عشق خوشحالی میآورد. عشق آغاز آدمیزادی است. شاعران و نویسندگان بسیاری نیز درباره خوشحالی از روی عشق متون بسیار زیبایی را نوشتهاند. در ادامه با سایت ادبی و هنری هم نگاران همراه شوید چرا که ما چندین متن خوشحالی عاشقانه را برای شما دوستان قرار دادهایم.
شعر و متن خوشحالی عاشقانه
ای همیشه جاودانه در میان لحظههایم
غصه معنایی نداره تا تو میخندی برایم
پیش تو از یاد بردم روزهای سختیام را
عشق مدیون تو هستم لحظه خوشبختی ام را
دوست داشتن تو
خندههای زنی عاشق را
به داد روزهای تنهاییاش میرساند…
کنار تو چه آرومم، چه آرومی کنار من
تو چشمای تو آرومه چشای بی قرار من
تو میفهمی که خوشحالم، تو می فهمی دلم تنگه
تو می دونی که خواب من، کدوم شبهاست که بی رنگه
تو مثل آسمون ساده، مث پرواز آزادی
مث دلبستگی امنی، مث لبخند آبادی
چشمهای تو
فرآیند اکسیژن را به همراه دارد
من از نگاه به چشمان تو
نفس میگیرم.
میدونی زیباترین خط منحنی دنیا چیه؟
لبخندی که بی اراده رو لبهای یک عاشق نقش میبنده
تا در نهایت سکوت فریاد بزنه
دوستت دارم
لبخند تو خلاصه خوبیهاست
لختی بخند خنده گل زیباست
یک لبخند نمیتواند جهان را تغییر دهد اما لبخند تو جهان من را عوض کرده است!
دوستت دارم عشقم
از اعتیاد بدون چون و چرا به شادی نگران نباشید
معتاد شوید!
آنقدر تمرین کنید و آنقدر وجود و امیال و افکارتان را از آنچه باعث شادیتان میشود پر کنید تا معتاد شوید…
شادی تنها داروی شفا بخشی است که هیچ گونه عوارض جانبی نداره…
خوشبختی همین در کنار هم بودنهاست
همین دوست داشتنهاست
خوشبختی همین لحظههای ماست
همین ثانیههایی ست که در شتاب زندگی گم شان کردهایم…
لبخند تو به معنای واقعی زیباترین چیزی است که در تمام زندگیام دیدهام
دوستت دارم همسر عزیزم
روزی که تو همسرم شدی
شادترین روز زندگیم بود
دوستت دارم آرام جانم
← متن عاشقانه شاد →
عزیز من، شیرینترین و مهربانانهترین واژههای من پیشکش تو
تویی که زندگیام را تبدیل به داستانی بی بدیل کردهای
بوی عشق میدهی
بوی بهشت
چه خوشبختم
که خدا سرنوشت مرا
با تو نوشت
قویترین منطقهای جهان هم نمیتوانست به من بقبولاند که خوشبختی دست یافتنی است
اما تو، تجربهی پر شور من
چه آسان و ساده تمام منطقها را به هم ریختی
و ثابت کردی که من میتوانم خوشبختترین انسان روی زمین باشم
تصور این همه خوشبختی محال بود
تو محال را ممکن کردی مهربانترین همسر دنیا
تمام حرف دلم این است
من عشق را
به نام تو آغاز کردهام
در هر کجای عشق که هستی
آغاز کن مرا…
غیر قانونی
از مرزهای ذهنم عبور میکنی
به خیالم پا میگذاری
ودر قلبم ساکن میشوی،
مسافر بی مجوز
من اخراجت نمیکنم،
سالهاست
تمام من مستعمرهی توست
« فروغ فرخزاد »
لحظهای در گذر از خاطرهها
ناخود آگاه دلم یاد تو کرد
خنده آمد به لبم شاد شدم
گویی از قید غم آزاد شدم
هر کجا هستی دوست، دست حق همراهت
تو باشی و…
من باشم و…
دیگر هیچ…
دنیا ارزانی خودشان
وقتی کنارت هستم پرندگان رقص و آواز سر میدهند
وقتی کنارت هستم حس میکنم میتوانم کوهها را جابه جا کنم
وقتی کنارت هستم چهرهات روحم را گرم میکند
وقتی کنارت هستم همه چیز در جای درستش قرار دارد
وقتی کنارت هستم عمیقا درک میکنم چرا عاشقت شدم
و دوستت دارم
لبخندت
زندگی من است
زندگی کن برای من جانم!
