سهراب سپهری را میشناسید؛ شاعر و نقاش نامدار ایرانی که یکی از پایهگذران اصلی قالب شعر نو بود. این شاعر بزرگ با روحی لطیف؛ اشعاری بسیار زیبا و خواندنی را سرود. اشعار این بزرگمرد همواره مورد تایید ادبیات فهمان بزرگ تاریخ بوده و اشعار سهراب سپهری به تمام زبانهای زنده دنیا ترجمه شدهاند. ما نیز امروز در سایت ادبی و هنری هم نگاران قصد داریم نگاهی کامل و دقیق بر زندگی و آثار سهراب سپهری داشته باشیم. پس در ادامه همراه ما باشید.
فهرست موضوعات این مطلب
تولد و اوایل زندگیدوران تحصیلاولین کارهای هنریسفر به مشرق زمینسفر به اروپابازگشت به ایرانآغاز کار ترجمهدرگذشتتخریب سنگ مزارمراسم باشکوه هشتادمین سالگردعدم استفاده نام سهراب در اماکن عمومیتعریف سهراب سپری از خودخاطره سهراب سپهری از مادرشاگر من جامعه را هدایت میکردم…نظر بزرگان درباره سهراب سپهریبرخی از بهترین اشعار سهراب سپهریتولد و اوایل زندگی
سهراب سپهری در سال 14 مرداد سال 1307 در شهر قم به دنیا آمد. اما در همان کودکی به شهر کاشان نقل مکان کردند که سهراب آباد و اجدادی اهل این شهر بود. پدربزرگ سهراب رئیس تلگرافخانه و پدرش نیز کارمند همین اداره بود. مادرش ماهچین نیز همچون پدرش اهل شعر و قلم بود و همین موضوع سبب آشنایی خود سهراب با شعر شد.
سهراب سپهری یک برادر و سه خواهر نیز داشت که بیشتر از همه با برادرش نزدیک بود و دوران کودکیش را با برادرش یعنی منوچهر سپهری کرد.
دوران تحصیل
سهراب سپهری دوره دبیرستان را در شهر کاشان سپری کرده و در همین شهر دیپلم گرفت. بعد از دیپلم خیلی سریع جذب کار شد و مدتی را در کاشان کار کرد. بعد از سپری شدن یک سال، سهراب سپهری به شهر تهران رفته و در دانشگاه هنر به تحصیل پرداخت. او در همین دوره به استخدام شرکت نت درآمد و مدتی در آنجا مشغول به کار شد اما بعد از هشت ماه از این کار کنارهگیری کرده و گفت که با روحیات وی سازگار نیست.
سهراپ سپهری بعد از به پایان رساندن دوران تحصیل، به استخدام وزرات فرهنگ و هنر درآمده و در موزه ملی ایران کار کرد. سهراب در این دوره به تدریس هنر نیز میپرداخت.
اولین کارهای هنری
سهراب سپهری زمانی که در تهران اقامت داشت؛ در گالریهای نقاشی شرکت کرده و خود نیز چندین نقاشی را از طریق این گالریها به فروش رساند. البته اوج شروع دوران کاری سهراب با مجموع اشعار نیمایی خود یعنی مرگ رنگ به چاپ رساند.
سفر به مشرق زمین
سهراب به فرهنگ مشرقزمین علاقه خاصی داشت و سفرهایی به هندوستان، پاکستان، افغانستان، ژاپن و چین داشت. مدتی در ژاپن زندگی کرد و هنر «حکاکی روی چوب» را در آنجا فراگرفت. همچنین به شعر کهن سایر زبانها نیز علاقه داشت؛ از این رو ترجمههایی از شعرهای کهن چینی و ژاپنی انجام داد. خود سهراب بارها در خاطراتش به نیکی و خوبی از این دوران یاد کرده. نزدیکان وی گفتهاند که سهراب همیشه از دورانی که در ژاپن داشت سخن میگفت.
سفر به اروپا
بعد از کاوش در مشرق زمین، سهراب تصمیم گرفت سفری بر اروپا نیز داشته باشد. از همین رو سهراب سپهری در مرداد سال 1336 از راه زمینی به کشورهای اروپایی سفر کرد و به پاریس و لندن رفت.
