در این مطلب هم نگاران متن درباره امام رضا (ع) امام هشتم را به همراه جملات کوتاه و بلند عاشقانه با عکس نوشته از حرم گردآوری کرده ایم.
فهرست موضوعات این مطلب
جملات عاشقانه برای امام رضااشعار برای امام رضامتن ادبی عاشقانه برای امام هشتمعکس نوشته حرم امام رضادلنوشته برای امام رضاجملات عاشقانه برای امام رضا
یا امام رضا
خـدّام حـرم غـم تـو را می فهمنـد
تـأثیر تـو را در همـه جا می فهمنـد
یا امام رضا
به کوی تو هر جا که پا میگذارم
همان جا دل خویش جا میگذارم
مبادا برانی که با صد امید
قدم در حریم شما میگذارم….
یا امام رضا دلم هوای تو کرده شه خراسانی ..
چه میشود که بیایم حرم به مهمانی…؟
دلم زکثرت زشتی بریده آقاجان…
عنایتی که بیایم، تویی که درمانی….
دل من گم شده گر پیدا شد
بسپارید امانات رضا
واگر ازتپش افتاد دلم
ببریدش به ملاقات رضا
ازرضاخواسته بودم شاید
بگذارد که غلامش بشوم
همه گفتندمحال است ولی
دلخوشم من به محالات رضا
وقتی به حرمت میروم، از دست صیاد روزگار آهو صفت میدوم و خود را به آغوشی میاندازم، مهربانتر از آغوش مادر و از آنجا بوی خدا میآید، بوی علی، بوی زهرا، بوی حسن و بوی سیب و بوی حبیبم حسین؛ که آنجا فرشته صفتی به جسم خالیم روحی تازه بخشد؛ که کوله بار دردهایم را لحظهای بر زمین بگذارم و نفسی تازه کنم.
“یا امام رضـــــــــــا” اگر بناست کهلطف کسی به ما برسد …. .
خدا کند فقط از جانب شما برسد….
نخواه منت بیگانه بر سرم باشد….. .
خوش است خیر همیشه ازآشنا برسد… .
از آستان رضا «ع»هرچه میرسد بدون شک…. .بدون واسطه از محضرخدا برسد… .
شما دعا کن اگر عمر من کفاف نداد… .جنازه ام شب جمعهبه کربلا برسد…
یا امام رضا آمدم تا برايت بگويم رازهاى بزرگ دلم را بر ضريحت دخيلى ببندم تا كنى چاره اى مشكلم را آمدم با دلى تنگ و خسته تا به پاى ضريحت بميرم يا كه اى ضامن آهو از تو حاجتم را اجابت بگيرم
اشعار برای امام رضا
بعد از رکوع و سجده و بعد از قیام از دور
هر شب دو زانو می زنم با احترام از دور
دستی به روی سینه و دستی به سوی تور
وروی لبم گُل می کند : آقا سلام از دور
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی
در کنار تو نامم سلامت است، سعادت است. دلم همسایگی خداست. روحم دردهای شفاگرفته است. دلم را برهنه بر دست گرفته ام و روبه روی تو نماز شده ام. قبله را جز سوی نگاه تو نمیدانم پاسخ سؤالهای آغشته به رنج را جز صدای آینه زار خانه ات نمیدانم. پاییزی که چهار فصل غزلهای من است در زیارت رحیمانه تو به هم میریزد. برگهایی که در من فرو ریخته اند، در کنار تو به شاخساران خویش بر میگردند. تو مرا بشکوفان. تو مرا جواب باش. تو مرا در باران بهبود زندگانی حل کن. من به اعجاز اجدادی تو سخت پابندم. من به رنگ آسمان قصرت اعتقاد دارم. به گنجشکهای زیارتگاه تو مؤمنم. دل خوشی مناند، جادههایی که به بادیه شرق میرسند.
یا امام رضا اگر بناست كه لطف كسی به ما برسد
خدا كند فقط از جانب شما برسد
خواه منت ِ بیگانه گردنم باشد
ای آشنای غریب، ای عصمت هشتم، ای غریب الغربا، ای شمس الشموس و ای مولای من! کوچه های نیشابور، هنوز بوی کلام عطرآگین تو را دارد. هر روز که خورشید خراسان، سینه ریز زرینش را از شوق می درد و انبوه دانه های طلایی اش از فراز آسمان بر حَرَمت می پاشد، کبوتر دل، بهانه کنان به سوی حرم تو پر می کشد و به سوی دانه های مِهری می رود که برایش می پاشی.