خوشتر از دوران عشق ایام نیست
بامداد عاشقان را شام نیست…
میگویم:
“دوستت دارم”
میشکفی،
گلهای باغچه تقلید میکنند
خدا میخندد و میگوید:
امان از عشق…
بعد از آن ھمه سرگردانی روی وجب به وجب خاک
بعد از آن ھمه جستجو روی نقشهھای جھان دانستم
دستان توست ، وطن من
بوی شور انگیز باران میدهی
با نگاهت بر دلم جان میدهی
بسکه خوب ومھربان و صادقی
بر دلم عشقی فراوان میدهی
مهربان ترینم وقتی تو با منی٬ سرود و شادی با من است
در ضمیرم نقش تو را بر قلبم حکاکی کردم و هر لحظه دلم به یاد تو میتپد
در قلب من آفتاب تابان باش
دوستت دارم
ای همیشه جاودانه در میان لحظههایم
غصه معنایی نداره تا تو میخندی برایم
پیش تو از یاد بردم روزهای سختیام را
عشق مدیون تو هستم لحظهی خوشبختیام را
تقدیم به همسر عزیزم
می دونی زیباترین خط منحنی دنیا چیه؟
لبخندی که بی اراده رو لب های یک عاشق نقش می بنده
تا در نهایت سکوت فریاد بزنه
دوستت دارم
بوی شور انگیز باران می دهی
با نگاهت بر دلم جان می دهی
بسکه خوب ومھربان و صادقی
بر دلم عشقی فراوان می دهی
کنار تو چه آرومم، چه آرومی کنار من
تو چشمای تو آرومه چشای بی قرار من
تو میفهمی که خوشحالم، تو میفهمی دلم تنگه
تو میدونی که خواب من، کدوم شب هاست که بی رنگه
تو مثل آسمون ساده، مث پرواز آزادی
مث دلبستگی امنی، مث لبخند آبادی
دوست داشتن تو
خنده های زنی عاشق را
به داد روز های تنهایی اش میرساند…
بعد از آن ھمه سرگردانی روی وجب به وجب خاک
بعد از آن ھمه جستجو روی نقشه ھای جھان دانستم
دستان توست ، وطن من
دقیقههای من با تو غرق خوشحالیست
کنار چشم تو بودن چه خوب احوالیست…
خوشتر از دوران عشق ایام نیست
بامداد عاشقان را شام نیست …
میگویم:
“دوستت دارم”
میشکفی،
گلهای باغچه تقلید میکنند
خدا میخندد و میگوید:
امان از عشق…
حال من خوب است
اما، با تو بهتر می شوم!
لبخندت
زندگی من است
زندگی کن برای من جانم!
وقتی کنارت هستم پرندگان رقص و آواز سر می دهند
وقتی کنارت هستم حس می کنم می توانم کوه ها را جابه جا کنم
وقتی کنارت هستم چهره ات روحم را گرم می کند
وقتی کنارت هستم همه چیز در جای درستش قرار دارد
وقتی کنارت هستم عمیقا درک می کنم چرا عاشقت شدم
و دوستت دارم
دوست داشتن تو بذری است که هیچ زارعی قادر نیست مطابق آن را در جهانم بکارد..
عشق مقدس ترین بهانه برای زندگی است. با سبدی پر از گل های یاس به سوی تو می آیم و با عشق از اینکه کنارم هستی تشکر می کنم. ممنون که به زندگی من آمدی و لحظه های تاریک زندگی من را پر از نور امید و روشنایی کردی. برای هر لحظه با تو بودن از تو سپاسگذارم.
عشقم زبان از بیان تو قاصر است و وصف مهربانی و محبت تو در واژه ها نمی گنجد. چیزهای زیادی در زندگی مان وجود دارد که برای تک تک آنها قدردان تو هستم. لبخندهای شیرین صبحگاهی ات/ درک بالا و قلب پر از احساسات/ حمایتی که در شرایط حساس زندگی از من دریغ نکردی/ و عشق بی پایانی که به زندگی ام بخشیدی/ دوستت دارم
نمی دانم اگر تو نبودی و از من حمایت نمی کردی/ من الان کجا زندگی ام قرار داشتم/ فقط می دانم که اگر تو نبودی زندگی من نیز تیره و تاریک بود/ ممنونم که به زندگی من آمدی و تمام ناراحتی ها و غم ها و ترس هایم را با آمدنت از بین بردی/ هر روز خدا را برای داشتن چنین همسر شایسته و زیبایی سپاس می گویم. امروز که سالگرد یکی شدنمان را جشن می گیریم/ تنها می خواهم بگویم که برای همه چیز از تو ممنونم همسر عزیزم…
چه ویرانگر ولی شیرینی ای عشق
گهی شاد و گهی غمگینی ای عشق
عشق شادی ست
عشق آزادی ست
عشق آغاز آدمیزادی ست…
خنده را به یکدیگر هدیه دهید
غم ها را باهم چاره کنیم
تا با هم طعم شادی
و خوشبختی را بچشیم ….
