کپشن گل آفتابگردان احساسی با متن های زیبای عاشقانه برای گل آفتابگردان را ارائه کرده ایم.
متن کپشن گل آفتابگردان
– این چنین دلبرانهمیانِ دشت قدم نزنبُگذار خورشید ،حواسش به آفتابگردان ها باشد…
#مستانه_مهاجر
هر صبح گل آفتابگردان به خاطر پرتوهای نور خورشید گل می دهدامروز صبح خواستم به تو یاد آوری کنم که هر روز که بیدار می شوم قلبم با عشق تو گل می دهد و این تا ابد ادامه خواهد داشت
گل آفتاب گردان رو به نور می چرخد
و آدمی رو به خدا .
ما همه آفتابگردانیم.
اگر آفتابگردان به خاک خیره شود و به تیرگی،
دیگر آفتابگردان نیست.
برایم دعا کنچشمان تو گل آفتابگردانند!به هر کجا که نگاه کنی،خدا آنجاست!
جملات زیبای گل آفتابگردان
طوفانهایی سر چهارراهها ایستادهاند
و انتظار مرا میکشند و من به زورق نامت محتاجم
آفتاب را به سمت خانه تو کج کردهام
گل آفتابگردان وان گوگ!
حضور تو، چون شمعی ته دره کافی است
که مثل پلنگی به دامن زندگی درافتم
قرص ماه حل شده در آسمان!
دوستان واقعی مانند گل آفتابگردان روشن هستند که هرگز ناپدید نخواهند شد … حتی با وجود فاصله یا گذشت زمان
تا برآمد آفتاب
یادم به رخسارت فتاد
بین گلها
آفتابگردان پرستم کرده ای ..
#رضا_کشاورز
متن و شعر گل آفتابگردان
گل ها نیز مانند بسیاری از انسان ها و حیوانات حالات چهره دارندبعضی از گل ها متبسم به نظر می رسندبرخی دیگر حالت غمگینی دارندبعضی افسرده و کم رو هستند و بقیه آن ها صاف و ساده، صادق و درست هستندمانند آفتابگردان با روی گشاده …
دوستت دارمچطور ثابت کنم که حضور تُ در جهانمثل حضور آب و درختان است؟تُ گل آفتابگردانینخلستانو ترانه ای که از تاریکی دل به دریا زده!وقتی کلمات ناتوانندبگذار تُ را با سکوت بگویم ..
شب شدخورشید رفتآفتابگردان عاشقبه دنبال آفتاب آسمان را جست و جو می کردناگهان ستاره ای چشمک زدآفتابگردان سرش را پایین انداختگل ها خیانت نمی کنند
دوستت دارمچطور ثابت کنم که حضور تو در جهانمثل حضور آب و درختان است؟تو گل آفتابگردانینخلستان و ترانهای که از تاریکیدل به دریا زده!وقتی کلمات ناتوانندبگذار تو را با سکوت بگویم.
#نزار_قبانی
با اینکه می دانند مدت زمان زیادی اینجا نخواهند بود، هنوز هم روشن ترین نوع زندگی شان را انتخاب می کنند، گل های آفتابگردان ….
– برایم آفتابگردانی پست کندر پاکتی مهر و موم …تا روشنی در میانِ راه هدر نرود ..آدرس ،همان همیشگی ست ..و – مِن النورِ اِلی الظُلمات .. – را تمامِ پستچی ها بلدند..!
#حمید_جدیدی
می خواهم مانند گل آفتابگردان باشمحتی در تاریک ترین روزها هم بایستم و نور خورشید را پیدا کنم
✨حال منچون روزگـار آفتابگردانیکـه عاشق مـاه شدمحکومـ است بـه زوال
من عاشق شدمپایین ساحلجایی که آب شیرین بودو هوا شیرین تریک مزرعه از گل های آفتابگردانتو یکی از گل ها را چیدیو لای موهایم گذاشتیبه من گفتی که زیبا هستمو من حرفت را باور کردم …
من همان گلِ آفتابگردانِ یخزدهام،در سرمایِ آفتاب…!
