ایران باستان؛ سرزمین شاهان بود؛ شاهانی که توانسته بودند ایران را به اوج شکوه و عظمت خود برسانند. شاهانی که هیچ بیمی از دیگر پادشاهان بزرگ همچون رومیان و یونانیان نداشتند و به هنگامه نبرد آنها را تار و مار میکردند. یکی از این شاهان بزرگ که در اوج قدرت و شکوه سلطنت کرد؛ شاپور یکم ساسانی بود. در ادامه نگاهی بر زندگی این پادشاه بزرگ خواهیم داشت؛ در ادامه همراه ما باشید.
فهرست موضوعات این مطلب
تولد و اوایل زندگیبه سلطنت رسیدن شاپور یکم ساسانیاوایل حکومت شاپورنخستین نبرد شاپور یکم ساسانی با رومیانتصرف ارمنستاننبرد دوم ایران با روم (فیلیپ عرب)حمله والرین به ایران و تحقیر بزرگتنها شکست نظامی شاپورمرگ شاپورویژگیهای ظاهری شاپورساخت شهرهای بسیار به دست شاپورجندی شاپورغار شاپورکعبه زرتشتقدرت نظامی ساسانیانتولد و اوایل زندگی
درباره تولد تا به تاج رسیدن شاپور؛ حکایتهای زیادی وجود دارد. بر فرض مثال بسیاری چنین نوشتهاند که پدر شاپور یعنی اردشیر بابکان که بنیانگذار حکومت ساسانی بود؛ به همراه تولد، فرزندش را از خود رانده و تا چهارده سالگی فکر میکرد که شاپور مرده است؛ اما در یک مسابقه چوگان و با حمایت وزیر ساسانیان؛ شاپور به دربار بازگشت. بسیاری نیز چنین نوشتهاند که شاپور از همان اول کنار اردشیر بود و حتی در سلطنت به وی یاری میرساند.
به سلطنت رسیدن شاپور یکم ساسانی
به دلایلی که در زمینه عدم منابع درست وجود دارد، سالهای پایانی و روز مرگ اردشیر بهطور واضح مشخص نیست. احتمالاً شاپور، پسر اردشیر، به عنوان شریک در پادشاهی، در 12 آوریل 240 میلادی، تاجگذاری کرده باشد. وی پدر خود را پیاپی در جنگ با دشمنان همراهی میکرد که زمینهای برای فتوحات خود در آینده شد.
همچنین اردشیر او را آرامترین و باهوشترین و شجاعترین و تواناترین فرزندش معرفی نمود و او را در مجلس نجیبزادگان جانشین خود اعلام نمود. همچنین شاپور در کتیبههای نقش رستم و فیروز آباد به عنوان وارث نمایان شده است.
طبق گفتههای بلعمی، اردشیر تاج را با دستهای خودش بر سر شاپور گذاشت و منابعی هم این سخن را تأیید میکند. زمان تاجگذاری شاپور از سنگنگارههای پیرچاوش واقع در سلماس در شمال غربی ایران که سهیم شدن شاپور در پادشاهی را نشان میدهد گرفته شدهاست. در این سکهها، شمایل اردشیر و پسرش شاپور همراه یکدیگر بر روی سکه کنده شدهاست. شریککردن شاپور در قدرت، احتمالاً تدبیر اردشیر بوده تا مسئله جانشینی را بیدردسر و بهراحتی حل کرده باشد که علت آن این امر بود که اردشیر پسران دیگری هم داشت و نگران آن بود که پسرانش همچون خودش، چشم به تاج و تخت دوخته باشند.
