا کنم. وقتی که از راولنسبورگ برمیگشتم تمام راه را به تکرار این رؤیا گذراندم. هی دیدمت که آمدی و آمدی و آمدی تا به من رسیدی و مرا نگاه کردی و مرا گرفتی و مرا بوسیدی و مرا بوسیدی و بوسیدی و بوسیدی و من سست شدم و بیحال شدم و میان دستهای تو از خود رفتم و باز از اول دیدمت که آمدی و آمدی و آمدی…. قربانت بروم. قربانت بروم نمیدانی چه حالم بد است و همینطور دارد بدتر میشود. مثل مستها هستم و اصلاً نمیدانم دارم چه مینویسم.
راستی فراموش نکن که به زهراخانوم از آمدن من بگوئی. عادت داشت که همیشه در غیبت من اسبابهای اطاقها را جمع میکرد. و شاید حالا هم همین کار را کرده باشد. آخ، قربانت بروم. دلم با تو در اطاق خودم بودن را میخواهد. آن بعدازظهرهای گرم بیهوشکننده و آن خوابهای تابستانی و آن عریانی سراپای ترا چسبیده به عریانی سراپای خودم میخواهد. یعنی میشود میشود که دوباره ببینمت و ببوسمت، میشود؟ شاهیجانم، باید برایم دعا کنی. قربان لبهای عزیزت بروم. قربان چشمهای عزیزت بروم. قربان بند کفشهایت بروم. چه دوستت دارم، چه دوستت دارم، چه دوستت دارم.
سفر دوباره به ایتالیا و خودکشی
فروغ در سال 1343 به آلمان، ایتالیا و فرانسه سفر کرد. سال بعد در دومین جشنواره سینمای مؤلف در پزارو شرکت میکند که تهیهکنندگان سوئدی ساختن چند فیلم را به او پیشنهاد میدهند و ناشران اروپایی مشتاق نشر آثارش میشوند.
پس از این دوره، وی مجموعه تولدی دیگر را منتشر کرد. اشعار وی در این کتاب تحسین زیادی برانگیخت؛ پس از آن مجموعه ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد را منتشر کرد.
در میان سالهای1342 فروغ یکبار دست به خودکشی زد. او یک جعبه قرص گاردنال خورد ولی خدمتکارش در هنگام غروب متوجه شد و او را به بیمارستان البرز برد.
درگذشت
فروغ فرخزاد بر اثر تصادف و واژگونی خودرو درگذشت. حادثه در ساعت 16:30 بعد از ظهر دوشنبه 24 بهمن 1345 هنگام رانندگی با خودروی جیپ ابراهیم گلستان، در مسیر بین دروس و قلهک خیابان لقمانالدوله ادهم (بعداً شهید کماسایی) چهارراه مرودشت اتفاق افتاد.
به گفته ابراهیم گلستان، فروغ قرار بود برای امور فنی فیلمی را به استودیو من (که اکنون در اختیار سیمافیلم است) ببرد.
تصادف در مسیر برگشت و در صدمتری استودیو اتفاق میافتد. فروغ به علت اینکه با چند بچه که با بیاحتیاطی به خیابان دویدهاند برخورد نکند، چپ میکند و ماشین جیپ او در جوی بزرگ کنار خیابان میافتد.
مستخدمی که همراه فروغ بوده، ابراهیم گلستان را خبر میکند و او را به بیمارستان هدایت که در بیست متری استودیو بود، میبرند اما به این علت که او بیمه کارگری ندارد در آن بیمارستان پذیرفته نمیشود و در نهایت او را به بیمارستان رضا (بیمارستان شهدای تجریش) میبرند که در آن بیمارستان فروغ فوت میکند.
روز چهارشنبه 26 بهمن جسد او را در امامزاده اسماعیل (زرگنده) شستشو دادند و با حضور خانواده، دوستان و علاقهمندانش در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپردند.
صادق چوبک، ابوالقاسم انجوی شیرازی، جلال آلاحمد، مهدی اخوانثالث، احمد شاملو، هوشنگ ابتهاج، سیاوش کسرایی، بهرام بیضایی، نجف دریابندری، احمدرضا احمدی و بسیاری دیگر از هنرمندان و نویسندگان در این مراسم حاضر بودند. ناصر تقوایی تصویر بخشهایی از این مراسم را در فیلم مستند فروغ فرّخزاد 13 دی 1313 – 24 بهمن 1345 آوردهاست.
تاثیر ژرف فروغ فرخزاد بر ادبیات فارسی
محمد حقوقی زندگی ادبی فروغ را به دو بخش تقسیم میکند: دوره اول (1332 تا 1339) که اسیر، دیوار و عصیان ماحصل آن است و دوره دوم (1339 تا 1345) که تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد را سرود.