ضمناً در مدرسه هنرهای زیبای پاریس در رشته لیتوگرافی نامنویسی کرد. در دورانی که به اتفاق حسین زندهرودی در پاریس بود بورس تحصیلیاش قطع شد و برای تأمین خرجهای زندگی و ماندن بیشتر در فرانسه و ادامه نقاشی، مجبور به کار شد و برای پاک کردن شیشه آپارتمانها، گاهی از ساختمانهای بیست طبقه آویزان میشد.
بعد از سپری کردن این دوران سخت و موفق نشدن در پرداخت هزینههای زندگی، سهراب سپهری تصمیم گرفت به ایران بازگردد.
بازگشت به ایران
سهراب سپهری بعد از بازگشت به ایران، مدتی در اداره کل اطلاعات وزارت کشاورزی با سمت سرپرست سازمان سمعی و بصری در سال 1337 مشغول به کار شد. از مهر 1340 نیز شروع به تدریس در هنرکده هنرهای تزیینی تهران نمود.
پدر وی که به بیماری فلج مبتلا بود، در سال 1341 فوت کرد. در اسفند همین سال بود که از کلیه مشاغل دولتی به کلی کنارهگیری کرد. پس از این سهراب با حضور فعالتر در زمینه شعر و نقاشی آثار بیشتری آفرید و راه خویش را پیدا کرد. وی با سفر به کشورهای مختلف ضمن آشنایی با فرهنگ و هنرشان نمایشگاههای بیشتری را برگزار نمود.
آغاز کار ترجمه
بعد از کنارهگیری از شغلهای دولتی، سهراب سپهری بیشتر تمرکز خود را بر روی کارهای ادبی و هنری گذاشت. در کنار نقاشی و شاعری، سهراب سپهری شروع به کار ترجمه نیز کرد. او آثار فرانسوی و ژاپنی را ترجمه میکرد و حتی برای چاپ کتاب بهرام بیضایی به وی کمک شایانی کرد. در این دوره او با داریوش آشوری نیز آشنا شد و این دو با کمک یکدیگر آثار ارزشمندی را ترجمه کردند.
در کنار کار ترجمه، سهراب سپهری شروع به انتشار مقالات زیادی در رشتههای هنری کرده و حتی بسیاری از کتابها را نقد کرده و برای آنها مقدمه مینوشت. با اینکه این شغلها درآمد خوبی برای سهراب به همراه نداشت اما بر روحیه لطیف سهراب تاثیر مثبتی داشت و او از انجام این کارها لذت میبرد.
درگذشت
سهراب سپهری در سال 1358 به بیماری سرطان خون مبتلا شد و به همین سبب در همان سال برای درمان به انگلستان رفت، اما بیماری بسیار پیشرفت کرده بود و وی ناکام از درمان به تهران بازگشت.
او سرانجام در غروب دوشنبه 1 اردیبهشت سال 1359 در بیمارستان پارس تهران به علت ابتلا به بیماری سرطان خون درگذشت. صحن امامزاده سلطانعلی بن محمد باقر روستای مشهد اردهال واقع در اطراف کاشان میزبان ابدی سهراب گردید.
در ابتدا یک کاشی فیروزهای در محل دفن سهراب سپهری نصبشد، و سپس با حضور خانواده وی سنگ سفید رنگی جایگزین آن گردید که بر روی آن قسمتی از شعر «واحهای در لحظه» از کتاب حجم سبز با خطاطی رضا مافی حکاکی شده بود. این شعر چنین بود:
به سراغ من اگر میآیید
نرم و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من
تخریب سنگ مزار
این سنگ در مهر 1384 با بیدقتی کارگران و به علت سقوط مصالح ساختمانی بر روی آن شکست و با سنگ سفیدرنگ دیگری که سعی شدهبود با سنگ قبلی شباهت داشتهباشد تعویض شد. در 29 اسفند 1387، سنگ بزرگتر سیاهرنگی بر روی سنگ سفید نصب گردید. بعدها خانواده سپهری از نصب بی اجازه این سنگ خبر دادند که بعدها نیز خبرهای بیشتری در این باره منتشر نشد.
مراسم باشکوه هشتادمین سالگرد
در روز 15 مهر 1387 به مناسبت هشتادمین سالروز تولد سهراب سپهری، با اهدای 80 شاخه گل، مراسمی بر سر آرامگاه وی برگزار شد. سپس این مراسم در مجموعه فرهنگی اقامتی خانه احسان، از اماکن تاریخی کاشان، ادامه یافت. در این مراسم چهرههای فرهنگی و هنری همانند: احمد سمیعی گیلانی، شهرام ناظری (یکی از اسطورههای موسیقی ایرانی)، علی دهباشی و امینالله رشیدی حضور داشتند.