پیرامون سال شراکت شاپور در شاهنشاهی با اردشیر، در دستنبشتههای مانوی کلن به زبان یونانی درباره زندگی مانی چنین آمدهاست: هنگامی که من بیست و چهار ساله شدم، در سالی که پادشاه ایران، دری-اردشیر شهر هترا را بگشود، و در سالی که شاپورشاه، پسرش، بزرگترین دیهیم را در ماه فارموثی، در روزماه [هشتمِ ماه فارموثی]، بر سر نهاد، خداوند من که خجستهترین است مرا به احسان خویش سرافراز کرد، مرا به لطف خویش فراخواند…
اوایل حکومت شاپور
همین که شاپور به قدرت رسید؛ شخصی به نام مانی در ایران ادعای پیامبری کرد. این موضوع در همان روزهای نخست آشوبهایی را در سطح شهرهای مهم ایران به راه انداخت و شاپور که خود زرتشتی بود؛ با پیروان دین مانی به نبرد برخواست. از طرفی قبایل مهاجم به مرزهای ایران در غرب حمله میکردند و از طرفی رومیان در فکر حمله به ایران بودند. یکی از پادشاهان که فکر میکرد میتواند پادشاه جدید ایران را شکست دهد؛ گوردیان سوم بود.
نخستین نبرد شاپور یکم ساسانی با رومیان
در زمان اردشیر بابکان؛ شهرهای زیادی از رومیان سقوط کرد و به دست ایرانیان افتاد. بعد از مرگ اردشیر و به قدرت رسیدن شاپور؛ پادشاه رومیان یعنی گوردیان سوم تدارکات جنگ را دیده و با سپاهی عظیم به سمت ایران لشکر کشید. این پادشاه پشت سر هم دفاع ایران را در هم کوبید و به شهر تیسفون رسید. تیسفون به مدت چند ماه محاصره شد و از طرفی شاپور خود به این شهر آمده و فرماندهی را بر عهده گرفت. طی نبردهای سخت؛ درنهایت سپاه ایران پیروز شد و فرمانروای روم کشته شد. در همان روزهای شکست؛ فیلیپ عرب که مشاور نزدیک پادشاه پیشین روم بود؛ خود را پادشاه عنوان کرده و با شاپور وارد مذاکره شد. رومیان موظف به پرداخت مبالغ زیادی شدند و شهرهای مرزی را به حاکمیت ایران بازگرداندند.
تصرف ارمنستان
ارمنستان یکی از استانهای رومیان بود که به دلیل نزدیکی به ایران؛ اهمیت بسیار زیادی داشت. بعد از شکست رومیان؛ شاپور خیلی سریع به سمت این کشور لشکر کشیده و با مقاوت کمی روبرو شد و توانست ارمنستان را ضمیمه خاک ایران کند. این پیروزی اهمیت بسیار زیادی برای ایرانیان داشت چرا که ارمنستان در واقع کشوری میان ایران و روم بود و با به دست افتادن این کشور؛ ایرانیان فرصت کافی یافتند تا با تجهیز کردن خود؛ در پیروزیهای بعدی رومیان را شکست دهند. البته ارمنستان ویژگی دیگری نیز داشت. این کشور به دلیل قرار داشتن در میان اروپا و آسیا؛ محل بسیار مناسبی برای تجارت بود و با حاکمیت ایران بر ارمنستان؛ ایرانیان سودهای بسیار زیادی کردند.
نبرد دوم ایران با روم (فیلیپ عرب)
نبرد دوم از جایی آغاز شد که رومیان بازهم به شهرهای مرزی ایران حمله کردند. معمولا این حملههای کوچک با میانجیگری دو طرف به پایان میرسد اما اینبار که شاپور خود را در اوج شکوه و قدرت میدید با سپاهی عظیم به سمت روم لشکر کشید و در نبرد باربالیسوس دشمن را شکست داد این نبرد بین ساسانیان و رومیان در باربالیسوس (بربالس یا بالس) مکانی در نزدیکی حلب سوریه امروزی درگرفت.
شاپور یکم از مداخلات و تهاجمات روم به ارمنستان به عنوان بهانهای استفاده کرد و خصومت با رومیان را از سر گرفت. ساسانیان به یک ارتش رومی در باربالیسوس حمله کردند و در نهایت دشمن را شکست دادند. شکست این نیروی بزرگ روم در شرق کشور روم؛ راه حمله به مناطق و قلمروی شرقی روم را باز کرد و منجر به محاصره و اشغال انطاکیه و دورا اروپوس در سه سال بعد شد. این نبرد تنها از طریق کتیبه شاپور یکم در نقش رستم شناخته شده است.