یا امام رضا
به کوی تو هر جا که پا می گذارم
همان جا دل خویش جا می گذارم
مبادا برانی که با صد امید
قدم در حریم شما می گذارم….
در بهشت عاشقی و در کنار مضجع نورانی شمس الشموس، خسرو اقلیم طوس، شاه انیس النفوس، حضرت امام رضا علیه السلام، دعاگوی شما هستیم.
امام رضا علیه السلام میفرمایند:مثل مومنان در قبول ولایت حضرت امیرالمومنین «علیه السلام» در روز عید غدیر خم مثل سجده ملائکه برای حضرت آدم«ع» است و مثل کسانی که نپذیرفتند ولایت ان حضرت را در روز عید غدیر مثل ابلیس میباشد.
لــبهــای پـر تـرک و این دستان مستجاببغــض گلـو، گل می کند هر شب برای تو
قرنـی است مهتاب از تنم بیرون نشسته بوددیشـب شکسته شد قرُق، پیش خدای تو
دســـتم نـــمیرســـید آقـــا دل را گره زدمتنهــا بـه شـعر سـادهاي از ردپـای تو
کبوتر وار میآیم به آب و دانهای دل خوشعطش دیده، ترک خورده، به سقا خانهای دل خوش
دلم خورشید میخواهد، هوای گنبدت کردهدوباره برنگشته دل، هوای مشهدت کرده
خشت حریم توای شعله ای ز صبح ضمیر تو، آفتاب!از دفتر عِتاب تو، مدّی خط شهاب
حجّ پیاده در قدمش روی می نهدهر کس شود ز طوف حریم تو، کام یاب
خورشید پا به خشت حریم تو چون نهد؟ننْهاده است بر سر مصحف، کسی کتاب
گردون به نذر مرقد پاک تو بسته استسر رشتهٔ شعاع به قندیل آفتاب
از تربت تو، خاک خراسان حیات یافتآری؛ ز دل به سینه رسد فیض بی حساب
از زهر رشک، خاک نشابور سبز گشتتا گشت ارض طوس ز جسم تو کامیاب
غربت به چشم خلق، چو یوسف، عزیز شدروزی که گشت شاه غریبان تو را خطاب
از دوری تو، کعبه سیه پوش گشته استای آفتاب مغرب غربت! بر او بتاب
هر کس که با ولای تو در زیر خاک رفتآید به صبح حشر برون هم چو آفتاب
در سایهٔ همای شفاعت، مرا بگیرتا سر برآورم ز گریبانِ آفتاب
صائب تبریزی
ای شاه پناهم بدهآمدم ای شاه پناهم بدهخط امانی ز گناهم بده
ای حرمت ملجأ درماندگاندور مران از در و راهم بده
لایق وصل تو که من نیستماذن به یک لحظه نگاهم بده
تا که ز عشق تو گدازم چو شمعگرمی جانسوز به آهم بده
لشکر شیطان به کمین من استبی کسم ای شاه پناهم بده
از صف مژگان نگهی کن به منبا نظری یار و سپاهم بده
در شب اول که به قبرم نهندنور بدان شام سیاهم بده
ای که عطابخش همه عالمیجمله حاجات مرا هم بده
آنچه صلاح است برای «حسان»از تو اگر هم که نخواهم بده
حسان
متن ادبی عاشقانه برای امام هشتم
دستت را میگذاری روی مرزی ترین نقطه وجودت یک حس گمشده آهسته شروع میکند به جوانه زدن… سلام می
کنی چشمت مست تماشای گنبد طلا میشود… بو می کشی تا ریه هایت پر شود از عطر حضور نگاه مهربان امام رضا و احساس تازگی اندیشه های خسته ات را فرا میگیرد… زیر لب زمزمه می کنی یا ضامن آهو یا غریب الغربا حواست به من هست؟ دلت را جا گذاشتی در حرم و گره اش زدی به ضریح امام رضا…
بـیشـک تمام لحظه ها، سبزند و با شکوهوقتــی که ذهـن میرسـد تا انتهای تو
هـر شـب تمام واژه ها، گنجشک میشوندپــرواز میکننـد از اینجـا تـا سرای تو
بلیط ماندن است مانده روی دستهای من
دراین همه ی مسافر حرم نبود جای من؟
رفیق عازم سفر، فقط «درود» را ببر
سفارش مریض حضرت امام را ببر
سوی مشهد رفتم و عرض سلامم ای رضاشاد شادم بار اول ز امامم ای رضا
بوی او پر کرد، کل حرم شد با صفاآخر این باشد صفت، وصف مرامم ای رضا
یا امام رضا دلم هوای تو کرده شه خراسانی ..
