در این بخش از سایت ادبی و هنری هم نگاران قصد داریم چنیدن شعر و متن زیبا برای جوان از دست رفته را برای شما دوستان قرار دهیم. این متون احساسی شامل پیامهایی زیبا هستند که غم جوان از دست رفته را تداعی میکنند. در ادامه با هم نگاران همراه شوید.
فهرست موضوعات این مطلب
شعر زیبا برای جوان از دست رفتهمتن غمگین و زیبا برای جوان از دست رفتهمتن دلتنگی برای داداش جوانِ فوت شدهشعر و متن احساسی برای خواهر جوان مرگ شدهمتنهای سوزناک برای عزیزان فوت شدهشعر زیبا برای جوان از دست رفته
در سوگ توام ناله زعیوق گذر کرد
داغ تو، دل سوخته را سوخته تر کرد
آهی که به یادت ز دل زار بر آمد
از کوه گذر کرد وּ بر افلاک اثر کرد
دلا دیدی که آن فرزانه فرزند
چه دید اندر خم این طاق رنگین
به جای لوح سیمین در کنارش
فلک بر سر نهادش لوح سنگین
شد فصل بهار و شدم از غصه هلاک
دارم جگری کباب و چشمی نمناک
گلها همه سر ز خاک بیروּن کردند
الا گل من که سر فرور برده به خاک
افتابی در جهان تابید رفت
عمر کوتاهش جهان دید وּرفت
هیچ کس از دست او رنجش نداشت
از چه رو از دست ما رنجید وּرفت
باورم نیست كه دیگر نشنوم آواي تو
يا نبينم روּی ماه و قامت رعناي تو
سالها سنگ صبورم بودي و هم صحبتم
بي تو رنگ يأس دارد منزل و مأواي تو
فلک آخر ربودی گوهر یکدانه ما را
بگو بر ما چرا بردی تو ان دردانه ما را
ندانم از چه رو کردی شعار خویش گل چیدن
گل مارا چیدی و برهم زدی گلخانه ما را
عزیزخفته در خاکم گل باغ دلم بودی
درخشان گوهر پاکم چراغ محفلم بودی
کجا یابم دگر چون تو اگر گرد جهان گردم
تو را ای نازنین دختر که یار وּهمدمم بودی
سال ها رنج کشیدم که گلی پروּردم
باد پاییز به ناگه زد وּگل پرپر شد
گل پرپر شده ام از چه برفتی ز برم
که زهجران تو هر دم دل ما مضطر شد
جوان رفتم زدنیا با هزاران ارزو بر دل
به زیر خاک کردم با دوּ صد اندوּه غم منزل
گذر اید اگر برخاک من از زاه غم خواری
به الحمدی مرا یاد اوּرید ای محرمان دل
بعد پرپر شدنت ای گل زیبا چه کنم
من به داغ تو جوان مرده به دنیا چه کنم
بهر هر دردی دوایی است مگر داغ جوان
من به دردی که براو نیست مدوا چه کنم
نوگلی پرورده بودم ،خاک از دستم ربود
آنچنان در بر گرفت ، انگار در عالم نبود
سالها زحمت کشیدم ، تا گلم پرورده شد
ناگهان پیک اجل ، آن غنچه را از من ربود
در سوگ توام ناله ز عیوق گذر کرد
داغ تو، دل سوخته را سوخته تر کرد
آهی که به یادت ز دل زار بر آمد
از کوه گذر کرد و بر افلاک اثر کرد
تا کی ز مصیبت غمت یاد کنم
اهسته ز دوری تو فریاد کنم
وقت است که دست از این دهان بردارم
از دست غمت هزار بیدادکنم
متن غمگین و زیبا برای جوان از دست رفته
مرگ، پرواز بلند شاهین روح در آسمان عشق است.
به ویژه رحیل زودپای جوان ناکام که
مظهر بیگناهی و اسوه عصمت است.
گرچه رخسار فرزند دلبندتان دیدنی و قابل رؤیت نیست
اما بدانید که هماکنون جان پاک او در بزم جانان نورافشان است.
کوچ زودهنگام پرنده باغ آرزوهایتان
از ثَری به ثریا
گرچه فضای پیرامونتان را
از سرود عشق تهی ساخت،
اما از آنجا که پروازش
رجعتی به سراپرده دوست میباشد،
غمگساری نکنید
که گوهر جانش شعلهای
از چلچراغ الهی گشته است.
متن دلتنگی برای داداش جوانِ فوت شده
برادر عزیزم دلم برایت تنگ شده است..
تنگ که میگویم، نه مثل تنگی پیراهن…
دلتنگی من، شبیه حال نهنگی است که به جای اقیانوس او را در تنگ ماهی انداختهاند…
دلم برایت تنگ شده است…
این یعنی ریههای من، دم و بازدم نفسهای تو را کم آوردهاند…
چقدر زود رفتی برادر جوان من
هنوز در سینهات آروزی زندگی بود
در زندگی برای هر آدمی
از یک روز
از یک جا
از یک نفر به بعد…
دیگر هیچ چیز مثل قبل نیست
نه روزها نه رنگها نه خیابانها
همه چیز میشود
دلتنگی برای جوان از دست رفته…؟!