#زهرا_سعادتی
یک نفر مقابل گل آفتابگردان نشسته و به آن خیره شده بود، من هم سعی کردم مانند او رفتار کنمحیرت انگیز بود، احساس کردم همه جهان در گل آفتابگردان خلاصه شدهاین حس من بود، مدیتیشن آفتابگردان! و نوعی حس اطمینان شگفت انگیز در من ایجاد شدتو می توانی همه جهان را در یک گل ببینی
– زن که باشی،به عشقِ آفتابگردانها شک خواهی کرددیوانهها،چه احمقانهآفتاب را میان خودشانِ تقسیم می کنند…!
#رویا_فخاریان
نفست شکفته بادا و
ترانه ات شنیدم
گلِ آفتابگردان!
نگهت خجسته بادا و
شکفتن تو دیدم
گل آفتابگردان!
به سَحَر که خفته در باغ، صنوبر و ستاره
تو به آب ها سپاری همه صبر و خواب خود را
و رَصَد کنی ز هر سو، رهِ آفتاب خود را
نه بنفشه داند این راز، نه بید و رازیانه
دم همتی شگرف است تو را درین میانه
تو همه درین تکاپو
که حضورِ زندگی نیست
به غیر آرزوها
و به راهِ آرزوها
همه عمر
جست و جوها
من و بویه ی رهایی
و گَرَم به نوبت عمر
رهیدنی نباشد
تو و جست و جو
و گر چند، رسیدنی نباشد
چه دعات گویم ای گل!
تویی آن دعای خورشید که مستجاب گشتی
شده اتحاد معشوق به عاشق از تو، رمزی
نگهی به خویشتن کن که خود آفتاب گشتی!
گل آفتابگردان رو به نور میچرخد و آدمی رو به خداما همه آفتابگردانیماگر آفتابگردان به خاک خیره شود و به تیرگی، دیگر آفتابگردان نیستآفتابگردان کاشف معدن صبح است و با سیاهی نسبت ندارداین ها را گل آفتابگردان به من میگفت و من او را که خورشید کوچکی بود در زمین تماشا میکردمهر گل برگش شعله ای بود و دایره ای داغ در دلش میسوختآفتابگردان به من گفت: «وقتی دهقان بذر آفتابگردان را میکارد، مطمئن است که او خورشید را پیدا خواهد کرد.»آفتابگردان هیچ وقت چیزی را با خورشید اشتباه نمیگیرداما انسان همه چیز را با خدا اشتباه میگیردآفتابگردان راهش را بلد است و کارش را میدانداو جز دوست داشتن آفتاب و فهمیدن خورشید، کاری ندارداو همه ی زندگی اش را وقف نور میکنددر نور به دنیا می آید و در نور میمیردنور میخورد و نور میزایددل خوشی آفتابگردان تنها آفتاب استآفتابگردان با آفتاب آمیخته است و انسان با خدابدون آفتاب، آفتابگردان میمیرد، بدون خدا، انسانآفتابگردان گفت: «روزی که آفتابگردان به آفتاب بپیوندد، دیگر آفتابگردانی نخواهد ماند و روزی که تو به خدا برسی، دیگر تویی نمی ماند.»و گفت: «من فاصله هایم را با نور پر میکنم، تو فاصلههایت را چگونه پر میکنی؟»آفتابگردان این را گفت و خاموش شدگفت و گوی من و آفتابگردان ناتمام ماندزیرا که او غرق در آفتاب شده بودجلو رفتم بوییدمش، بوی خورشید میدادتب داشت و عاشق بودخداحافظی کردمداشتم میرفتم که نسیمی رد شد و گفت: «نام آفتابگردان همه را به یاد خدا خواهد انداخت.»آن وقت بود که شرمنده از خدا رو به آفتاب گریستم
“چشمانِ تو”گلِ آفتابگردانندبه هر کجا که نگاه کنیخدا آنجاست …
#حسین_پناهی