به گفته وی، شعرهای او در هر دو دوره، «بیزنگار» و «نماینده ذهنیات زنی صمیمی و اصیل» است. به نظر حقوقی، شاعر دوره اول «زنی تنها و معترض» و سرشار از «تلاطم احساسات زنانه و مادرانه» است که در برابر سنتهای اجتماعی و خانوادگی قیام کردهاست.
شعرهای فروغ در این دوره در قالب چارپاره است و خط محتوایی آنها عمیق نیست. اما به نظر حقوقی، دوره دوم، بیانگر زنی همچنان تنها ولی با تفکر و تخیلی جهانی است که در قالب آزاد شعر میسراید و شعرهایش خواننده را در عمق به پیش میبرد و به تأمل وامیدارد.
تاثیر بر ادبیات فمنیستی
فروغ موضوعاتی را در شعر خود مطرح کرد که به گفته سیروس شمیسا در حدوداً هزار و دویست سال ادبیات فارسی سابقه نداشتهاست؛ مثلاً شاعران کهن کمتر در مورد زندگی خصوصی خود سخن گفتهاند و اگر هم گفتهاند، معلوم نیست صادقانه بوده یا خیر. اما فروغ عاطفه و احساس خود را صمیمانه بیان کردهاست.
از طرف دیگر، نگاه زنانه فروغ، به گفته شمیسا، در ادبیات فارسی سابقه نداشتهاست؛ چنانکه شعرهایش بیپرواست اما رکیک نیست. او برخلاف پروین اعتصامی از شوهر و پدر و فرزند و معشوق خود گفت و از چرخ خیاطی و جارو و آشپزخانه. طرح این مسائل در شعر در ادبیات و اجتماع دوران فروغ، تازگی داشت و از این رو شعرهای فروغ با (به تعبیر شمیسا) پیشداوریهای عجولانه و غیرعلمی مواجه شد؛ در حالی که ادبیات فارسی به این نگرش نیاز داشت.
تا قبل از فروغ، معشوق در شعرهای شاعران فارسیزبان، در مقام معشوق زن توصیف میشد. حتی در شعرهای رابعه و مهستی، معشوق مرد چهره مشخصی نداشت و قابل تفکیک از معشوق زن نبود. فروغ، بیشتر و صریحتر از دیگران چهره مرد زمینی را بهعنوان معشوق توصیف کردهاست. از طرف دیگر، معشوقِ شعرهای فروغ، دارای فردیت است؛ در حالی که تا قبل از آن معشوق یک موجود جمعی است و هویت مشخصی ندارد.
علاقه به وزن در شعر
فروغ اهمیت زیادی برای وزن قائل بود و چنانکه سیروس شمیسا گفتهاست، «همه اشعار او وزن دارد اما گاهی نه وزنی که دقیقاً مبتنی بر قواعد عروض شعر کلاسیک باشد.» به گفته وی، همه اشعار فروغ که در قالبهای سنتی و نیمهسنتی (مانند چارپاره) سروده شدهاست و همچنین تعدادی از شعرهای او در قالب نیمایی، از نظر عروضی اشکالی ندارد اما در بعضی از شعرهای نیمایی او، دو وزن در هم آمیخته شده یا به جای بعضی از ارکان عروضی، از ارکان متفاوتی استفاده شدهاست که این امر در عروض سنتی مرسوم نیست.
مثلاً در شعر «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد»، که در وزن مجتث (مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن) سروده شدهاست، در جاهایی به جای مفاعلن از مستفعلن، مفاعلُ، مفاعیلن یا فعولن استفاده کرده و در جاهایی نیز مفعولن یا فاعلاتن را به جای فعلاتن نشاندهاست.
شاعران مورد علاقه فروغ فرخزاد
شاعران ایدئال فروغ در ابتدای دوران شاعری، به گفته خودش، نادر نادرپور، هوشنگ ابتهاج و فریدون مشیری بودند. به گفته محمد حقوقی، آشنایی با اشعار احمد شاملو و نیما یوشیج در آستانه بیست سالگی، تحولی در نگاه شاعرانه فروغ ایجاد کرد که ماحصل آن کتاب تولدی دیگر و شعرهای بعدی او بود که جایگاه او را به عنوان یک شاعر برجسته و صاحب سبک تثبیت کرد.
حقوقی، تأثیرپذیری فروغ از شاملو را نه از حیث محتوا، بلکه به لحاظ زبان میداند. وی وجود واژگان مشترک بین شعرهای این دو شاعر (مانند «خطوط پیکر» یا «نینی چشم») را ناشی از ارتباط کوتاه مدت فروغ با دفتر هوای تازه شاملو دانستهاست و معتقد است بین این دو شاعر هیچ تشابه فکری وجود نداشت.