…. (اسم متوفی) جان، برادر عزیزم…
تو برو، من هم برای اینکه راحت بروی میگویم: باشد، برو خیالی نیست…
اما کیست که نداند بی تو تنها چیزی که هست خیال توست!
برادرم عزیزم، … جانِ از دست رفته
از تو گفتن سوزش چشم میآورد و از تو نگفتن تورم گلو…
… عزیزم
ﭼﻘﺪﺭ میگیری ﺑﻴﺎیی ﻭ ﺻﺤﻨﻪﻫﺎی ﺩﻟﻢ ﺭﺍ دوباره ﺭﻧﮓ کنی؟ ﺑﻌﺪ ﺑﺮﺍی ﺩﻳﻮﺍﺭ ﺍﺗﺎﻕ ﺩﻟﻢ یک ﺭﻭﺯ ﺁﻓﺘﺎبی ﺑﻜشی ﻛﻪ ﻧﻮﺭ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺗﺎ ﻣﻴﺎﻧﻪ ﺍﺗﺎﻕ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ…
ﺭﺍﺳتی ﻣﻦ ﺭﻭی ﺻﻮﺭﺗﻢ ﻫﻢ یک ﺧﻨﺪﻩ میﺧﻮﺍﻫﻢ، مثل همان زمانی که بودی و مرا تسلی میدادی…
از دست دادن برادر نازنینی مثل تو خیلی سخته و سختتر از اون اینکه برای دیگران مثل کوه استوار باشی، اما تو خودت آروم آروم بشکنی …
برای هر اتفاقی میتوان پاسخی یافت جز برای رفتنهای نابهنگام …
شاید رفتن خود پاسخ یک اتفاق است و هیچکس نمیداند جز آنکه رفته است!
برای برادر عزیز سفرکردهام،…
دلم تنگ است برای برادری که
پشت حرف هایش…
پشت نوازش هایش…
پشت سرزنش هایش…
پشت تمام نگاههای معنی دارش …
پشت لبخندهای پراز رازش …
و حتی پشت سکوتش…
عشقی بود پنهانتر از تمام محبتهای دنیا
به یاد تمام برادران آسمانی، سالروز عروج ناباورانه برادر عزیزم را به سوگ مینشینم…
من چه باید کنم با تباهی؟
بعد از این با غم بی پناهی؟
چون زمینی پناهم تو بودی
بهترین تکیه گاهم تو بودی
رفتی و من ز تو روسیاهم
گرچه بخشیده بودی گناهم
کاش میشد روحشو تو وجودم می کشیدم
که هیچ موقع ترکم نمی کرد
دلتنگ آن چهره ای هستم که نمی دانم خاک با آن چه کرده است
روزگار نبودنت را برايم ديكته ميكند،
و نمره ي من باز ميشود:صفر
هيچ وقت نبودنت را ياد نميگيرم..!!!
برادر عزیزم، داشتنت یکی از بزرگترین نعمتهای این دنیا بود، اگرچه امروز در کنارمان نیستی، اما بدان که در طول این زمان سنگین و سخت نبودنت، لحظهای بدون یادت نگذشت… به یاد عزیز سفرکرده و برادر عزیزم، اشکان
برادر جان نبودت کرده زارم
بدان خسته شدم، سنگینه بارم
زمان و هجر تو کوبیده قلبم
پناهی نیست جز پروردگارم
در … سالگرد برادر عزیزمان …، به سوگ مینشینیم…
برادر جان
چگونه باور کنم نبودنت را…
نامت را بر کتیبهای از جنس عاطفه حک خواهم کرد…
تا ابد…
تا جایی که دست زمان به آن نمیرسد.
تا گواهی باشد بر معصومیت و قلب پاکت…
داداشی
همه چیز داشت خوب پیش میرفت تا اینکه، بزرگ شدیم…
تا اینکه ناگهان روزی ناباورانه از کنارمان رفتی…
و ما ماندیم و حسرت این روزهای سنگین و سخت…
در سالروز پرواز ناباورانه برادر عزیزمان، بر مزارش گرد هم میآییم…
… عزیزم
اگرچه امروز سالهاست که از آن ماجرای شوم میگذرد، اما هر بار با یادآوری روزگار خوشی که در کنار هم داشتیم،
خداوند را شاکرم که لا اقل در برههای از روزگار، وجود تکرارنشدنی تو را از نزدیک لمس کردم…
و اینک در گذر زمانی دراز دوباره بر سر مزارت گرد هم میآییم و یادت را گرامی میداریم ای جوان از دست رفته من…
شعر و متن احساسی برای خواهر جوان مرگ شده
خواهری داشتم
که از چشمه عشق ملکوت آمده بود
چشمهایش به شفافی سرچشمه زیبایها بود
حیف که زود رفت
بی تو دنیا دیگه معنا نداره
هزار بار خاطرات و دوره کردم
هنوزم مرگ تو باور نکردم
تو نیستی خونه بی تو سوت و کوره
الهی خواهرم دورت بگردم
چه رسمی داره این رسم زمونه
می چینه هر گلی که مهربونه
دیگه دیدارمون رفت به قیامت
بی تو خواهر می شم من یه دیوونه
بی تو خواهر می شم من یه دیوونه
ز هجران تو پرپر می زند دل
ز دل تنگی به هر در می زند دل
چو بلبل در فراق رویت ای گل
به دیوار قفس سرمیزند دل
شب است و آسمان را غم گرفته
سکوتم با نگاهش دم گرفته
شب است و کهکشانی در کنارم
ولی از دوریت من بیقرارم
من چه باید کنم با غم خویش؟
با دل ناشکیبای درویش؟
من چه باید کنم با تباهی؟
بعد از این با غم بی پناهی؟
چون زمینی پناهم تو بودی
بهترین تکیه گاهم تو بودی
رفتی و من ز تو روسیاهم
گرچه بخشیده بودی گناهم
صدای خنده های تو تو گوشم
صدای گریه ها مو در میاره
دلم تنگه دیگه دست خودم نیست
چشام بی اختیار داره میباره
ای کاش گذر زمان
در دستانم بود:
آنوقت لحظه های با تو بودن را
آنقدر طولانی میکردم
که برای بی تو بودن
دیگر وقتی نمی ماند.
