متن و جملات

کپشن جنگ با متن و جملات زیبا با کلمه جنگ

در این مطلب کپشن جنگ با جملات ادبی، متن و اشعار با کلمه جنگ را گردآوری کرده ایم.

فهرست موضوعات این مطلب

متن درباره جنگکپشن جنگ عاشقانهشعر و جملات درباره جنگمتن درباره جنگ دلمتن درباره جنگ

جنگ دردهای جهان را بزرگ تر می کند. جنگ هر چند هم بر ضد خرابی ها باشد در آخر جور دیگری زمین را آکنده از درد می کند. اگر جنگ نهایت عدالت هم باشد همیشه زمین را لبریز غم می کند.

رمان آخرین انار دنیابختیار علی…

با جنگ

هیچ آرامشی ترسیم نمی شود

رسم جنگ آوران

آشوب است !…

متن محمدعلی یوسفی

حالا که پرچم ها سیاه هستند!و جنگ دارد شیوع پیدا می کند،بیا از عشق بگوییم!

شاید آدمیزادتفنگش را زمین بگذاردو نگاهشدر رنگین کمان زندگیلبخندی را دنبال کندکه می رسد به آزادی!به انسانیت! به دوستی! به … به …

هرچند خوب بودن در حال انقراض استاما؛بیا از عشق بگوییم!

◾عبداله صدیق نیا

آن ها که اهل صلحند بردند زندگی را

وین ناکسان بمانند در جنگ زندگانی …

صبح هامن و دنیابیدار می شویم

مجری خبر می گوید:سلام

و جنگ ها آغاز می شوند …

کپشن جنگ عاشقانه

‍ محبوب من،می بینی،هر روز از یک جنگ برمی گردیمروزهایمان قاتل های حرفه ای شده اند.ساکنان زمین زره هایشان را،در نمی آورند

یک روز به جنگ آب ونان می رویمبابا شب را سر می برد ..ماه کفن پوش می شودو آنگاه صبحدمان، کارگران بن بست می زایندخیابان شرمش را سوار می کندمن مانده امبا این همه جنگ چه کنیم؟جنگاجنگیست،،جنگ های بیمارستانیتختهای اورژانس خودکشی می کننددکترها،هر روز خودشان را،در تابوت جا می گذارندما می رویم بدیدار مرگ…

متن فریده صفر نژاد

ﻫﺮ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﺩﺭ ﺟﯿﺐﻫﺎﯾﺶﺩﺭ ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ ﻭ ﻻﯼ ﺩﮐﻤﻪﻫﺎﯼ ﯾﻮﻧﯿﻔﻮﺭﻣﺶ!ﺯﻧﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺟﻨﮓ ﻣﯽﺑﺮﺩﺁﻣﺎﺭ ﮐﺸﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﺟﻨﮓﻫﻤﯿﺸﻪ ﻏﻠﻂ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ!ﻫﺮ ﮔﻠﻮﻟﻪ ﺩﻭﻧﻔﺮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭ ﻣﯽﺁﻭﺭﺩﺳﺮﺑﺎﺯﻭ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺳﯿﻨﻪﺍﺵ ﻣﯽﺗﭙﺪ

‍ محبوب من،می بینی،هر روز از یک جنگ برمیگردیمروزهایمان قاتل های حرفه ای شده اند.ساکنان زمین زره هایشان را،در نمی آورند

یک روز به جنگ آب ونان می رویمبابا شب را سر میبرد..ماه کفن پوش میشودو آنگاه صبحدمان،کارگران بن بست میزایندخیابان شرمش را سوار میکندمن مانده امبا این همه جنگ چه کنیم؟جنگاجنگیست،،جنگ های بیمارستانیتختهای اورژانس خودکشی میکننددکترها،هر روز خودشان را،در تابوت جا میگذارندما میرویم بدیدار مرگبرمیگردیمبا مشتی ماسک های اسیر،در زندان جیب هامان.خانه خسته شده،از اخبار تلوزیون،که تمام هزیانها را سر سفره دیزاین میکندپدر،سرفه هایش را در یقه پنهان میکندمن بوسه هایم را هر روز خوب شستشو میدهم،مبادا جنگ شودبر سر بی احتیاطی ام .محبوبم بگو،چگونه جیغ عشق درنیاید؟وقتی بین انسان و زندگی فاصله افتاده،من و تو،جنگها را نمی شناختیمجنگی ها،جنگی ها،جنگ بپا کرده اندحتی برای دیدار هم باید بجنگیم،محبوبم نمیدانستم،زمین تا این اندازه، جای نا امنی شده است،حتی برای تکه ای لبخند،برای نفس کشیدن،قبرستان را به تنگ می آوریماین همه مرده ها!!!محبوبم،بگو چگونه چشمانم سیاه نپوشد؟!!