عدم استفاده نام سهراب در اماکن عمومی
در شهر کاشان که زادگاه سپهری هست هیچ خیابان یا کوچهای به نکوداشت نام سهراب سپهری نامگذاری نشدهاست و این مسئله از سوی هنردوستان و هنرمندان کاشانی هرازچندگاهی مورد انتقاد و اعتراض واقع میشود، ازجمله این اعتراضات میتوان به راه انداختن کمپینهای اینترنتی در شبکههای مجازی برای درخواست از شهرداری کاشان برای نامگذاری خیابانی در کاشان به نام سهراب سپهری اشاره کرد.
همچنین در فروردین سال1394 ویدئویی از سوی یکی از گرافیتیکاران شهر کاشان منتشر شد که نام سهراب سپهری را روی دیواری در شهر کاشان به نگارش درمیآورد. این گرافیتی نیز با اعتراض به همین مسئله که چرا خیابانی در کاشان بنام سهراب سپهری تاکنون وجود ندارد، انجام شده بود! به فاصلهٔ کوتاهی از انتشار این ویدئو در اینترنت، مستند زندگی سهراب از شبکه تلویزیونی استان اصفهان پخش شد که در انتهای آن مستند باز هم به همین مسئله نبود خیابان سهراب سپهری در کاشان اشاره شد! تلاشها برای متقاعد کردن شهرداری کاشان برای نامگذاری خیابانی به نام سهراب سپهری تابهحال بینتیجه ماندهاست.
تعریف سهراب سپری از خود
وقتی در یک مصاحبه از سهراب سپهری خواسته شد که خودش را توصیف کند، گفت: من پر از فانوسم. من پر از نورم و شن. و پر از دار و درخت پرم از راه،از پل،از رود، از موج پرم از سایه برگی در آب: چه درونم تنهاست!
خاطره سهراب سپهری از مادرش
با سبد رفتم به میدان،صبحگاهی بود. میوهها آواز میخواندند من به خانه باز گشتم مادرم پرسید:
“میوه از میدان خریدی هیچ؟ “
میوههای بینهایت را کجا میشد میان این سبد جا داد؟
-“گفتم از میدان بخر یک من انار خوب!”
امتحان کردم اناری را انبساطش از کنار این سبد سر رفت.
-” پس چه شد، آخر خوراک ظهر…! “
اگر من جامعه را هدایت میکردم…
هر چه دشنام،از لب ها خواهم برچید. هر چه دیوار،از جا خواهم کند. رهزنان را خواهم گفت:کاروانی آمد، بارش لبخند. من گره خواهم زد چشمان را با خورشید، دل ها را با عشق سایه ها را با آب، شاخه ها را با باد آشتی خواهم داد، آشنا خواهم کرد، راه خواهم رفت نور خواهم خورد، دوست خواهم داشت.
نظر بزرگان درباره سهراب سپهری
احمد شاملو:
باید فرصتی پیدا کنم یک بار دیگر شعرهایش را بخوانم، شاید نظرم درباره کارهایش تغییر پیدا کند. یعنی شاید بازخوانیاش بتواند آن عرفانی را که در شرایط اجتماعی سالهای پس از کودتای 32 در نظرم نامربوط جلوه میکرد، امروز به صورتی توجیه کند. سر آدمهای بیگناهی را لب جوب میبرند و من دو قدم پایینتر بایستم و توصیه کنم که: “آب را گل نکنید!” تصورم این بود که یکیمان از مرحله پرت بودیم… آن شعرها گاهی بیش از حد زیباست، فوقالعاده است… دست کم برای من فقط زیبایی کافی نیست؛ چه کنم؟ اختلاف ما در موضوع کاربرد شعر است. شاید گناه از من است که ترجیح میدهم شعر شیپور باشد نه لالایی؛ یعنی بیدارکننده باشد نه خوابآور.