چه می شود که بیایم حرم به مهمانی…؟
دلم زکثرت زشتی بریده آقاجان…
عنایتی که بیایم، تویی که درمانی….
بازمسیحا نفسی آمد. آمدی و تمام عطرها به دنبالت. عطر سیب ،یاس،محمدی،وعطری از بهشت.
وقتی به حرمت می روم، از دست صیاد روزگار آهو صفت می دوم و خود را به آغوشی می اندازم مهربانتر از آغوش مادر و از آنجا بوی خدا می آید،بوی علی ،بوی زهرا،حسن و بوی سیب،بوی حبیبم حسین .که آنجا فرشته صفتی به جسم خالیم روحی تازه بخشد.که کوله بار دردهایم را لحظه ای بر زمین بگذارم و نفسی تازه کنم.
می آیم با کوله بارم تابگویمت که تمام دار وندارم همین است.
ای امیدم میلاد توست.شاید بتوانم در این ساعت دردهایم را فراموش کنم.
وقتی قدمگاهت را بیاد می آورم،احساس غرور می کنم که بوسه بر جای پای پسر زهرا می زنم.پایی که آرزو می کردم ،ای کاش روی چشمانم می گذاشتی تا لایق دیدن روی مهدی شود.آن خاک را چون مرهمی به چشمانم می کشم که از گریه انتظاربه دیدگان یعقوب شبیه شده
کبوتران حرمت هر کدام برگیست از کتاب کرمت .که پر کشان از بالای سرم می روند و با زبان بی زبانیشان با من رازها می گویند و به من می گویند:ما بهشت خود را یافتیم.تو فکری به حال خود کن.
رضا جان از بچگی با کرمت آشنایم.آن زمانیکه پدر مرا بلند می کرد و روی شانه اش می نشاند تا بوسه بر صدفی بزنم که دردانه مروارید جسمت در آن آرمیده.و من با تمام شور و شوقم بوسه ای معصومانه بر ضریحت می زدم.رضا جان پاک،ساده،عاشقانه می گویم:با آمدنت روی تمام آبرومندان عشق را سفید کردی و با رفتنت دیدگان عشق تاریک و سرد شده.
از نگاه کردن به عقربه هاي دقيقه شمار ساعت که خسته شوي، از لحظه هاي تنهايي و بي همراهي که خسته شوي، از بغض هاي فرو مانده در گلويت که خسته شوي، از لبخندهاي تلخ مصنوعي ات که خسته شوي، از ترس هاي کودکانه هميشگي ات که خسته شوي، از دلگيري هاي مُدامت که خسته شوي، از چشم هاي دل نگرانت که خسته شوي، از پاهاي خسته در راه مانده ات که خسته شوي، از ناصبوري هايت که خسته شوي، از نارفيقانت که خسته شوي، از دنياي بي روحت که خسته شوي، از هجوم نامهرباني هاي دنيا که خسته شوي، از آرزوهاي کالت که خسته شوي، اصلاً از دنيا که “بريده” باشي، آن وقت دلت مي خواهد بروي يک جايي مثل حرم، بنشيني يک جاي دنج توي صحن؛ زل بزني به تک تک آدم هايي که نمي داني چه روزگاري دارند، زل بزني به کبوترهايي که گاهي دلت مي خواهد جاي آن ها باشي، زل بزني به آسمان آرامِ حرم و کلي عشق، مهرباني و اميد از آسمانش هديه بگيري … نه! اصلاً بگذار يک جور ديگر بگويم…
ما دولت تسلیم و رضا می طلبیم
راهی سوی اقلیم بقا می طلبیم
اندر دو جهان ، عزت و اقبال و نجات
از فیض ولایت رضا می طلبیم
در گوشهای ز صحن تو قلبم نشسته است
دل، طوقِ الفتی به ضریح تو بسته است
چون دشتهای تشنه در این آستان قدس
در انتظار ابر عنایت نشسته است
چون ذره بر ضریح خود ای روح آفتاب!