شعر و جملات درباره جنگ

تعریفی از جنگ نداشتمآن را نمی شناختمتوً هم نمی دانستیمن و تو خبر نداشتیم جنگ چه می کندوقتی جنگ شروع شد ،خانه خراب شد اما تو بودیمن هنوز نمی فهمیدم جنگ تا کجا بد استوقتی جنگ را فهمیدم که دیگر لب هایم نتوانست لبهای تو را لمس کندو آغوشت را میان خاک و آوار گم کردمآنگاه بود که فهمیدم جنگ حتی برای آنانکه که زنده می مانند زندگی را تمام می کند ……

سولمازرضایی

پرچم صلحبه اهتزاز غمگینش فکر می کند:تولد با جنگ…

…طنز تلخ عجیبی است دنیای ما:جایزه ی صلح نوبل، از سود اختراع دینامیت، پرداخت می شود ……

متن معصومه درفشیان

هیچ کس مرد جنگ از مادر متولد نمی شوداتفاقًا مردان بزرگ همیشه صلح طلب بوده اندجنگ که شروع شود صلح طلب ها ،آرام تر ها زودتر می روندنه اینکه جنگ را خواسته باشندکه می روند تا شاید دیگری زنده بماندسولماز رضایی

مرا ببخش… اگر پنجه های گرگ ندارمبرای بُردنِ تو نقشه ای بزرگ ندارم

بگو بیایم هرگوشه ی جهان که بگوییکه پَر بگیرم هرسمتِ آسمان که بگویی

قرارِ اول مان هرکجا که دار نباشدکه دُورِ سینه ی مان سیمِ خاردار نباشد

توجهی به شب و حلقه ی طناب نکردنقرار بعدیِ مان مرگ را حساب نکردن

بدون بال درین آسمان پرنده بمانیمقرار بعدیِ مان: لج کنیم، زنده بمانیم!

اگرچه بر تنِ مان ردّپای قرمزِ جنگ استبه مرگ فکر نکن، زندگی هنوز قشنگ است…….حامد ابراهیم پورچند بیت از یک مثنوی قدیمی

متن درباره جنگ دل

سرِ جنگ دارم هر سال با پاییز!با پاییزی که هوای ِ دلبرانه اش بد جور هوایی ام می کندهوایِ تو می افتد به دلم …دم و بازدم ام حتی این روز ها فرق میکند!نفس های عمیقی میکشم و با ” آه “،حجم ریه هایی که از نبودنت پر است را خالی میکنم!خدا کند،یاری اگر دارید،اگر هست!قسمت ِ تان باشد ؛همین پاییزخدا کند” امّا…

نترس!گلوله نیستمتفنگ نیستمجنگ نیستممی خواهم با تومیانِ میدانِ مینمریم بکارم …

نترس!ساعت معکوس استبیا،از خیر گنج بگذریمو به آبادی بگوییمچیزی ندیده ایم …

نترس!نترس!کمی مرده امکمی زنده اممی خواهم،تا روزِ لمسِ بویِ مریمی،دست هایم از خاک بیرون بمانند …

آرمان پرناک…

محبوبِ من!هوس جنگ دگر برای چیست؟خبر نداری مگر!وجب به وجبِ سرزمین خیالم؛منطقه ی اِشغالی توست…

حالا که پرچم ها سیاه هستند!و جنگ دارد شیوع پیدا می کند،بیا از عشق بگوییم!

شاید آدمیزادتفنگش را زمین بگذاردو نگاهشدر رنگین کمان زندگیلبخندی را دنبال کندکه می رسد به آزادی!به انسانیت! به دوستی! به … به …

هرچند خوب بودن در حال انقراض استاما؛بیا از عشق بگوییم!

عبداله صدیق نیا…

جنگ دردهای جهان را بزرگ تر می کند. جنگ هر چند هم بر ضد خرابی ها باشد در آخر جور دیگری زمین را آکنده از درد می کند. اگر جنگ نهایت عدالت هم باشد همیشه زمین را لبریز غم می کند.

رمان آخرین انار دنیابختیار علی

شعله های جنگ را ، بر می فُروزد مهتریکودکان ، پروانه وش ، قربانیان آتشندحجت اله حبیبی …

می خواستم به سربازها بگویمنامه ی معشوقه هایشان را اگربلند بلند بخوانندجنگ تمام می شود …

نترس!گلوله نیستمتفنگ نیستمجنگ نیستممی خواهم با تومیانِ میدانِ مینمریم بکارم …

نترس!ساعت معکوس استبیا،از خیر گنج بگذریمو به آبادی بگوییمچیزی ندیده ایم …

نترس!نترس!کمی مرده امکمی زنده اممی خواهم،تا روزِ لمسِ بویِ مریمی،دست هایم از خاک بیرون بمانند …

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا