قیصر امین پور از شاعران بزرگ و تاثیرگذار جریان شعرنو بود که زندگی و حتی مرگ تراژیک او همگی مورد رصد رسانه و مردم بود. ما نیز امروز در سایت ادبی و هنری هم نگاران قصد داریم نگاهی بر زندگی قیصر امین پور داشته باشیم. پس اگر به زندگی این هنرمند بزرگ علاقه دارید، با ما باشید.
فهرست موضوعات این مطلب
تولد و اوایل زندگیتدریس حرفهای در دانشگاهزندگی شخصیشعر در گویشهای دیگرتلفیق شعر نمایی با شعر سپیدقیصر امین پور شاعر انقلابدرگذشتنامگذاری بلوار به یاد قیصر امین پورصحبتهای قیصر امین پور درباره مهدی اخوان ثالثصحبتهای قیصر امین پور درباره قالب غزلروایت شاگردان قیصر امین پور درباره ایشانفرم اشعار قیصر امین پوراشعار دفاع مقدسبهترین اشعار قیصر امین پور به انتخاب سایت هم نگارانتولد و اوایل زندگی
قیصر امین پور درست پس از انقلاب و در سال 1358، به همراه سید حسن حسینی از جمله شاعرانی بود که در شکلگیری و استمرار فعالیتهای واحدِ شعر حوزه هنری تا سال 1366 تأثیرگذار بود.
وی طی این دوران؛ مسئولیتِ صفحه شعرِ هفتهنامه سروش را بر عهده داشت. او اولین مجموعه شعرِ خود را در سال 1363 منتشر کرد.
اولین مجموعه او «در کوچه آفتاب» دفتری از رباعی و دوبیتی بود و به دنبال آن «تنفسِ صبح» تعدادی از غزلها و حدود بیست شعر نیمایی را در بر میگرفت که البته بعضی به اشتباه این اشعار را سپید یا شاملویی میپندارند.
این کتاب از سوی انتشارات حوزه هنریِ وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی به چاپ رسید. امینپور هیچگاه اشعار فاقدِ وزن نسرود و در عین حال این نوع شعر را نیز هرگز رد نکرد.
تدریس حرفهای در دانشگاه
بعد از انتشار چندین دفتر شعر، قیصر امین پور به معروفیت مناسبی رسید. از همین رو از وی دعوت شد تا در دانشگاه به تدریس بپردازد.
قیصر امینپور، تدریس در دانشگاه را در سال 1367 و در دانشگاه الزهرا آغاز کرد و سپس در سال 1369 در دانشگاه تهران مشغول تدریس شد. وی همچنین در سال 1368 موفق به کسب جایزه نیما یوشیج، موسوم به مرغ آمین بلورین شد. او در سال 1382 بهعنوان عضوِ پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی برگزیده شد.
زندگی شخصی
قیصر امین پور در سال 1368 هنگام سپری کردن آخر دوره کارشناسی خود در دانشگاه تهران؛ با هم دانشگاهیاش، زیبا اشراقی آشنا شده و درنهایت با وی ازدواج کرد که ثمره این زندگی یک دختر است.
همسرِ امینپور، زیبا اشراقی، در سال 1396 با انتشار کتاب این ترانه بوی نان نمیدهد: سبکشناسی ترانههای قیصر امینپور به قلمِ مهدی فیروزیان عضو هیئت علمی دانشگاه تهران به جمع ناشران کشور پیوست.
شعر در گویشهای دیگر
قیصر امین پور افزون بر اشعاری که به زبان فارسی میسرود، به لری بختیاری هم اشعاری سروده، که از محبوبیت خاصی در منطقه بختیاری (شامل استانهای خوزستان، چهارمحال بختیاری، شرق لرستان و غرب اصفهان) برخوردار است.
تلفیق شعر نمایی با شعر سپید
شعرهای امینپور از حیثِ بلاغی ارزشمند بوده و بر ظرفیتها و توانمندیِ زبان فارسی افزودهاست. استفاده از آرایه ایهام یکی از برجستهترین شگردهای او در شعر است.
او توانسته ویژگیهای سبکی و بلاغی شعر کلاسیک و شعر نیمایی را با شعرهایش تلفیق کند. یکی از عواملی که در نهایت، باعث برجستگی سبکِ اوست، نوآوری در بلاغت و درکِ انتظارِ مخاطبان امروز از شعر است. سلوکِ شعریِ وی را میتوان همدردی با مردم توصیف کرد.