فروغ فرخزاد:
سپهری از بخش آخر کتاب “آوار آفتاب” شروع میشود و به شکل خیلی تازه و مسحورکنندهای هم شروع میشود و همینطور ادامه دارد و پیش میرود. سپهری با همه فرق دارد. دنیای فکری و حسی او برای من جالبترین دنیاهاست. او از شهر و زمان و مردم خاصی صحبت نمیکند. او از انسان و زندگی حرف میزند و به همین دلیل وسیع است. در زمینه وزن راه خودش را پیدا کرده. اگر تمام نیروهایش را فقط صرف شعر میکرد، آنوقت میدیدید که به کجا خواهد رسید.
مهدی اخوان ثالث:
از کارهای سهراب سپهری در این هشت کتاب چهار پنج شعر بدک نیست، بسیار نازکانه و لطیف است و به نظر من از بسیاری جهات تحت تأثیر شعرهای اخیر فروغ فرخزاد. او در ابتدا همه نوآوریها و اسلوببازیها را آزمود. این اواخر که راهش را پیدا کرد، متأسفانه اجل مهلتش نداد که بیشتر کار کند. ولی سهراب سپهری مرد نجیب و محجوبی بود و نقاش بسیار خوبی…
فقط این چند شعر اخیرش است که میتواند پیامی را به خوانندهاش ابلاغ کند، چون یکی از هدفهای شعر ابلاغ پیام است… او در اشعار قبلیاش بیهوده به این طرف و آن طرف میگشت و میخواست کاری را انجام بدهد که دیگران انجام نداده بودند. ولی همانطور که قبلا گفتم، نجیب بود و چون برای کارش اصالتی قائل بود، دوباره بر سر جای اولش سادگی برگشت و کوشید تا در این اشعار آخرینش به مردم نزدیک بشود. او جستوجوگر سرگردانی بود که نقاشیهایش را به مراتب بهتر از شعرهایش ارائه میداد. او شاید در جستوجوی راهی برای ارتباط با مردم بود و توانست که آن را در این چند شعر آخرش پیدا کند.
رضا براهنی:
ما باید شاعر این دنیای آشفته بههمریخته باشیم. پشت کردن به این دنیا کار درستی نیست و متأسفانه سپهری به این دنیای آشفته پشت کرده است. در یکی از شعرهایش به نام “مسافر”، سپهری از “بادهای همواره” خواسته است که “حضورِ هیچِ ملایم” را به او نشان بدهند. ولی این جهان آنچنان به خباثت آلوده است که هرگز نمیتوان حضور هیچِ ملایم را به سپهری نشان داد… موقعی که جهان بدل به چیزی خفقانآور شده است و دو سوم دنیا گرسنه است و ملتی سادهلوح جهانی را به مسلسل بسته است، هیچِ ملایم به چه درد من و امثال من میخورد؟
شفیعی کدکنی:
شعر او در کل زنجیرهای است از مصراعهای مستقل که عامل وزن، بدون قافیه آنها را به هم پیوند میدهد و به ندرت دارای ساخت شعری (Structure) است… به همین مناسبت دورترین کس است از نیما و اخوان و شاملو… و به نظرم میتوان گفت نوعی شعر سبک هندی جدید است که مجازهای زبانی بیشترین سهم را در ایجاد آن دارند… سپهری تمام عمرش بیش از آنکه صرف شعر گفتن شود، صرف کوشیدن در راه رسیدن به سبک شعری شد و با “صدای پای آب” به سبک شعری موفقی رسید و همان سبک در “ما هیچ ما نگاه” بلای جان او شد و مشتش را در برابر خواننده هوشیار باز کرد…
سیروس شمیسا:
سپهری همانقدر که در میان مردم و ادبدوستان شیفتگان بیشتری یافت، در نزد برخی از شاعران طرد شد و آنان عمدتا بنا بر دو محور یکی اینکه شعرهای او مردمی و سیاسی نیست و دیگر اینکه ساختار ندارد، او را رد کردند و به نظر من این ردیهها مبنای علمی درستی ندارند و باید آنها را از باب منافسات شاعران همعصر محسوب داشت.
سپهری یکی از بزرگترین شاعران معاصر است و هرچه زمان بیشتر میگذرد، عظمت او (و فروغ) بیشتر آشکار میشود و برعکس از اهمیت شاعران ایدئولوژیک کاسته میشود. به نظر بسیاری از دوستداران شعر، سپهری هم به لحاظ زبان و ساخت و هم به لحاظ بینش و محتوا، یک سر و گردن از دیگران فراتر رفته است. او در هر دو جنبه فلسفی هستیشناسی و معرفتشناسی به اوجهایی دست یافته است که برای معاصران او دست نداده است… به نظر میرسد که شهرت و محبوبیت سپهری در میان مردم برای آن دسته از ادیبانی که این توفیق را منوط به شعر سیاسی و اجتماعی میدانستند، پدیدهای غیرقابل هضم بوده است و لذا هر یک با طرح مسألهای به ظاهر موجه و علمی شگفتی خود را اظهار کردهاند.