حمله والرین به ایران و تحقیر بزرگ
وضعیت فتوحات ساسانیان چنان رومیان را خشمگین کرده بود که در سال 254 میلادی والریانوس به همراه سپاهیان خود به شرق لشکرکشی نمود و توانست انطاکیه را باردیگر از آن خود کند. اما سپاهیان ساسانی همچنان که در وضعیت قدرت قرار داشتند، توانستند شهرهای دورا اروپوس و قرقیسیا را از رومیان پس گرفتند. سال 260 شاپور به همراه سپاهیان خود شهرهای کاره (حران) و ادسا (رُها) را تصرف نمود و هنگامی والرین بههمراه نیروهای خود به ادسا رسید، جنگ بزرگی میان دو سپاه درگرفت شروع شد.
مکانی که والرین نیروهایش را در آن مستقر کرده بود، همان محلی بود که 200 سال پیش از آن، اشکانیان در آنجا رومیها را شکست داده بودند. این مکان، برای محاصره مساعد بود. شاپور اول از فرصت استفاده کرد و سپاهیان والرین را در نزدیکی ادسا محاصره کرد. در این جنگ که به ادسا شهرت یافت، سپاهیان روم از نظر تعداد، از سپاهیان ایران بیشتر بودند؛ اما هرچه تلاش کردند از محاصره در این مکان بیرون بیایند، موفق نشدند. سربازان رومی سر به شورش برداشتند و والرین گریخت، او در هنگام فرار بههمراه مقامات ارشد سپاهش به دست سپاهیان شاپور ساسانی اسیر و به قلمرو حکومت ساسانیان تبعید شد. با شکست امپراتوری روم، شهرهای انطاکیه دوباره به قلمرو ایران بازگشتند.
شاپور والرین را به پشت اسب خود بست و او را مقابل سربازان خود خار کرد. والرین تا سالها در ایران زندانی بود و به گفته تاریخ نگاران، هرگز به روم بازنگشت.
پیروزی شاپور یکم ساسانی بر والرین در نقش رستم و در دیوار نگاره والرین کاملا قابل مشاهده است.
تنها شکست نظامی شاپور
هنگامی که شاپور در راه سوریه برای مقابله با ارتش امپراتوری روم بود، اذینه حکمران تدمر تحفهها و هدایای گرانبهایی نزد او فرستاد. اما به گونهای که نوشتهاند، پادشاه ساسانی هدایای حاکم تدمر را رد کرد و فرستادگان وی را به فرات انداخت. این کار اذینه خشمگین کرد و وقتی که شاپور پس از جنگ با رومیان از راه آسیای صغیر به ایران بازمیگشت، گروهی از عربهای تحت فرمان خود را به سمت ارتش شاپور فرستاد و این گروه بار و بنه ارتش شاپور را به غارت بردند و سپاهیان ایران با تحمل رنج و سختی فراوان و دادن تلفات بسیار به ایران بازگشتند.
در نیمه دوم سال 260 میلادی اذینه اولین حمله و در نتیجه آن اولین ضربه خود را به شاهنشاهی ساسانیان وارد کرد. موفقیتهای نظامی مذکور در بینالنهرین بخشی دیگر از جنگ با ساسانیان است، که اذینه همراه با واحدهای پالمیری و قوای رومی به دستور گالینوس به انجام رساند. افزون بر آن، اذینه حملات خود را ادامه داد و تیسفون را به محاصره خود درآورد، پس از آنکه خسارتهای زیادی به شهر وارد آورد، بیشتر شهرهای سوریه را از حکام ساسانی گرفت، و با گالینوس فرزند والرین، که به امپراتوری روم رسیده بود، متحد شد و دولت روم به او لقب اگوستوس داد.
اینکه سرزمینها و شهرهای متصرفی شاپور فقط در مدت کوتاه در دست ساسانیان باقی ماند، مربوط به حملات اذینه بود. وی به سفارش و دستور رومیها منافع قدرت روم را در برابر دعاوی ساسانیان حفظ میکرد. اذینه پالمیری، که از طرف امپراتور گالینوس اختیارات تام داشت، بهخصوص شرکت دادن اذینه در سرکوب تجاوزهایی که علیه گالینوس پیش از این صورت گرفته بود، موجب شد که قیصر به این حکمران پالمیری برای جنگهای بعدی در شرق قدرت کامل تفویض کند.
