در این بخش از سایت ادبی و هنری هم نگاران قصد داریم شعر و متن درباره رنگ زرد و همچنین روانشناسی این رنگ را برای شما دوستان قرار دهیم. پس اگر به رنگ زیبای زرد علاقه دارید؛ در ادامه همراه هم نگاران باشید.
روانشناسی رنگ زرد
رنگ زرد از اولین رنگ هایی است که در نقاشی های درون غار از آن استفاده شد. در مصر باستان، رنگ زرد را به طلا نسبت می دادند و رنگ جاودانه محسوب می شد. آن ها اعتقاد داشتند که پوست و دست و پای خدایان شان از طلا ساخته شده بود. رنگ زرد در نقاشی های معابد استفاده می شد. در دوران رنسانس، رنگ زرد تبدیل به رنگی شد که به یهودا، فردی که به حضرت عیسی (ع) خیانت کرد نسبت دادند. از آن زمان رنگ زرد را نشانه ی حسادت و خیانت می دانستند.
رنگ زرد نماد خوش بینی، شادی، شور و شوق، سرگرمی، خیرخواهی، اعتماد به نفس، اصالت، خلاقیت، خرد و منطق است. افرادی که رنگ زرد را دوست دارند، خیلی خوب ارتباطات برقرار می کنند و به راحتی با دیگران دوست می شوند. اگر رنگ زرد را دوست دارید، نمی خواهید مثل دیگران باشید و سعی می کنید که خود را منحصر به فرد نشان دهید. رنگ زرد در بیشتر فرهنگ ها، نشانه ی شور جوانی، آفتاب، شادی و گرما است.
رنگ زرد یکی از سه رنگ اصلی می باشد، رنگ مکمل آن رنگ بنفش است. این رنگ معمولا نشان دهنده نور خورشید و طلوع خورشید است که همواره با خود گرما را به همراه دارد. معمولاً در آثار هنری از رنگ زرد به عنوان توصیف کننده نور و روشنایی و حالات روحانی انسان استفاده می شود؛ افرادی که به این رنگ علاقه دارند از نظر روانشناسی رنگ زرد افرادی درونگرا و منطقی هستند، این افراد پیش زمینه خوبی برای اینکه فلسفه را فرا بگیرند دارند.
متنهای زیبا درباره رنگ زرد
سبز می شود
و سرخ
و زرد
و میان این همه شدن
هیچ کس بر تن پاییز
خسته نباشی حک نمی کند
پیکر سبز آرزوهای بهاریم
در تابوتی به رنگ زرد پائیزی
بر دوش هزاران بغض فرو خورده سرخ
تا بی نهایت سیاهی های دوردست
Yellow is the color of the east, childhood, and morning
زرد رنگ شرق و کودکی و صبح است
پاییز رنگ زرد خود را داده از دست
این روز ها مشکی دوباره رنگ عشق است
ترکیب رنگ زرد زمین
و آبی آسمان
سبز بهار می شود
Life is a loaded gun
that looks right at you with a yellow eye
زندگی تفنگی پر است
که با چشمی زرد به شما نگاه می کند
شادی به رنگ زرد است
زردی به گونه هاست
زردآب غم به دل بینوای ماست
برگای زرد منو یاد تو میندازن
چه زود رسید پاییز بازم
اما اینبار تو مال من نیستی
I really just want to be warm yellow light
that pours over everyone I love
من فقط می خوام نور زرد گرمی باشم
که روی هر کسی که دوست دارم بتابد
بعضیا مثه چراغ زرد راهنمایی رانندگی هستن
هیچ کس بهشون توجه نمی کنه
آنقدر امیدوار بودم
که پاییز دلش نیامد زرد شود
به تو فکر می کنم
و برگ های زرد یکی یکی شکوفه می شوند
راستی آنجا هم پاییز این همه زیباست؟
Yellow is the perceived color of sunshine
It is associated with joy, happiness, intellect, and energy
زرد رنگ درک شده از نور خورشید است
که با شوخی، شادی، عقل و انرژی همراه است
تو نباشی من و این پنجره ها هم زردیم
شکوه سبز بهاران را برین کرانه نخواهم دید
که رنگ زرد خزان دارد همیشه خاطر ویرانم
Daffodils are yellow trumpets of spring
نرگس ها شیپورهای زرد بهار هستند
من حس و حال فصل پاییزم
رویم به رنگ زرد و دستم سرد
زیباترین مفهوم دلدادن
معنای بی مفهوم واژه مرد
شعر درباره رنگ زرد
گریه نکن
مرد،
درد،
رنگ زرد؛
هم قافیه اند!
کاش چون پاییز بودم، کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
برگ های آرزوهایم یکایک زرد می شد
آفتاب دیدگانم سرد می شد
آسمان سینه ام پر درد می شد
ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ می زد
اشکهایم همچو باران
دامنم را رنگ می زد
وه، چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم
اگــــــر دنـــبـــال زردی
کــوچـولــو بــایـد بــگردی!
از ایـــــــن ور و از اون ور
از خـــورشـیـــد پـشـت ابـر
ریشه ام در بهار است و
برگ هایم در پاییز
نه سبز می شوم نه زرد
این روزها
حال درختی را دارم
که فصل ها را نفهمیده…!
از چشم هایت افتاده ام
از دهانت افتاده ام
یادت بماند
آن دلبستگی غمگین گیاه و درخت را
حالا که برگ زردی شده ام
و بر پاهایت افتاده ام.
پاییز رنگ هایش را به تو داد
دلتنگی هایش قلب مرا بوسید.
هزار رنگ با شکوه!