نظر دکتر شیعی کدکنی درباره فروغ فرخزاد
محمدرضا شفیعی کدکنی، سبک و زبان فروغ فرخزاد را دارای تشخص و استقلال میداند و سه ویژگی برای آن برمیشمارد: اول این که زبان شعر فروغ ساده و نزدیک به زبان محاوره است. دوم این که فروغ قدرت و مهارت زیادی در فراخوانی واژگان دارد و به خوبی و آزادانه آنها را برای بیان دریافت شخصی خود انتخاب میکند و سوم نوآوری او در توسعه وزن عروضی شعر و بهطور خاص، انبساط میانی وزن شعر است که در کتاب تولدی دیگر کاملاً مشهود است. به گفته شفیعی کدکنی، توسعه ارکان عروض در شعر فارسی، در قرن چهارم هجری سابقه داشتهاست، اما به فراموشی سپرده بود.
فروغ به نوعی شعر محض گرایش دارد که مسیر خیال و احساس او در شعر، بدون اندیشه قبلی ثبت میشود. او بنیادگذار این شیوه نیست اما به نظر شفیعی کدکنی، «نمونههایی ارجمند» از این نوع شعر از وی بر جای ماندهاست. وی شعر غنایی سادهای را ارائه کردهاست که حد اعلای دریافتهای فردی او، به عنوان یک زن، از روابط عشقی و غریزی است؛ عشقی زمینی و ساده.
نظر بزرگان درباره فروغ فرخزاد
مهدی اخوان ثالث: «او زنی معترض به ستمی که بر زنان میرفت بود. او میخواست به ظلمی که به نیمی از افراد جامعه میشد اعتراض کند. این را در کتابهایش میتوانیم ببینیم، از «اسیر» گرفته تا «دیوار» و زندگی و طرز فکر خیامیاش را در «عصیان». بعد هم که خواست اسلوب و کار تازهای را ارائه دهد بسیار لطیف و پرشور و حال شعر میگفت… او شاعر خوبی بود، بخصوص شعرهای آخرش بسیار لطیف و پرشور و حال بود، شعر ناب و نجیب بود.»
رضا براهنی، منتقد سرسخت معاصر، از «من» تغزلی حاضر در فروغ حرف میزند؛ «من» تغزلی که به زعم براهنی، فروغ همیشه به سوی آن برمیگردد: «در فرخزاد هم در زندگی و هم در شعرش، یک حالت هیستریک، یک حالت هجوم ناگهانی و غیرقابل کنترل، یک تهاجم غریزی و در حین حال رمانتیک وجود داشت… در فرخزاد یک «من» وجود دارد که حاکم بر همه چیز است، این من، یک من تغزلی است که گاهی سر از اجتماع درمی آورد، گاهی سر از فلسفه… به طور کلی سکوی پرتاب فرخزاد آن من تغزلی است و گرچه او گاهی فلسفی، گاهی اجتماعی و گاهی متفلسف از آب درمیآید، ولی او همیشه به سوی آن من تغزلی… رجعت میکند… هر تغزلی در جهان مضامین ثلاثه مرگ، عشق و زیبایی معشوق (زن یا مرد) سر و کار داشته است.»
سیروس شمیسا فرخزاد را نابغه توصیف میکند: «فروغ بیشک نابغه بود، یادآور رمبو و هولدرلین و امثال ایشان است، 32 سال بیشتر نزیست و در این مدت کوتاه در همه زمینههای هنری از شعر و فیلم و داستان و نمایشنامه از خود استعداد غریبی نشان داد… او دردکشیده ترین شاعر معاصر است، شعرهایی که برای پسرش گفته، برای مرگش گفته، برای زندگی خانوادگی، برای ازدواج و غیره و غیره، همه حکایتگر روحی سخت آزرده و آسیبدیده است.»
محمدرضا شفیعی کدکنی هم با اشاره به زبان مشخص شعری فروغ، آن را محصول کوششی چندینجانبه توصیف میکند: «زبان مشخص شعری، که این استقلال را فقط نیما دارا بود و پس از او اخوان ثالث و احمد شاملو (در شعرهای بیوزنش)، و این تشخص محصول کوشش چندین جانبه اوست: نخست سادگی زبان و نزدیکی حدود محاوره و گفتار، دو دیگر آزادی در انتخاب واژهها به تناسب نیازمندی در گزارش دریافتهای شخصی، و سه دیگر توسّعی که در مقوله وزن قائل بود… و میبینیم که فروغ با گسترشی که در کیفیت افاعیل قائل شده است بیشتر از نیما – که اغلب به توسعه کمی افاعیل گراییده بود – وزن شعر را گسترش داده است و یکی از خصوصیات فراموششده شعر قرن چهارم را که به علت کلیشهوار شدن زبان شعری در دورههای بعد فراموش شده بود زنده کرد و از حد رایج و مشخص آن هم توسعه بیشتری بخشید.»