ساسانیان بدون هیچ نتیجهای تا سال 265 میلادی جنگ خود با پالمیرا را ادامه دادند تا اینکه اذینه به قتل رسید و زن او به نام زنوبی به همراه پسرش وَهباللات، زمام امور را در دست گرفتند.
مرگ شاپور
شاپور بر اثر بیماری در شهر بیشاپور درگذشت و احتمال داده میشود مرگ او در 27 می مصادف با سیویکمین دوره حکومت او باشد؛ و پس از او پسرش هرمزد اردشیر جانشینی را از آن خود ساخت. در این خصوص کتب قبطی مانویان بیان میکند که او در اثر بیماری و در شهر بیشابور جان خود را از دست دادهاست.
شاپور شاه به پارس آمد و به شهر بیشاپور رفت. بیماری بر تنش چیره شد، و خطری بزرگ او را تهدید کرد. مرگش فرا رسید. شاپور شاه مرد و از این جهان رفت.
ویژگیهای ظاهری شاپور
براساس کارنامه اردشیر بابکان و تاریخ طبری، شاپور در منابع به عنوان شاهی بسیار زورمند و توانگر شناخته شدهاست و بیشتر ایرانیان به خاطر جنگاوریاش لقب شاپور سپاهی را به او دادهاند. در خصوص چهره او طبق گفته تاریخ طبری، زیبایی وی چنان بود که افسانهای میگوید، نضیره، دختر ضیزن، چون از بالای دیوار دژ پدرش، شاپور را دیده بود، چنان شیفته تنومندی و زیبایی او شده که خود به شاپور پیغام داد که اگر وی را به همسری گیرد، راه گشودن دژ را به ایرانیان نشان خواهد داد. همچنین وی در یکی از سنگنوشتههای خود در حاجیآباد، در نزدیکی نقش رستم، به خود میبالد که چگونه پیش چشم شهرداران، ویسپوهران، بزرگان و آزادان، نیرومندی خود را در تیراندازی به رخ همگان کشیدهاست.
ساخت شهرهای بسیار به دست شاپور
شاپور در زمان خویش چندین شهر را بنام بیشاپور بنا نمود. ظاهراً شاپور در بنا کردن شهرهای خود از جمله گندی شاپور از اسیران رومی استفاده نمودهاست. طبق نوشتههای طبری، شاپور در ساختن بند شوشتر والرین و اسیران رومی را وارد ساخت که این بنا را برپا کنند و والرین هم در برابر این خدمت خواستار آزادی خویش شد. این بند دو منظوره که تلفیقی از پل و سد میباشد در نزدیکی شوشتر امروزی واقع شدهاست. طبق گفتارهای گیرشمن، والرین و همراهانش ای بند را بر اساس یک اردوگاه نظامی شهری بنا شدهاست که گندی شاپور نامیده شدهاست. در خصوص چگونگی حال و روزگار گندی شاپور اطلاعات زیادی در دست نداریم. اما با اطلاعات اندکی که از دوره انوشیروان وجود دارد میتوان اطلاعات ارزشمندی از نخستین مرکز علمی شناخته شده در این دوره را بهدست آورد.
بیشابور مهمترین شهر تاسیس شده به دست شاپور
بیشاپور نام یکی از شهرهای تأسیس شده بهدست شاپور است و طبق برداشتهای انجام شده نام این شهر به معنی شهر زیبای شاپور است. شاپور این شهر را به عنوان پایتخت حکومت خود انتخاب کرده بود. این شهر 155 هکتار و به صورت چهارگوش بنا شدهاست و همانند تخت جمشید به کوه تکیه کرده و یک دژ هم برای حفاظت، در ابتدای شهر قرار داده شدهاست؛ و ادامه شهر را بارو و خندق و رودخانه در میان گرفتهاست.
