در این بخش هم نگاران گزیده ای جدید از متن جدایی و دلتنگی برای کپشن و همچنین متن استوری دلتنگ شدن برای عشق را گردآوری کرده با ما همراه باشید.
جملات و متن جدایی و دلتنگی
دوست داشتن تمثیلی از نفس کشیدن من است، سزاواری من در زندگی، شایستگیام در بودن!… اگر سزا بود چنان در آغوش میفشردم که یکی گردیم، و در آن پیکر، نه من دلتنگمیشدم، نه او میگریخت
برای دل منــــ
همیشهـــ “تــو” خواهــــی ماند…حتی اگر …………..مخاطبـــــــ تمامـــــــ این نوشته هایمــــ ” او ” شونــــد.
سخت است بخندی ودلت غمزده باشد؛هر گوشهای از پیرهنت نمزده باشد…
آمدم تا مست و مدهوشت کنم اما نشد / عاشقانه تکیه بر دوشت کنم اما نشدآمدم تا از سر دلتنگی ام گریه تلخی در آغوشت کنم اما نشدنازنینم یاد تو هرگز نرفت از خاطرم سعی کردم فراموشت کنم اما نشد . . .
عاقلانه کنار گذاشتمتاما هر بار کهمژهای میافتدروی گونهامبی اختیارتو را آرزو میکنممثل بعضی صبحهاکه یادم میرود نیستیو بلند میگویمصبح بخیر …مینا آقازاده
دلتنگی میکنم…ولی حق ندارمبهانه بگیرم…به یادت می افتم…ولی حق ندارماشک بریزم…تو را میخواهم…ولی حق ندارمسراغت را بگیرم…خواب تو را میبینم…ولی حق ندارمتعبیر آمدنت را کنم…بی قرار میشوم…ولی حق گلایه ندارم…دلم میگیرد …ولی حتی حق صداکردنت را ندارم…قــــول داده ام…
استوری و عکس نوشته دلتنگ شدن برای عشق
قلب من امروزبر اشکهای دیشب خود میخنددمانند درختی خیسکه پس از عبور باران میدرخشد …
اگه کسی گریه میکنه به خاطر این نیست که ضعیفه،به خاطر اینه که واسه یه مدت طولانی قوی بوده…
میپسندم پائیز راکه معافم میکند از پنهان کردندردی که در صدایم میپیچدو اشکی که در نگاهم میچرخد …و به همه میگویم:سرما خوردهام …
جملات دلتنگی برای کپشن
دلتنگــــــــــیشوخـی سـرش نمیشـوددلتنگــی مـوریانـھ است ومـن هنـوز آدم نشـدھ ام!مــن هنــوزچـوبـی ام.!
هر روزدر کفشهای آن نادانی کهمرا خیلی دوست میداشتمشتی نمک میریختمبه این امید که زودتر ترکم کند!چرا که میدانستماو مهمان ناخوانده و ناموقع عمرم استو مرا و شعرهایم را خواهد کشت …کژال احمد
برایم شعر بفرستحتی شعرهایی که عاشقان دیگرت،برای تو میگویند؛میخواهم بدانمدیگران که دچار تو میشوندتا کجای شعر پیش میروند،تا کجای عشق،تا کجای جاده ای که مَندر انتهای آن ایستاده ام…
افشین یداللهی
همیشه نیمه های شب ، تو رو بهونه می کنم …
دلتنگی هامو یادته
تو نیستی و کسی برای من شبیه تو نیست
دلتنگی ها مو یادته ؟؟؟
بیخودی متاسف نباشتو آمده بودی که بروی اصلا!تو چه می دانی چه ترسی ستترس از کوچه ی بعد از خداحافظ؟
فقط کافیست هنگام گرفتاری بگوییـد“خدایا راضـی ام بـه رضای تو”تـا محال عالم بشـود، ممکـن تـو..
سخته برام
ولی ازت میخوام
برنگردی هرگز به دنیام
برنگرد تا اون تصویری که ساختم
همون باشه که ازت مونده تو رویام
متن کوتاه استوری جدایی
شب را دوست دارم …!
چرا که در تاریکــــی ،
چهره ها مشخـــــــص نیست !!!
و من هر لحظـــــــــه
این امیــــــد
در درونــــــــم ریشه می زند …
که آمده ای
ولی من ندیده ام !!!
تُ را باید نواخت،نوشتندردی از دلتنگیدوا نمی کندباید به جای قلمساز بدست بگیرم….