پلک بزن
بگذار وقتی درناهای جان مرا
به کوچ صلا می دهی
زرد و نارنجی های دلفریب نگاهت
بر خاکستری های سوخته ی قلب من بنشینند
بگذار برگ هایم را بادهای تو ببرد
ای همدم روزگار، چونی بی من
ای مونس غمگسار، چونی بی من
من با رخ چون خزان، زردم بیتو
تو با رخ چون بهار، چونی بی من
ای نور دل و دیده و جانم چونی
وی آرزوی هر دو جهانم چونی
من بی لب لعل تو چنانم که مپرس
تو بی رخ زرد من ندانم چونی
زمستان که می آید …
می شود دهان جاده ها را بست با زنجیر!
با زنجیر بست تا نگوید به کسی
تقویم چشم های تو، بهار ندارد!
اما…
فصل های زرد عمر من
بی تو، باران دارد
بی امان… تا دلت بخواهد!
تا دلت بخواهد سرمای تنم
آغوش بی کسی هایم را
خاطره می سازد!
به تو فکر می کنم
و برگ های زرد
یکی یکی
شکوفه می شوند
راستی
آنجا هم
پاییز
این همه زیباست؟
این برگهای زرد
به خاطر پاییز نیست که از شاخه میافتند
قرار است تو از این کوچه بگذری
و آنها پیشی میگیرند از یکدیگر
برای فرش کردنِ مسیرت…
گنجشکها از روی عادت نمیخوانند،
سرودی دستهجمعی را تمرین میکنند
برای خوشآمد گفتن به تو
زرد است که لبریز حقایق شده است
تلخ است که با درد موافق شده است
شاعر نشدی وگرنه می فهمیدی
پائیز بهاری است که عاشق شده است
مرگ در برگ ها
زرد می شود
در آدم ها سفید
و در من، درست رنگ تو را گرفته
من حس و حال فصل پاییزم،
رویم به رنگ زرد و دستم سرد
زیباترین مفهوم دلدادن،
معنای بی مفهوم واژه،مرد
تلخ است که لبریز حقایق شده است
زرد است که با درد موافق شده است
عاشق نشدی وگرنه می فهمیدی
پاییز بهاری است که عاشق شده است
به تو فکر می کنم و برگهای زرد
یکی یکی شکوفه میشوند
راستی آن جا هم
پاییز این همه زیباست؟
شادی به رنگ زرد است
زردی به گونههاست
زردآب غم
به دل بینوای ماست
رنگ پاییزم که هستم زرد زرد
رنگ زردی که نوای رفتن است
رنگ نومیدی وغم
رنگ غم رنگ ستم
رنگ زرد من زمانی سرخ بود
داغی غم رنگ سرخم زرد کرد
وکنون گشتم همه پاییز سرد
منتظر هستم که از سمت افق
باز رنگ سرخ من پیدا شود
رنگ زرد غصه های سرد من
رفته واین دل کنون شیدا شود
منتظر هستم که آیی پیش من
ای تو رویای تمام عمر من
ای نسیم گرم آغاز بهار
ای امید سالهای عمر من
تا بیایی وغم از دل پر کشد
زرد زردم گر بیایی پیش من
جای زردی سرخی شرم وحیا
می نشیند جای زردی روی من
می پرم بر آتش عشق گلم
همچنان آن هفته ی پایان سال
زردیم را می سپارم من به آن
جای آن سرخی آتش میخرم
رنگ عشقم رنگ سرخ شرم یار
بهر کل عمر بر دل می برم
که گویَد که زردی بیارَد خزان؟
چو گُل باشدَش ، بِه نباشد از آن
ز زردی بوَد وَه چه زیبا غروب
ز گرمای زردش چه عاشق ، قلوب
خزان هم بدهکارِ این رنگِ زرد
که قرمز ، کنارش چه غوغا بِکرد
چه زیبا بوَد نرگس و لاله اش
و لیمو کند بر تنش جامه اش
چو آید بهم هر دو ، زرد و سیه
به زنبورِ زیبای ما کن نگَه
ز زردی ، بوَد شهرتِ زعفران
که رنگش نباشد کم از عطرِ آن
طبیعت ، پر از رنگ و شادی بوَد
که هر رنگِ آن هم نمادی بوَد
به رنگ ِ زرد گفتند : تو طلا یی ؟
و یا رنگ ِ تب و درد و بلایی ؟
بگفتا رنگ ِ من رنگ ِ نگا تِه
همانطوری که می بینی برا تِه
به وقت ِ شاد کامی چون طلا یم
و گر غصه خوری ، جان می ستایم
چو خورشیدی که می نازد به رنگم
چه در باغ و چمنزاران ، قشنگم
نگاهت گر نگاه ناب باشد
سحر گه آسمان ، زر تاب باشد
هزاران کهکشان ِ پر ستاره
ز بعد ِ من که می آیند هماره
خزان چون می رسد پایان ِ عمرش
گلستان می شود هم صبح و ظهرش
مدال ِ قهرمانی ، رنگ ِ زرده
به آنکه می دهند ، باشد برنده
نشان ِ دانش و ا ند یشه هایم
خودم دانم یکی رنگ ِ خدایم
همه رنگهای عالم ، خود قشنگند
سیاه و قهوه ای و سرخ رنگند
اگر خواهی که خود را نیک بینی
مکن رنگهای عا لم ، دست ْ چینی
ای گل من
سا لارمن
اشک غم نشسته
برقطره های باران من
گم گشته عشق
دروادی غم
رفت دل از دلدار من
می سراید صد بهار
در خزان اشعارمن
شکفته رنگ زرد یاسمن
در بوستان عطر گلهای چمن
شانه هایت دور از انتظار
اشک آلود گونه های من
برگرد ای گل من
برگرد سالار من
باز رنگ شادی گیرد
رخ زرد مهتاب من