کاخها در قسمت شرقی شهر ساختهاند که شامل تأسیسات زیرزمینی هم است. کاخ اصلی به صورت مربعی شکل و به ضلع 22 متر است که گنبدی به ارتفاع 25 متر بر آن سوار شده شدهاست.
میتوان مشاهده نمود که معماری این کاخ همانند تخت جمشید است و سنگتراشیهای آن تشابه فراوانی با کاخهای داریوش و خشایارشا داشتهاست.
در کنار این کاخ پرستشگاهی وجود دارد که با شناختی که نسبت به دین دوره ساسانیان داریم میتوان حدس زد که این پرستشگاه متعلق به ایزد بانو آناهیتا بودهاست. در دوره ساسانیان بنای معبد دچار دگرگونی شد. در این معابد آتشکده به صورت مربع شکل در مرکز تالار قرار داشت که در هر سوی آن یک در ورودی نهاده شده بود. ارتفاع آتشکده در کاخ بیشاپور 14 متر است و اطراف تالار دارای چهار دالان است که در هر سوی آن یک جوی ساخته شدهاست.
ارتفاع دیوار تالار به 14 میرسد که دیوارهای کاخ متشکل از تخته سنگهایی است که با بستهای دم چلچله ای به یکدیگر متصل شدهاند. سرستونهای کله گاوی استفاده شده در کاخ کاملاً تقلیدی از دوره هخامنشیان است. از بافت شهر مشخص شدهاست که زندگی محلی در این شهر جریان داشتهاست و هر محله حد مشخص خودش را به همراه داشته. این شهر دارای دو خیابان اصلی است که در مرکز اصلی شهر یکدیگر را قطع میکنند. در نهایت بهطور قطعی میتوان گفت که این شهر نمایی از یک هنر ایرانی را نشان میدهد.
جندی شاپور
گندی شاپور یا جندی شاپور یکی از از شهرهای مهم دوره ساسانی است که توسط شاپور یکم ایجاد شدهاست. این شهر در ابتدای تأسیس خود به تدریج تبدیل به مرکز پزشکی و علمی در عرصه جهانی شد؛ و بنا به گفتههای تاریخ نویسان، شاپور دستور داده بود که تعدادی از کتب پزشکی یونانی را به زبان پهلوی ترجمه کنند و در این شهر نگهداری کنند. ابوحنیفه دینوری هم در کتاب اخبار الطول چنین میگوید: چون شاپور پسر اردشیر بابکان به شهریاری رسید، لشکر به روم کشید پس چون به عراق بازگشت به خاک اهورامزدا رفت و به جستجوی جای مناسبی برای احداث شهری پرداخت تا اسیرانی را که از خاک روم با خود کهندژ بنا کردهاست نیشابور است آورده بود در آن جای سکنی دهد، پس شهر جندی شاپور را بنیاد کرد و این شهر را به زبان خوزی نیلاط میگفتند، لیکن مردمش آن را نیلاب میخواندند.
این شهر چندین نام را از آن خود کرده بود، بنابراین میتوان گفت که این شهر قبل از شاپور هم وجود داشتهاست. شاپور پس از غلبه کردن بر والرین، و ویران ساختن انطاکیه اسیران رومی را وارد شهر کرد و نام این شهر را وه اندیک شاپور به معنی به از انطاکیه شاپور گذاشت؛ زیرا انطاکیه شهر زیبایی بودهاست؛ و شاپور هم اصرار داشتهاست که شهری زیباتر از انطاکیه بسازد. شکل این شهر به صورت شطرنج و مربعی شکل است یعنی هشت خیابان، هشت خیابان دیگر را قطع میکند. مانی هم در این منطقه اعدام شد و پیکره او به دروازه شهر آویخته شده بود به همین سبب نام دروازه این شهر دروازه مانی بودهاست.