شاد بودن بی هیچ دلیلی را
تمرین کنیم تا در آن استاد شویم
همان گونه که در غمگین بودن بدون دلیل به مهارت رسیده ایم….
میتوان ساده زندگی کرد
ساده زیست
و از شادیهای کوچک لذت برد
فقط کافیست باورداشته باشیم لذت
شادی در داشتن چیزهای بزرگ نیست.
وقتی در کنار تو هستم هیچ آرزوی جدیدی اتفاق نخواهد افتاد. غم و غصه ممنوع است. وقتی در کنار تو هستم، انگار زمین از حرکت می ایستد. عقربه ها از حرکت می ایستند. تو با جادوی حضورت دنیای من را متحول کردی. جوری من را می بینی که هیچ کس ندیده. جوی صدای من را می شنوی که هیچ کس نشنیده. تو مثل باران هستی. بارانی از گل. بارانی از مهربانی. بارانی از محبت. بارانی که به زندگی کویری من جان تازه بخشیده است. برای اینکه کنار من هستی از تو ممنونم. سالگرد یکی شدنمان مبارک.
انڪه با شیرین زبانے دل ز دستانم ربود
ڪاش همچون روز اول با دلم یڪرنگ بود
رفته اما عاقبت یک روز میفهمد خودش
باوفاتر از دلم در راه عشقش ڪس نبود
ڪاش هر حرفے ڪه میزد واقعیت بود و باز
با همان احساس خود غم را ز قلبم مے زدود
توبه ڪردم بعد از این شعرے نگویم از دلش
چونڪه شعرم را نمیخواند غزل گفتن چه سود
ادعا میڪرد با عشقش خدایے میڪند
مثل احساسش ندارد در جهان دیگر وجود
ساده دل بودم ڪه باور ڪردم ان دیوانه را
چونڪه او از اولش با عاشقے بیگانه بود
عاشقم ,عاشق آن تازه نگارم که تویی…
فاش گویم همه داروندارم که تویی …
من قسم خورده ام از چشم خمارت نگهی..
بخرم با غم چشمان خمارم که تویی…
من زخورشید نگاه توقیامت دیدم …
قامت سرو من وشاه سوارم که تویی…
صبر کن ,این دم آخرکه شدم شاعرتو…
به شب غم زده ام صبروقرارم که تویی…
توغزالی وغزل زاده ی این شعرمنم….
شعرچون تیر من وصیدوشکارم که تویی….
بازکن آن گره صورت ماهت گل من …
جان من,هرگره افتاده به کارم که تویی…
این غزل ازسرعشق توفقط جاری شد…
به خدا من به اجل جان نسپارم که تویی.
#مولانا
باران معشوقه ی پاییز است
وقتی این همه زیباست
نغمه ی رسیدنش
دلبری کردنش
جانا من پاییز باشم
تو باران می شوی؟
یداله رحیمی
عاشق نشدی زاهد ,دیوانه چه میدانی؟
در شعله نرقصیدی, پروانه چه میدانی؟
لبریزِ مِیِ غمها, شد ساغرِ جانِ من
خندیدی و بُگذشتی, پیمانه چه میدانی؟
یک سلسله دیوانه, افسونِ نگاهِ او
ای غافل از آن جادو, افسانه چه میدانی؟
من مستِ مِیِ عشقم, بس توبه که بِشکستم
راهَم مَزَن ای عابد, مِیخانه چه میدانی؟
عاشق شو مستی کن, تَرکِ همه هستی کن
ای بُت نپرستیده , بُت خانه چه میدانی؟
تا چند فریبِ خلق ، با نامِ مسلمانی
سر بر سرِ سجاده ، مِی خوردنِ پنهانی
تو سنگِ سیَه بوسی, من چَشمِ سیاهی را
مقصود یکی باشد, بیگانه چه میدانی؟
دستارُ گروگان دِه, در پایِ بُتی جان دِه
اما تو زِ جان غافل, جانانه چه میدانی؟
ضایع چه کنی شب را, لب ذاکر و دل غافل
تو ره به خدا بردن, مستانه چه میدانی؟
روزی که فرو ریزیم، بنیادِ تعصب را ،
دیگر نه تو می مانی ، نه ظلم و پریشانی
#هما_میرافشار
آرامش چشمان تو مانند ندارد
بی عشق، جهان، جرأت لبخند ندارد
آن قدر که دل میبری و جاذبه داری
این قرن، شبیه تو هنرمند ندارد
ای نازنین جواب معمای من تویی
تنها چراغ روشن شبهای من تویی
وقتی دلم گرفت از انبوه ابرها
احساس آفتابی دنیای من تویی