در این مطلبی مجموعه جملات در وصف کوچه و متن های عاشقانه با کلمه کوچه با عکس نوشته های زیبا را تهیه کرده ایم.
فهرست موضوعات این مطلب
متن عاشقانه کوچهجملات در وصف کوچهجملات زیبای احساسی کوچهشعر احساسی زیبای کوچهمتن عاشقانه کوچه
سالهاستدر کوچه ایی که به توختم می شودقدم می زنمهمنشین فصلهاشده امفرشته آسایش …
بی تو …مهتاب کجا ؟کوچه کجا ؟شعر کجا ؟بی تو…از باقی این عمر گذشتم …
آنکه یک عمر به شوق تو، در این کوچه نشستحال وقتی به لب پنجره می آیی نیست:)!
خرید ضایعات بهانه است، کوچه، کوچه شهر را می گردم، بلکه تو را پیدا کنم
عاشقم…..اهل همین کوچه ی بن بست کناری ،که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی ،تو کجا ؟کوچه کجا ؟پنجره ی باز کجا ؟من کجا ؟عشق کجا؟طاقتِ آغاز کجا ؟تو به لبخند و نگاهی ،منِ دلداده به آهی ،بنشستیمتو در قلب ومنِ خسته به چاهی……
گُنه از کیست ؟از آن پنجره ی باز ؟از آن لحظه ی آغاز ؟از آن چشمِ گنه کار ؟از آن لحظه ی دیدار ؟کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت ،همه بر دوش بگیرمجای آن یک شب مهتاب ،تو را تنگ در آغوش بگیرم
کوچه وقتی کوچه بود،که عبورِ تو بودکه سلامِ نگاهِ تو بود.
کوچه وقتی کوچه بود،که باران بودپرستو بود،هزار رویای بر زبان نیامده بود.
وگرنه کوچه چه بود؟جز راهی اندک،با آدم هایی اندک……
یشان تر از موهای توفکری است که در نبودنتبه هزار راه می رودتمام کوچه های شهر را قدم می زندو قلبم را دلداری می دهدبه امید یافتننشانی از تو
جملات در وصف کوچه
دل روشنی دارم ای عشقصدایم کن از هر کجا می توانیصدا کن مرا از صدف های بارانصدا کن مرا از گلوگاه سبز شکفتنصدایم کن از خلوت خاطرات پرستوبگو پشت پرواز مرغان عاشقچه رازی استبگو با کدامین نفسمی توان تا کبوتر سفر کرد؟بگو با کدامین افقمی توان تا شقایق خطر کرد؟مرا می شناسی تو ای عشقمن از آشنایان احساس آبمو همسایه ام مهربانی استو طوفان یک گلمرا زیرورو کردپرم از عبور پرستوصدای صنوبر،سلام سپیدارپرم از شکیب و شکوه درختانو در من تپش های قلب علف ریشه دارددل من، گره گیر چشم نجیب گیاه استصدای نفس های سبزینه را می شناسمو نجوای شبنممرا می برد تا افق های باز بشارتمرا می شناسی تو ای عشقکه در من گره خورده احساس رویشگره خورده ام من به پرهای پروازگره خورده ام من به معنای فرداگره خورده ام من به آن راز روشنکه می آید از سمت سبز عدالتدل تشنه ای دارم ای عشقصدایم کن از بارش بید مجنونصدایم کن از ذهن زاینده ی ابرمرا زنده کن زیر آوار بارانمرا تازه کن در نفس های بار آور برگمرا پل بزن تا سحرتا سبد های بار آور باغتو را می شناسم من ای عشقشبی عطر گام تو در کوچه پیچیدمن از شعر پیراهنی بر تنم بودبه دستم چراغ دلم را گرفتمو در کوچه عطر عبور تو پُر بودو در کوچه باران چه یکریز و سرشارگرفتم به سر چتربارانکسی در نگاهم نفس زد!
عازم کوچه معشوقه شدم، خواجه پیرحذر داد \که سر می شکند دیوارش\
تا زنده کنم یادی از عهد قدیمبگذار تا سَرم را، بشکند دیوارش!
