متن و جملات

متن احساسی برای خواهر فوت شده و جملات دلتنگی برای خواهر از دست رفته

در این بخش متن احساسی برای خواهر فوت شده با مجموعه ای از جملات دلتنگی غمگین برای خواهر عزیز از دست رفته را ارائه نموده ایم.

فهرست موضوعات این مطلب

جملات برای خواهر فوت شدهمتن احساسی برای خواهر فوت شدهجملات غم انگیز برای آبجی فوت شدهمتن غمگین و ناراحت کننده برای خواهرمجملات برای خواهر فوت شده

دلم تنگ است برای خواهری که

پشت حرف هایش…

پشت نوازش هایش…

پشت سرزنش هایش…

پشت تمام نگاه‌های معنی دارش …

پشت لبخند‌های پراز رازش …

و حتی پشت سکوتش…

عشقی بود پنهان‌تر از تمام محبت‌های دنیا

به یاد تمام خواهران آسمانی،

سالروزعروج ناباورانه خواهر عزیزم را به سوگ می‌نشینم

زندگی ام بعد از توانگار که چیزی را کم داشته باشددر سراشیبی پایان استمثل آتشکه دلتنگی هایش را گردن نمیگیرند،میسوزم در خود!

خواهر جان نبودت شد عذابم

به خواب آمد خیالت در سرابم

نمی دانی چه آشی پخته تقدیر

تو لالایی بگو تا من بخوابم

نه اینکه حرفی نباشد.هست!خیلی هم هست اماعاشق ها میدانند دلتنگی به استخوان که برسدمیشودسکوت..!آبجیی سکوتم را برهم بزن با آمدنت

پاییز که آمدبه قلبِ من سر بزن.شایدبرای دلتنگیبرگریزانِ دیگری نباشد…

میگفت عشقمثل یک بیماری میمونهکه تو هر آدمی یجور بروز میکنه،یکی بدبین میشه،یکی مهربون میشه،یکی غمگین میشه،یه سری هم از ترسِ واگیردار بودن رها میکنن میرن!من تنها حسی که دارم دلتنگیهدلتنگ نفسهایت بادر در خاک خفته ی من

نبودنت راباهر رنگی که فکرش راکنیعاشقانه نقاشی کردمامافقط به من بگوبودنت راچگونه نقاشی کنم..؟که تو در آنفقط در کنار من باشیخواهر عزیزم مرگت آتش به جانمن کشیده

کاش می شد قفل دلتنگی ، شکست

کاش می شد درب تاریکی، گسستکاش می شد بین مردم، بود و زیست

کاش می شد مثل باران ها ، گریستکاش می شد با محبت ،جان سپرد

کاش می شدبی توقع ،بودومرد

دلتنگی که گفتن ندارد،بگویم دوباره قهر میکنی!بگذار جور دیگری بگویماین دلِ لعنتی نمیدانمچرا درست کار نمیکند…تو نمیدانی چرا؟!

متن احساسی برای خواهر فوت شده

هرکسی یه جوری میرهیکی میره و گاهی یادش باعث میشه لبخند تلخ بزنی…یکی میره و باعث میشه گاهی یاد خاطراتش کنی و لبخندی از سر دلتنگی و شیرینی خاطراتتون بزنی…تو رفتی برای همیشه شادی هایم را بردی

با چشم هایت حرف دارم…!می خواهم ناگفته های بسیاری رابرایت بگویم

از شهریور ،از بغض های نبودنت،از نامه های چشمانمکه همیشه بی جواب ماند

باور نمی کنی؟!تمام این روزهابا لبخندت آفتابی بود…امادلتنگی آغوشت… رهایم نمی کند،

به راستی…عشق خواهر بزرگترین آرامش جهان است!

ما آدمها استاد حرف زدنیم؛دوستش نداشته باش،دلتنگش نباش،اینقدر در برابرش ضعیف نباش…به عکسش آنجور نگاه نکن،جای خالیش را پر کن…به عمل کردن خودمان که می رسد؛با دلتنگی و بغض به عکسش زل میزنیم و تندتند زیر لب حروفی شبیه حروف دوستت دارممیچینیم کنار هم…از جای خالی ای که پر نشده و نمیشود با یکعکس سه در چهار که زل زده توی چشم هایمان حرف میزنیمو قول میدهیم اینبار حرف، حرفِ همان آدم توی عکس باشد،به شرطی که راه رفته را برگردد…به شرطی که یک روز دیگر طعم دنیای بی عطر تنش و هرمنفس هایش را به ما نچشاند…ما آدمها اصولا خوب حرف میزنیمولی پای عملمان بدجور می لنگد.