غار شاپور
غار شاپور در انتهای تنگ چوگان و در چهار کیلومتری شهر بیشاپور در کازرون مهمترین پایتخت ساسانیان در ارتفاع حدود 800 متری از سطح زمین قرار دارد و دهانه آن حدود 30 متر است. در دهانه این غار تندیس شاپور قرار گرفتهاست و به همین دلیل این غار به نام شاپور معروف شدهاست. تندیس شاپور از یک ستون چکیده غولپیکر که در این غار وجود داشته تراشیده شده و با وجود گذشت 1700 سال همچنان پابرجا است و تنها تندیس باقیمانده از دوران باستان است که حدود 7 متر ارتفاع دارد. بعد از گذشت سالها کماکان سر این تندیس سالم است ولی دو دست آن شکستهاند. تندیس واژگون شدهبود که در سال 1336 توسط ارتش در جای خود قرار گرفت. این تندیس، شاپور را به صورت ایستاده نشان میدهد.
کعبه زرتشت
در این بنا میتوان کتیبهای از شاپور یکم را مشاهده نمود که این کتیبه یکی از مهمترین مأخذهای تاریخ ایران در سده سوم میلادی است. این نبشته سه ضلع از کرسی این بنا را دربرگرفته است که به زبانهای پهلوی، پارتی و یونانی نوشته شدهاند. در قسمت دیوار شرقی خطوط پهلوی به همراه سی و پنج سطر قابل مشاهده است و در قسمت غربی آن خطوط پارتی با سی سطر و در قسمت جنوبی خطوط یونانی به همرا هفتاد سطر نگاشته شدهاند و بیشترین آسیب وارد شده برای خطوط پهلوی است.
همچنین میتوان مشاهده نمود که خطوط پارتی و یونانی توافق بیشتری با یکدیگر دارند و خطوط پهلوی تفاوت بسیاری نسبت به این خطوط دارد؛ و احتمال داده میشود که شاپور این متون را برای دو دبیر نقل کردهاست و هر کدام بهصورت جداگانهایی آن را تحریر کردهاند و بعدها این متون را بر روی سنگ حک نمودهاند.
در زیر متون فارسی میانه، نوشتهایی از کرتیر موبد موبدان هم به چشم میخورد و همچنین نموداری از نقش کعبه زرتشت را میتوان مشاهده نمود. این کتیبه دارای سه بخش است در ابتدا میتوان مقدمه را مشاهده نمود و بعد از آن متن اصلی و در انتها ختم کتیبه. در مقدمه طبق روال کتیبههای پیشین، شاه به معرفی خود پرداختهاست و پس از آن به حد مرز ایرانشهر توجه شدهاست و محدوده شمال را به کوهای قفقاز و دروازه آلان نسبت داده و مرزهای شمال و مغرب را سرزمینهای ایبری و ارمنستان و کاپادوکیه و کیلیکیه و بخشی از نواحی فرات را جزو ایرانشهر معرفی نمودهاست و در نهایت حدود مشرق را تا پیشاور بیان کردهاست.
سپس از سه پیروزی خود در مقابله با رومیان سخن میگوید. در این کتیبه از نامهای مسئولان و بزرگان ایرانشهر در درون دربار پاپک و اردشیر و شاپور یادبرده شدهاست. این کتیبه به زبان شاپور نوشته نشدهاست بلکه این کتیبه به دستور موبد موبدان، کرتیر نوشته شدهاست و اطلاعات مهمی در خصوص نظام دولتی و تشکیلات آن دوره به ما ارائه میدهد به طوری که میتوان فهرستی از کارگران نواحی مختلف را در این سنگ نوشته مشاهده نمود؛ و در نهایت کتیبه با این نوشته به پایان میرسد: باشد تا آنکس که پس از ما خواهد آمد و آن کس که پس از ما فرمانروا خواهد شد، اگر به نیکی خدمتگزار خداوند باشد. یزدان یار و مددکارش شود، بدانگونه که یار و مددکار ما بود.
قدرت نظامی ساسانیان
تا زمان خسرو اول (انوشیروان) فرمانده کل سپاه ایران به نام ایرانسپاهبد نامیده میشد از زمان خسرو انوشیروان کشور به چهار بخش نظامی تقسیم شد و برای هر یک سپاهبد در نظر گرفته شد.