قیصر امین پور شاعر انقلاب
تا سالها از قیصر امین پور به عنوان شاعر انقلاب یاد میشد. اما در حالی محافل دولتی و رسانههای خبری در ایران از قیصر امینپور به عنوان «شاعرِ انقلاب» یاد میکنند، که برخی از شواهد و گفتهها حاکی از آن است که او در سالهای آخر عمر خود از حکومت فاصله گرفته بود و عصیان خاموشی در رفتارش نسبت به قدرت حاکم دیده میشد.
پس از انقلاب و با پررنگشدنِ «بایدها و نبایدها» و با طرحِ موضوعاتی چون «مصالحِ انقلاب» در تمامیِ زمینهها، امینپور راهِ خود را به آرامی از نزدیکانش جدا میکرد. وی در موردِ فاصله گرفتن از حوزه هنری، چنین میگوید:
«کمکم داشتند دخالت میکردند. در اینکه چه کاری ساخته شود، چه کاری ساخته نشود. چه شعری گفته شود، چه شعری گفته نشود… همین باعثِ یکسری اصطکاکهایی شد که سال 66، سیزده نفر از شاعران و هنرمندان از آنجا جدا شدند و من هم جزو آنها بودم.»
وی به عقیده دوستان و منتقدانش، از معدود شاعرانِ پس از انقلابِ ایران است که هنوز از خوانندگانِ آثارش چندان کم نشده و همچنان محبوب است.
درگذشت
قیصر امین پور پس از تصادفی که در سال 1378 داشت، همواره از بیماریهای مختلف رنج میبرد و دست کم دو عمل جراحی قلب و پیوند کلیه را پشت سر گذاشته بود.
امینپور نهایتاً حدود ساعت 3 بامداد سهشنبه 8 آبان 1386 بر اثر بیماری کلیه و قلب در بیمارستان دی تهران درگذشت. پیکر این شاعر در زادگاهش گتوند و در کنار مقبره شهدای گمنام این شهرستان به خاک سپرده شد.
سید علی خامنهای رهبر انقلاب اسلامی در پیام تسلیت درگذشت او نوشت: «با اندوه و دریغ، خبر تلخ درگذشت شاعر فرزانه انقلاب دکتر قیصر امینپور را دریافت کردم. از دست دادن او برای اینجانب و برای همه اصحاب شعر و ادب، خسارت بار است.
او شاعری خلاق و برجسته بود و همچنان به سمت قلههای این هنر بزرگ پیش میرفت… او و دوستانش نخستین رویشهای زیبا و مبارک انقلاب در عرصه شعر بودند و بخش مهمی از طراوت و جلوه این بوستان، مرهون ظهور و رشد آن عزیز و دیگر دوستان همراه اوست.»
نامگذاری بلوار به یاد قیصر امین پور
پس از مرگ قیصر امین پور، میدانِ شهرداری منطقه 2 واقع در محله سعادت آباد تهران به نام قیصر امینپور نامگذاری شد. بعد از حذف میدان در سال 1397 (تبدیل به 4راه)، بلوار جنوبی منتهی به میدان که پیشتر «شهرداری» نام داشت به بلوار «قیصر امینپور» تغییر نام یافت.
صحبتهای قیصر امین پور درباره مهدی اخوان ثالث
استاد صدای بسیار گرمی داشت، ولی خب خیلی لهجه مشهدی داشت و فکر میکنم به همین خاطر بود که کاستهای شعرخوانی ایشان، به اندازه نوارهای مرحوم شاملو فروش نکرد.
در عین حال که شعرهای عالی داشت و خوب هم میخواند. حتی در کلاس هم شعرهای نیما را با لهجه مشهدی میخواند و همین به نظر من برای دانشجویان بسیار خوب بود. یعنی حتی اگر بحث نمیکرد، همین که شعرهای نیما را با آن دستاندازهای زبانی برای دانشجویان درست میخواند، خیلی عالی بود.
توجه زیادی به دانشجویان داشت. موقع امتحان سوالات سنجیدهای از دانشجویان میکرد، و اینکه جواب آنها را به خوبی میداد. خود من با اینکه دانشجویشان نبودم، ولی وقتی که یکی دو سوالی از ایشان میپرسیدم، ایشان چند دقیقهای به من اختصاص میدادند.
صحبتهای قیصر امین پور درباره قالب غزل
گفتهاند غزل مرده است. که غزل زبان امروز ما نیست. در صورتی که نه، اینطور نیست. غزل اصولا ریشه در مغازله دارد ومغازله ریشه درونی همه انسانهاست.