خواهر عزیزتر از جانم
چگونه باور کنم نبودنت را …
نامت را بر کتیبهای
از جنس عاطفه حک خواهم کرد …
تا ابد …
تا جایی که دست زمان به آن نمیرسد.
تا گواهی باشد بر معصومیت و قلب پاکت …
خواهر جان نبودت کرده زارم
بدان خسته شدم، سنگینه بارم
زمان و هجر تو کوبیده قلبم
پناهی نیست جز پروردگارم
گاه دلتنگ می شوم
دلتنگتر از تمام دلتنگی ها
حسرت ها را می شمارم
و باختن ها و صدای شکستن را …
نمیدانم کدامین امید را ناامید کردم
و کدام خواهش را نشنیدم
و به کدام دلتنگی خندیدم که چنین دلتنگم …
خواهر عزیزم روحت شاد
می سرایم “تو”
و چشمان “تو” را
نه سپیدی
نه غزل
تویی آن شعرِ دل انگیز و بلند
که پر از مثنویِ بارانی
منم آن شاعر بیدل،
که فقط
برق چشمان تو را می بیند!
سبک من عاشقی و
قافیه ام دلتنگیست
منم آن مست و پریشان نگاهت
که دلم
“تو” و “احساس تو” را می خواهد
فروغ_فرخزاد
چون گُلی دلتنگی ات
بر خاکِ من خواهد دمید
بس که در عمری که سر کردم
دلم تنگِ تو بود …
خواهر پرپر شده ام …
همیشه بیادتم …
بوته های دلتـنگــی ِ من
نه آب می خواهد..!!
و نه حـتئ آفـتــــاب
بوته های دلتنگی من
فقط کمی نگاه می خواهد
آن هم از همانهایی
که سرزمین ِیخ بسته ی قلبم را
با هر یک نگاهِ عاشقانه اش پر از
عشق کند وپراز دوستت دارم کند برای تو …
دلتنگتم آبجی …
ساعت دلتنگی ام
کوک نبودن توست…
با من بگو
کجایی
رد نگاهت را از کدام ستاره بگیرم
وقتی…
عطر مویت را هیچ گلی ندارد
و لبخندت را
حتی ماه نمی داند
“ تو “
خاص ترین
شعر خدایی و من…
آواره ترین شاعر
خواهر روزهای زیبایم رفتی و غمگین ترین دختر شهرم
متنهای سوزناک برای عزیزان فوت شده
ما هرگز نمی توانیم واقعا با مرگ عزیزانمان کنار بیاییم اما می توانیم به جلو حرکت کنیم و آن را پشت سر بگذاریم.
الیزابت برین
میدونی دلتنگی یعنی چی؟
دلتنگی یعنی اینکه: بشینی به خاطراتت با مادرت فکر کنی ..
اونوقت یه لبخند بیاد رو لبت …
ولی چند لحظه بعد …
شوری اشکهای لعنتی ، شیرینی اون خاطره ها رو از یادت ببرند
روزها رفت و گذشت و در اندیشه باز آمدنت،لحظه ها طی شد و مرد!
و نگاهم هر روز، باز هم با همه شوق، کوچه ها را پایید.
مثل آن روز که می آمدی از دور … دریغ!
دل من در غم هجران تو ای خوبترین، چه بگویم، چه کشید …
آنچه سرنوشت
درمن جا گذاشت
باقی مانده های دریاست
دلتنگی برای آب
و تو
به وسعتِ یک آه
طولانی تر از خیابان های تنهائی
درمن ممتد میشوی…
هرچقدر بیشتر میگذرد
میفهمم برای این حجم از دلتنگی
برنامهریزی نکرده بودم.
تسکینی کنار نگذاشته بودم.
فکرش را نمیکردم که مرگ بتواند به این زودی مارا از هم جدا کند…
به گمانم، آدم از تنها چیزی که در خودش خبر ندارد
همین است،
مرگ….
و چه بی رحم است روزگار