ایرانسپاهبد در مورد جنگ و صلح و مذاکرات سیاسی اختیارات زیادی داشت. اگر شاه خود مایل به شرکت در جنگها بود معمولاً از اختیارات سپاهبد کاسته میشد. مهمترین بخش سپاه ساسانی سواره نظام زره پوش سنگین بود (اسواران) که در جنگها نقش تعیینکنندهای داشت به ویژه در مورد رویارویی با پیادهنظام رومی بسیار مؤثر بود و به سادگی آرایش جنگی پیادگان را به هم میزد و آنها را آماج تیرهای تیر اندازان مینمود.
تمام تن اسواران با تکههای فلس گونه آهن پوشیده شده بود و نقابی آهنین نیز صورت آنها را میپوشاند بهطوریکه تنها سوراخی جلوی بینی و شکافی برای دیدن در آن قرار داشت. زره سواره نظام تکهتکه بود و آزادی عمل کافی برای عضلات سوار فراهم میکرد.
پشت سر اسواران فیلهای جنگی بودند و در انتهای لشکر نیز پیادگان. پیادگان روستاییانی بودن که به اجبار به جنگ میآمدند و بابت این کار مزدی نیز نمیگرفتند به همین دلیل کم اثرترین بخش سپاه بودند.
تیر اندازان در پشت سواره نظام قرار داشتند و از دور دشمن را مورد هدف قرار میدادند. درمیان سپاه ساسانی معمولاً گروههایی از اقوام و ملل تابع امپراتوری وجود داشت که در جنگها کمک مؤثری میکردند. از میان این اقوام سکستانیها بیشتر مورد اعتماد شاهان ساسانی بودند. واحدهای بزرگ سپاه را گند و واحد کوچکتر از آن درفش و واحد کوچکتر از درفش را وشت مینامیدند.
هر درفش پرچمی مجزا داشت و فرمانده گند را گندسالار میخواندند. در جنگهایی که شاه حضور داشت معمولاً در میان سپاه برای وی تختی در نظر میگرفتند و گروهی از زبدهترین سربازان گرد تخت شاه را فرا میگرفتند که تا پای جان از شاه حفاظت مینمودند. ساسانیان برخلاف اشکانیان روشهای نگهداری و گرفتن دژها را خوب میشناختند و ابزارهای لازم را نیز در دست داشتند و به خوبی به کار میبردند.
سلحشورانی که روزگاری شکستهای سختی بر ارتش و لژیونرهای رومی وارد آوردند و مانند سد مستحکمی مانع از تسلط آنها بر جاده ابریشم شدند. در واقع این سپاه ساسانی بود که توانست انتقام حمله مقدونیهای اروپایی را بازپس گیرد و از آن زمان به عنوان یک ابرقدرت همطراز در برابر رومیان ظاهر شود.
ساسانیان ابرقدرت دیگری در شرق امپراتوری روم بودند. تقریباً در هر جنگی که ایرانیان با رومیها داشتند، سواران (سواره نظام) نیز حضور داشتند. ماشین نظامی و تجهیزات ساسانیان در تمامی جنبهها همطراز و حتی قویتر از رومیها بود؛ حقیقت تلخی که سرانجام رومیان به آن اعتراف کردند. سواره نظام نخبه و برگزیده ساسانی همانند دیواری مستحکم در برابر رومیها بود تا آنها نتوانند ایران را تسخیر کنند و به مرزهای هند و چین برسند. امروزه کمتر کسی ترس و وحشتی را درک میکند که این سواران در دل رقیبان خود برمیانگیختند. برای درک این موضوع بهتر است به لیبیانوس (مورخ رومی) مراجعه کنیم، جایی که در آن نوشتهاست: «لژیونرهای رومی ترجیح میدهند تا هر سرنوشت و قضا و قدری را تحمل کنند اما با سواران ایرانی رو در رو نشوند.»
کلام آخر
ممنون که تا آخر همراه هم نگاران بودید. ما امروز و در این مقاله سعی کردیم نگاهی داشته باشیم بر زندگی شاپور یکم، شاهنشاه ایران زمین. ما در مقاله خود به اسناد علمی اتکا کرده و سعی کردیم از هرگونه حاشیه دور باشیم. در پایان امیدواریم از خواندن این مقاله لذت برده باشید.