با هر ممدوحی و هر معشوقی. بالاخره انسان مغازله میکند.(از مجاز تا حقیقت) بنابراین پیشگوییهای اینچنینی نــه علمی است نه ذوقی و تجربی و براساس تامل. پس بهتر اسـت از این اظهارنظرها خودداری کنیم.
چون ممکن است به جای آقـای”حسن”، ٌحسینٌ بیاید، و به جای ٌحسینٌ، ٌتقیٌ. شما اصلا فــکر میکردید بعد از آن غزلهای سیمین بهبهانی، بتواند در سن پیری چنین غزلهایی بگوید.
ولی ایشان خیلی خوب توانست، در سبک و زبان خود، نوآوری بکند و وزنهای تازه و حرفهای تازه بگوید، که غزل باشد، ولــی حرف زمانه خود باشد. حالا ممکن است شما خوشتان بیاید یا من از یکی بیشتر خوشم بیاید واز یکی کمتر. ولی به هر حال ایـنــها هست.
بنابراین دنیا تمام نشده است و نخواهد شد. این حرف عـلمی نیست. خیلی راحت میتوان انکارش کرد. با گذشت چند سال قضیه روشن میشود. همین الان هم میتوان کارهای خوب دید هم کارهای بد.
روایت شاگردان قیصر امین پور درباره ایشان
بسیاری از دانشجویان ایشان که بسیاری از آنها امروزه استاد شدهاند؛ درباره قیصر امین پور چیزهای جالبی گفته و روایت کردهاند.
یکی از همکاران گفته: هر گاه وقتی دست میداد به کلاسهای قیصر میرفتم. یک روز در طبقه چهارم ساختمان دانشکده ادبیات، پیرمردی را دیدم که داشت با او صحبت میکرد و میگفت: استاد! مجله شعر را که عکس شما را روی جلد زده بود. خواندم شما هم خواندید؟ بله خواندم. او با نظافتچیهای دانشگاه هم صمیمی شده بود. چند جلسه در کلاسهای نقد ادبی و ادبیات معاصر شرکت نمودیم. یک ویژگی که او در این کلاسها داشت. آوردن کتاب و امانت دادن آن به دانشجویان بود و بچهها هم با شوق از او امانت میگرفتند.
یکی دیگر از همکاران و شاگردان گذشته استاد چنین گفته است: آخرین بار که دیدمش مرداد ماه 1386 جلسه نقد کتاب «دستور زبان عشق» بود. با آرامش آمد و حرفهای منتقدان را شنید و آخر با خندههایی ملیح گفت: من آن قدر هم بچه نیستم که با تعریف شما خوشحال شوم!
برای سیدحسن حسینی اخوانیه زیبا و عجیبی سروده بود که در آن جلسه خواند. امروز باید آن را برای روح بلند او خواند. مرثیهای که به نظر من یکی از بهترین سوگ سرودهای قرن محسوب میشود.
باور نمیشود کی کسی شنیده است
زیر خاک گم شوند قلههای استوار؟
فرم اشعار قیصر امین پور
اشعار قیصر را در سه حوزه می توان تقسیم بندی کرد. شعر جنگ که از «تنفس صبح» شروع می شود، شعر اعتراض که بسیار کمرنگ است و شعر درد، رنج، تردید و شعر مرگ اندیشی سه حوزه ای است که قیصر به آنها پرداخته است.
اصولا قیصر در دوره اول زندگی اش بیشتر به آرمانگرایی و شهادت می پردازد، حتی آرزوی شهادت در بعضی اشعار وی وجود دارد. غزل ها و شعرهای اولیه او بیشتر حماسی است.
اما بعدا می بینیم تعهد او به درد و رنج بشری و رسیدن به آرزوهایی که نسل ایشان داشته اند و دردهای اجتماعی پررنگ تر شده و می خواسته از همه مشکلات اجتماعی و چیزهایی که مردم با آنها روبه رو هستند.
مانند بی عدالتی ها صحبت کند و یکسری از تضادها را بیان کند و در شعرهایی که در دوره دوم زندگی اش سروده مجموعه سوالات و تردیدها بیشتر در شعرش دیده می شود، مانند اشعار کتاب «دستور زبان عشق».
اشعار دفاع مقدس
قیصر جزء شاعرانی ست که به شعر متعهد است. قیصر در حوزه جنگ شعرهایی را برای دفاع مقدس سروده است و در این اشعار از واژه هایی مثل جنگ، شهدا، عشق الهی، عشق عرفانی، امام زمان و دلتنگی هایی که در این زمینه وجود دارد، می پردازد. تاثیری که امین پور در غزل های امروز و شعر معاصر گذاشت بسیار زیاد است.