ما را قبول کن که دل ما شکسته است
فوج کبوتران تو آموخت عشق را
پرواز نور در حرمت دسته دسته است
دریاب روح خستۀ ما را که مثل اشک
دیگر امید ما ز دو عالم گسسته است
میآید از تراکم عالم به این دیار
قلبی که از تزاحم اندوه خسته است
باب الجواد…بارش باران… نگفتنی ست،
اذن دخول بر لب یاران، نگفتنی ست…
صدها هزار زائر و عاشق میان صحن،
عرض ادب به شاه خراسان… نگفتنی ست…
مضمون بـــکر غیـــر تو پیــدا نمی کنم
تا مدح توست،لب به سخن وا نمی کنم
معنای پاک اسم تو در هیچ واژه نیست
مــن با پیاله دست به دریــا نمـی کنم
در وصفت آستین سخن را به هیچ روی
صد سینه حـــرف دارم و بـالا نمی کنم
آنـقدر سـر بلنــد بر ایـــوان نشستـه ام
کز خانـه هم بجــز تو تمـاشـا نمی کنم
من ذره ام که خانه خورشید خویـش را
از هیچـکس بجــز تو تقاضــا نمـی کنم
ای گنبد همیشه مطهر به عطــر اشک
جــز در حــریم کوی تو مــاوا نمـی کنم
در آستان بخشش تو چون حضور شمع
جز با سرشک و شعله مدارا نمی کنم
نامم اگر “غلام رضا” هست خویش را
بــا نـــردبان اسم تــو بـــالا نمـی کنم
یا امام رضا میبینم عاشقای تورو؛اشک های زائرای تورو؛آرزومه منم بپوشم لباس خادم های تورو.همه ی دارایی ام رو به تو بدهکارم.جون جوادت؛آقا خیلی دوستت دارم من
با زمین خوردنت امروز زمین خورد زمین
آسمان خورد زمین عرش برین خورد زمین
وسط کوچه همینکه بدنت لرزه گرفت
ناگهان بال و پر روح الامین خورد زمین
این چه زهری است که داری به خودت می پیچی
گاه پشت کمرت گاه جبین خورد زمین
از سر تو چه بگوییم؟ روی خاک افتاد
از تن تو چه بگوییم؟ همین … خورد زمین
دگرت نیست توان تا که ز جا برخیزی
ای که با تو همه ی دین مبین خورد زمین
داشت می مرد اباصلت که چندین دفعه
دید مولاش چه بی یار و معین خورد زمین
زهر اول اثرش بر جگر مسموم است
پهلویت سوخت که زانوت چنین خورد زمین
پسرت تا ز مدینه به کنار تو رسید
طاقتش کم شد و گریان و حزین خورد زمین
به زمین خوردن و خاکی شدنت موروثی است
جد تشنه لبت از عرشه ی زین خورد زمین
عکس نوشته حرم امام رضا
یا امام رضا
واحد گمشدگان حرمت بیکار است
گم شدن در حرم تو خود پیدا شدن است
شبیه مرغک زاری کز آشیانه بیفتد
جدا ز دامن مادر به دام دانه بیفتد
شبیه طفل جسوری که رنج داده پدر را
برای گریهاش اینک به فکر شانه بیفتد
درست مثل جوانی شرور و عاصی و سرکش
که وقت غصه و غربت به یاد خانه بیفتد
نشان گرفته دلم را کمان ابروی ماهت
دعا بکن که مبادا دل از نشانه بیفتد
همیشه وقت زیارت، شبیه پهنه دریا
تمام صورت من در پی کرانه بیفتد
شبیه رشته تسبیح پاره ، دانه اشکم
به هر بهانه بریزد به هر بهانه بیفتد
ولیِّ عهد دلم نه، تو شاه کشور قلبی
که با تو قصه جمشید، در فسانه بیفتد
خیال کن که غزالم بیا و ضامن من شو
بیا که آتش صیاد از زبانه بیفتد
الا غریب خراسان! رضا مشو که بمیرد
اگر که مرغک زاری از آشیانه بیفتد …
آمدم ای شاه ، پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده
ای حرمَت ملجأ در ماندگان
دور مران از در و راهم بده
ای گل بیخار گلستان عشق
قرب مکانی چو گیاهم بده
لایق وصل تو که من نیستم
اذن به یک لحظه نگاهم بده
ای که حریمت به مثَل کهرباست
شوق و سبکخیزی کاهم بده
تا که ز عشق تو گدازم چو شمع
گرمی جانسوز به آهم بده
لشگر شیطان به کمین من است
بیکسم ای، شاه پناهم بده
از صف مژگان نگهی کن به من
با نظری، یار و سپاهم بده
در شب اول که به قبرم نهند
نور بدان شام سیاهم بده
ای که عطا خش همه عالمی
جملۀ حاجات مرا هم بده
“یا امام رضـــــــــــا” اگر بناست که
لطف کسی به ما برسد …. .