شمس لنگردوی:
در جامعهای که نقد هنر بستگی مستقیم به ناتوانی و تواناییهای غیرهنری خالق اثر هنری دارد، لازمه ایستادگی و دوام در برابر تخطئهها و تنگنظریها و بیاعتناییها، فقط خلق آثاری نیرومند است، و سپهری از چنین قدرت مسحورکنندهای برخوردار بود.
او با استعدادی ژرف و شناخت و اعتماد به نفس فراوان، در سایه تلاشی طاقتفرسا و دقتی حوصلهسوز، در توفان انواع توطئهها و دیگر ابتلائات فرهنگی جوامع استبدادی، با صبر و هوشیاری کافی کار کرد، قدم به قدم پیش آمد، تا نیمه اول دهه 40 که با انتشار آثاری چون “صدای پای آب” و “مسافرم و “حجم سبز” به قله شعر نو دست یافت.
برخی از بهترین اشعار سهراب سپهری
قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچکسی نیست که در بیشه عشق
قهرمانان را بیدار کند
به سراغ من اگر میآیید
پشت هیچستانم
پشت هیچستان جایی است
پشت هیچستان رگهای هوا پر قاصدهایی است
که خبر میآرند، از گل وا شده دورترین بوته خاک
آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی، سایه نارونی تا ابدیت جاری است
به سراغ من اگر میآیید
نرم و آهسته بیایید مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار
زندگی نیست بجز دیدن یار
زندگی نیست بجز عشق
بجز حرف محبت به کسی
ورنه هر خار و خسی
زندگی کرده بسی
زندگی تجربهی تلخ فراوان دارد
دو سه تا کوچه و پس کوچه
و اندازهی یک عمر بیابان دارد
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد
در این فرصت کم!؟
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید برد
عشق را زیر باران باید جست
زیر باران باید با زن خوابید
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه “اکنون” است
رخت ها را بکنیم
آب در یک قدمی است . . .
خانه دوست کجاست؟
در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت
به تاریکی شن ها بخشید و به انگشت
نشان داد سپیداری و گفت
نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا
سبز تر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است
میروی تا ته آن کوچه
که از پشت بلوغ سر به در می آرد
پس به سمت گل تنهایی می پیچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی
و تو را ترسی شفاف فرا می گیرد
در صمیمیت سیال فضا، خشخشی میشنوی:
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا
جوجه بردارد از لانه نور
و از او می پرسی
خانه دوست کجاست؟
من از باز ترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم
هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد
هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت
من به اندازه ی یک ابر دلم می گیرد
آب را گل نکنیم
در فرودست انگار کفتری می خورد آب
یا که در بشه ای دور سیره ای پر می شوید
یا در آبادی کوزه ای پر می گردد
آب را گل نکنیم
شاید این آب روان می رود
پای سپیداری تا فروشوید اندوه دلی
دست درویشی شاید
نان خشکیده فرو برده در آب
زن زیبایی آمده لب رود . . .
پنج وارونه چه معنا دارد ؟
خواهرم کوچک این را پرسید!
من به او خندیدم.
کمی آزرده و حیرت زده گفت :
روی دیوار و درختان دیدم
باز هم خندیدم !
گفت دیروز خودم دیدم
پسر همسایه پنچ وارونه به مینو می داد
آنقدر خنده برم داشت که طفلک ترسید
بغلش کردم و بوسیدمش و با خود گفتم
بعدها وقتی غم ،
سقف کوتاه دلت را خم کرد
بی گمان می فهمی
پنج وارونه چه معنا دارد
کلام آخر
کاش میشد بیشتر درباره سهراب سپهری مینوشت… او نابغه ادبیات است که ایران و ایرانی باید به وجود او افتخار کند. ما نیز امیدواریم که در سهم خود توانسته باشیم شما را با این اسطوره بیشتر آشنا کنیم. در پایان امیدواریم از خواندن این مقاله نهایت لذت را برده باشید.