شاعر: ارس آرامی
در کدام هوا نفس می کشی؟در کدام خیابان؟در کدام کوچه؟شب ها از پشتٓ کدام پنجره به شهر می نگری؟
نگرانِ من نباشمن جایم امن استدر غریب ترین کنجِ این دنیایمدر دورترین سیاره از خورشیددر سردترین غروبِ پاییز
جملات زیبای احساسی کوچه
پریشان تر از موهای توفکری است که در نبودنتبه هزار راه می رودتمام کوچه های شهر را قدم می زندو قلبم را دلداری می دهدبه امید یافتننشانی از تو
مجید رفیع زاد
می دانی زیباجان !هرگز از باغ گیلاسبرای تو یک مشت گیلاس نچیده امهرگز با هم در اتوبوس نخندیده ایمبه صدای خرخر خواب پیرمرد بغل دستی
می شود رفت لب دریا وتو را دنبال کردهی ترا دنبال کرد وبا چوب اسم تو را بزرگ نوشتنشست در جاده ی هرازیک دیزی مشتی زد به بدنو خاطرات بچگی را دانه دانه با هم ریسه رفتاز همین دریچه درست همین کوچهمی شود رفت به دل کوه ویک کلبه کوچک چوبی پیدا کردشب ، سیب زمینی در آتش انداخت و شعر خواندشب تمام شود وحال خوش ات برسد به دست خود صبحزیبای خوب من!می شود از همین کوچه بن بست حتادرست از همین دریچهبرای شکوفه ای ایستاده در باد دستی تکان دادرفت وهرگز به خانه برنگشت
وقتی آمده بودمکه تو رفته بودی؛و کوچه باران خوردهآخرین قدم هایت رابرایم ترجمه می کندمن آمده بودموقتی که تورفته بودی. ..
شقایق باباعلی …
شعر احساسی زیبای کوچه
بی تو مهتاب شبش تیره و تار است هنوزکوچه بی نامِ تو در حسرتِ یار است هنوز
شاخه ها دست بر آورده به مهتاب، امااشکی از شاخه سرِ زلفِ نگار است هنوز
در نهانخانهٔ شعرت که گُلِ عشق دهدعطرِ صد خاطره در ذهنِ حصار است هنوز
همه تن چشم ِ همه خیره به باغِ غزلتگریه ام پردهٔ این، دیدهٔ تار است هنوز
شوقِ دیدار تو بود، هر نفسی آمالمدوری ات دغدغهٔ این دلِ زار است هنوز
عاشقان مست و خرابند ز هرم سخنتوه چه سرها که چو منصور به دار است هنوز
گرچه پاییز هوایی ز سر یار نداشتبا هوایت همه دوران چو بهار است هنوز
یادگار شب تنهای و چشمانِ تَرمیک غزل از تو و یک سیمِ سه تار است هنوز
جا مانده ام میان کوچه پس کوچه های این شهرمشکل کوچک بودن چمدانت نبود ، در دلت جا نمی شدم!
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده..
جمعه جایش بر سر من
با کوچه باغ خالی
چه کنم؟؟!!!
( فروغ گودرزی)…
کوچه ای بود، پر از غربت و تنهایی شبسرد و بی روح، ز آهنگ تماشایی شبعمق چشمان من از حادثه بی تاب شدهباز هم پای، دلم ؛رفته غزل خوانی شبآن شب تیره و تار بی تو دلم تنها بودشدم آن شب به خدا عاشق سودایی شبحالتی از غم و اندوه به دلم خیمه زدهسرد بود کوچه و آن دختر ترسایی شبترس از غرق گناهی که به او می نگریددر سکوت شب و من در پی شیدایی شب …
با هم کوچه ها را سربسته قدم می زدیماز تمام پنجره های نیمه بازحرف های نزده راروی کاغذی نوشتیمو به شکل موشکیبه حیاط احساس هم فرستادیماین حرف ها بزرگ تر از حیاط همه خانه های شهر بودو چقدر خوبکه هنوز پرده ی بلند پنجره ی ایواندر حافظه ی کودکی هایم مانده بودمن آنجا پنهان می شدمکاش به اندازه ی حرف هایمانکوچه ی سرنزده باقی مانده باشدراستیکوچه های آشتی کنان کجای شهرند؟باید چیزی باشدکه منِ خجالتی را به آغوش تو نزدیکتر کند
یک کمى از همیشه گذشتهعصرها ، رنگ پاییز سیر استپنجره ، یک جهان بینى بازرو به این کوچهٔ بى تو دیر است ….از هم ، این رونق بى صدایىباز ، چیزى نمانده بپاشددر من انگار ، دست خیالتدارد از من غزل مى تراشد ….سرپر از آهم و هر نگفتهمثل بغضى که در حنجره ، منتا بیایى تو ، از حفظ کردمکوچه را ، پاى این پنجره ، من …
آنکه یک عمر به شوق تو، در این کوچه نشستحال وقتی به لب پنجره می آیی نیست:!…
کوچه ای بود، پر از غربت و تنهایی شبسرد و بی روح، ز آهنگ تماشایی شبعمق چشمان من از حادثه بی تاب شدهباز هم پای، دلم ؛رفته غزل خوانی شبآن شب تیره و تار بی تو دلم تنها بودشدم آن شب به خدا عاشق سودایی شبحالتی از غم و اندوه به دلم خیمه زدهسرد بود کوچه و آن دختر ترسایی شبترس از غرق گناهی که به او می نگریددر سکوت شب و من در پی شیدایی شب …
دلم یک کوچه می خواهدبی بن بست و بارانی نم نمو یک خدا که کمی با هم راه برویم!…