خدا کند فقط از جانب شما برسد….
.نخواه منت بیگانه بر سرم باشد….. .
خوش است خیر همیشه از
آشنا برسد… .
از آستان رضا (ع)
هرچه می رسد بی شک…. .
بدون واسطه از محضرخدا برسد… .
شما دعا کن اگر عمر من کفاف نداد… .
جنازه ام شب جمعه
به کربلا برسد…
هزار شُکر که مشهد هوای ما را داشت
اگر نبود رضا این گدا کجا را داشت
رسیدهام برسانی مرا به میقاتت
مرا بِبَر ملکوتت بِبَر ملاقاتت
خورشيد بيغروب خراسانمان سلام
يا حضرت رئوف، شه مهربان سلام
وقتي ز سمت مشرقتان عشق ميوزد
گل ميكند هرآينه بر هر دهان سلام
پر ميزنم كبوتر پيغامبر شوم
با بالهاي خسته برم يك جهان سلام
از شهر رِي به محضرتان عرض احترام
از مشهدالرضا به قم و جمكران سلام
اذن دخول را درِ بابالجواد خواند
هرکس که خواست بشنود از عمق جان سلام
بعد از نماز و روضه تپیدن گرفته است
هر چشم خیس تا که دهد سمتتان سلام
با خيل زائران شما، صحن انقلاب
مثل شروع عاشقیام، ختم آن سلام
اي همه ی دلها حرمت یا رضا«ع»خلق خدا و کرمت یا رضا«ع»
جن و بشر، حور و ملک میبرندسجده به خاک حرمت یا رضا«ع»
یا امام رضا
حتما قرار شاه و گدا هست یادتان ،
همان شب که زدم دل به نامتان ،
مشهد ، حرم ، ورودی باب الجواد ،
آقا ، عجیب دلم گرفته برایتان….
خوشم که جوهر عشق تو در سرشت من استمحبت تو همان خط سرنوشت من است
گناهکارم و از آسـتان قدس شـماکجا روم؟! به خدا مشهدت بهشت من است
اللّهُــــــــمَ ارزُقنا
دلنوشته برای امام رضا
بیا و زائرانت را که پرندگان بى بال و پر تو اند و به نوشیدن جرعهاى از نگاه تو دلخوشند، همچون کبوتران گنبدت پناهگاه باش.
راز نهانی ام را بخوان که هلال طلایى گنبدت، ماه شبهاى تار دلشکستگان است.
گفتم اینجا تا مشهد چقدر راه است؟ گفت: آنقدر که بگویی: “السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع) “
آنجا همیشه شلوغ است و چه زیباست که این حالت توفانی همیشه در سیطرهای عرفانی است.
در هیاهوى بى پناهان، پاسخ تو را میشنوم که از آن سوى پنجره زمزمه میکردى: «نگاهدار سر رشته تا نگهدارم».
از آستان رضا (ع) هرچه میرسد بی شک، بدون واسطه از محضر خدا میرسد.
پنجره فولاد تو، جاده ابریشمى است براى ذهن خستگان، تا به تو پیوند خورند.
رو به روى جلال تو مىیایستم تا اشکهایم را قطره قطره در صحن حرمت جارى کنم.
رضا (ع) که نور خداست
امام هشتم ماست
رئوف و مهربونه
دردامونو میدونه
میکنه مارو دعوت
میریم مشهد زیارت
اونجا مثل بهشته
پر شده از فرشته