در فضای انقلاب و جنگ حضوری فعال داشته و این مسائل در شعر وی بسیار تاثیرگذار بود و اگر بخواهیم تعدادی از شاعران دفاع مقدس را نام ببریم نام وی در کنار شاعرانی چون مشفق کاشانی، سید حسن حسینی، علیرضا قزوه و سیمین بهبهانی قرار می گیرد.
تاثیر وی در شعر امروز را می توان در سه حوزه بررسی کرد؛ ساده و روان بودن، اضافه کردن تصاویر جدید به شعر امروز و استفاده از اصطلاحاتی که مرسوم نبوده است.
بهترین اشعار قیصر امین پور به انتخاب سایت هم نگاران
من جز برای تو نمیخواهم خودم را
ای از همه منهایِ من بهتر، منِ تو …
سالها رفت و هنوز یک نفر نیست بپرسد از من
که تو از پنجرهى عشق چهها میخواهی ؟!
صبح تا نیمهی شب منتظری ، همه جا مینگری
گاه با ماه سخن میگویی ، گاه با رهگذران …
خبرِ گمشدهای میجویی ؟
راستی گمشدهات کیست؟ کجاست ؟!
طرح لبخند تو پایان پریشانی هاست
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود
گاهی گدای گدایی و بخت باتو یار نیست
گاهی تمام شهر گدای تو میشود…
و گاهی نمیشود که نمیشود 🙂
عاشقی را چه نیازیست به توجیه و دلیل
که تو ای “عشق” همان پرسشِ بی زیرایی …
ناگهان
چقدر زود دیر می شود…
در میان این همه اگر، تو چقدر بایدی
سایه سنگ بر آینه خورشید چرا؟
خودمانیم، بگو این همه تردید چرا؟
نیست چون چشم مرا تاب دمى خیره شدن
طعن و تردید به سرچشمه خورشید چرا؟
طنز تلخى است به خود تهمت هستى بستن
آن که خندید چرا، آن که نخندید چرا؟
طالع تیره ام از روز ازل روشن بود
فال کولى به کفم خط خطا دید چرا؟
من که دریا دریا غرق کف دستم بود
حالیا حسرت یک قطره که خشکید چرا؟
گفتم این عید به دیدار خودم هم بروم
دلم از دیدن این آینه ترسید چرا؟
آمدم یک دم مهمان دل خود باشم
ناگهان سوگ شد این سور شب عید چرا
دلم را ورق میزنم
به دنبال نامی که گم شد
در اوراق زرد و پراکنده این کتاب قدیمی
به دنبال نامی که من
ـ من شعرهایم که من هست و من نیست ـ
به دنبال نامی که تو
ـ توی آشنا، ناشناس تمام غزلها ـ
به دنبال نامی که او
به دنبال اویی که کو؟
میتوانم بعد از این، با این خدا
دوست باشم، دوست، پاک و بی ریا
میتوان با این خدا پرواز کرد
سفره ی دل را برایش باز کرد
میتوان درباره ی گل حرف زد
صاف و ساده، مثل بلبل حرف زد
چکه چکه مثل باران راز گفت
با دو قطره، صد هزاران راز گفت
شهیدی كه بر خاک میخفت
سرانگشت در خون خود میزد و مینوشت
دو سه حرف بر سنگ:
«به امید پیروزی واقعی
نه در جنگ،
كه بر جنگ!»
من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شبها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نمنم، تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی
من ای حس مبهم تو را دوست دارم
سلامی صمیمی تر از غم ندیدم
به اندازه غم تو را دوست دارم
بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم: تو را دوست دارم
جهان یک دهان شد هم آواز با ما
تو را دوست دارم، تو را دوست دارم
قطار میرود
تو میروی
تمام ایستگاه میرود
و من چقدر سادهام
که سالهای سال
در انتظار تو
کنار این قطارِ رفته ایستادهام
و همچنان
به نردههای ایستگاه رفته
تکیه دادهام!
اعجاز ما همین است:
ما عشق را به مدرسه بردیم
درامتداد راهرویی کوتاه
در آن کتابخانه کوچک
تا باز این کتاب قدیمی را
که از کتابخانه امانت گرفته ایم
ـ یعنی همین کتاب اشارات را ـ
با هم یکی دو لحظه بخوانیم
ما بی صدا مطالعه میکردیم
اما کتاب را که ورق میزدیم
تنها
گاهی به هم نگاهی…
ناگاه
انگشتهای «هیس!»
ما را
ز هر طرف نشانه گرفتند
انگار
غوغای چشمهای من و تو
سکوت را
در آن کتابخانه رعایت نکرده بود!