تا نگه کردم به چشمانت،نمیدانم چه شدتا که دیدم روی خندانت،نمیدانم چه شدعشق بود آیا ؟ جنون ؟ هرگز ندانستم چه بودتا سپردم دل به دستانت،نمیدانم چه شدتا که افتادم به دامت،رشته ی صبرم گسستتا که خوردم تیرِ مژگانت،نمیدانم چه شدتا گرفتی دستهایم را،دلم دیوانه شدتا نهادم سر به دامانت،نمیدانم چه شدگم شدم چون قایقی کهنه،میان موجهادر شبِ زلفِ پریشانت،نمیدانم چه شدبی وفا…رفتی و من با خاطراتت مانده امآن قرار و عهد و پیمانت…نمیدانم چه شدگفته بودم تا ابد عاشق نخواهم شد،ولیتا نگه کردم به چشمانت،نمیدانم چه شد
شرر زدی جگرم ، نازنین خداحافظ
شکست بال و پرم ، نازنین خداحافظ
دوان به سوی توبودم ، که از جفا تیری
زد عشق بر کمرم ، نازنین خداحافظ
مثل آن لحظه که حفظ غم ظاهر سخت استماندن چشم به دنبال مسافر سخت است
چشمهایت ، دل من ، کار خدا یا قسمتو در این غائله تشخیص مقصر سخت است
ساحلی غم زده باشی چه کسی می فهمدکه فراموشی یک مرغ مهاجر سخت است
مثل یک کوچه بن بست خرابت شده امگاهی از من بگذر، حسرت عابر سخت است!
قرص آن صورت ماهت شده یادآور قرصبادو تا قرص هم آرامش خاطر سخت است
در مسیری که تو رفتی همه شاعر شده اندبا تو شاعر شدن قرن معاصر سخت است
کوچه با غربت خود بعد تو یادم دادهدل سپردن به قدمهای مسافر سخت است
خداحافظ برای تو چه آسان بودولی قلب من از این واژه لرزان بودخداحافظ برای تو رهایی داشتبرای من غم تلخ جدایی داشت
آمدی چه زیبا ، گفتم دوستت دارم چه صادقانه ، پذیرفتی چه فریبنده ، نیازمندت شدم چه حقیرانه ، به خاطر یک کلمه مرا ترک کردی چه ناجوانمردانه ، واژه غریب خداحافظ به میان آمد چه بی رحمانه ، و من سوختم چه عاشقانه ،
طعم ِ خیس ِ اندوه و اتفاق ِ افتاده
یک … آه ! … خداحافظ یک فاجعه ی ساده
خالی شدم از رویا ، حسی منو از من برد
یه سایه شبیه من ، پشت پنجره پژمرد
زمین دیار غربت استاز این دیار خستهـــ امقمار بی برنده ایستـــقمار تلـــــــخ زندگیچه برده و چه باختهـاز این قمار خسته ام
ترا از دور می بوسم به چشمی تر خداحافظ
مرا باور نکردی می روم دیگر خداحافظمرا لایق ندیدی تا بپرسی حال و روزم رابرو با دیگران ای بی وفا دلبر خداحافظ
زندگی توی همین ثانیه محدود شودبین آغوش تو این حسرت من دودشود
مرد راهم تو اگر مقصد راهم بشویبا تو مومن شده ام کاش گناهم بشوی
دلتنگیاستخوانی ستدرگلومدام زخم می زند
هنوز نیامده ای خداحافظ ؟ تقصیر تو نیست ، همیشه همین گونه بوده ،
برو اما من پشت سرت نه دست که دل تکان می دهم
جمعه یعنی پروازیعنی از پیله ، رهاکوله ی دلخوشی ام را بدهید ،قصد رفتن دارمآدم از ماندنِ بی وقفه ، دلش می گیردگاه باید بروینفسی تازه کنی ، برگردی …
دلم گرفته
هر روز خیال میکنم که خدا به من رحم خواهد کرد و مرا خواهد کشت
اما دوباره از خواب بیدار میشوم و روزی نو آغاز میشود
تو نیستی و من زنده ام همین به اندازه کافی غم انگیز است
شاید روزی بیاید که وقتی چشمانم را گشودم تو اولین تصویری نباشی که به ذهنم خطور میکند
شاید روز بیاید که ازدواج کنم بچه های زیبایی داشته باشم
که اسم هیچ کدام شبیه تو نباشد حتی
شاید روزی بدون تو بدون درد نفس بکشم
شاید …
چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانمخداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!!
تموم این شبا رو با یادت قدم زدم
این کوچه ها شاهد