دلتنگی، اونی نیست که نبینیش

و هر کدام یک سوی جهان باشن…..

دلتنگی اونیه که هر روز ببینیش و بدونی

که نمی تونی داشته باشیش . .

سکوت آدمیزاد بوی دلخوری میده، ‏پرحرفیش بوی دلتنگی…!

باز شب شد تُ بگو کجای دل بگذارماین همه دلتنگی را تا نمیرد !مانند تو

آنچه سرنوشتدرمن جا گذاشتباقی مانده های‌ دریاستدلتنگی برای آبو توبه وسعتِ یک آهطولانی تر از خیابان های‌ تنهائیدرمن ممتد میشوی…

چون گُلی دلتنگی اتبر خاکِ من خواهد دمیدبس که در عمری که سر کردمدلم تنگِ تو بود…

جملات غم انگیز برای آبجی فوت شده

دلتنگی شب از جایی آغاز میشودکه باور می کنی هیچ‌کسرا نداری برای همراهی بی‌خوابی هایت.حتی خواهر عزیزم را

می سرایم “تو”و چشمان “تو” رانه سپیدینه غزلتویی آن شعرِ دل انگیز و بلندکه پر از مثنویِ بارانیمنم آن شاعر بیدل،که فقطبرق چشمان تو را می بیند!

سبک من عاشقی وقافیه ام دلتنگیستمنم آن مست و پریشان نگاهتکه دلم“تو” و “احساس تو” را می خواهدفروغ_فرخزاد

قهر کرده ام…با دریاایستاده ام کنار و از غم دلتنگی موج هایش ارامبه گونه هایم مروارید بند میزنم..هوای خنکش را استشمام میکنمو از دور نمِ دستانش را میبوسم…با دریا قهرم…کاش دوباره پیش قدم شود…دست هایش را دراز کند و مرا پابند…دوباره انگشت هایم را خیس کندطوفان بپا کند ،سخره هایش را کنار بزند،از حصار مرجان های دلش بگذرد وموج گیسویش را تا شهرما بفرستد…کاش دریا هم دلتنگ باشد..

ساعت دلتنگی امکوک نبودن توست…با من بگوکجاییرد نگاهت را از کدام ستاره بگیرموقتی…عطر مویت را هیچ گلی نداردو لبخندت راحتی ماه نمی داند“ تو‌ “خاص ترینشعر خدایی و من…آواره ترین شاعرخواهر روزهای زیبایم رفتی و غمگین ترین دختر شهرم

خواهر جان نبودت کرده زارم

بدان خسته شدم، سنگینه بارم

زمان و هجر تو کوبیده قلبم

پناهی نیست جز پروردگارم

دلبستگی قصه دردناک آدمی ستتنها آدم است که می تواند حتیبه حضور علفی دلخوش بشود !دلبستگی هم خانواده ی اصیلی ست…برای درد ،برای دلتنگی ،برای اسارت و برای انتظار…دلبستگی بیماری خطرناکی ستکه تنها درمانش مرگ ستدلبستگی وابستگی می آوردو وابستگی یعنی برباد رفتن

برای هر اتفاقی می‌توان پاسخی یافت

جز برای رفتن‌های نابهنگام …

شاید رفتن خود پاسخ یک اتفاق است

و هیچکس نمی‌داند جز آنکه رفته است!

برای خواهر عزیز سفرکرده‌ام …

ماندن “مرد” می خواهد.پشتِ کسی که آمده ای و اهلی اش کرده ای را دم به دقیقه خالی نکردن “مرد” می خواهد.مردانگی به منطقی بودن نیست.عشق و عاشقی کردن “مرد” می خواهد.احساس امنیت “مرد” می خواهد.شانه شدن برای دلتنگی های زنی که دوستت دارد “مرد” می خواهد.مردانگی به موهای سفید کنار شقیقه ها نیست.مردانگی اصلا به مرد بودن نیست!ماندن “مرد” می خواهد.ساختن “مرد” می خواهد.بودن “مرد” می خواهد.مرد من، خواهر من، رفتی و تنها ماندم

متن غمگین و ناراحت کننده برای خواهرم

شبکه دلتنگی نداردوقتی که از خیال…به تو نزدیک‌تر شوم…

قدم های تند باران را که به چشم میبینم,چتر بالای سرم چکه میکند!خشت نرم وجودم آوار میشود!کاش هیاهوی باد ببلعد,سوی چشمان کم بینایم را…روزی جان را,از قفس تنگ تَن..ها,بیرون خواهم کشید!و به بلندای رشته کوه دلتنگی هایم اوج خواهم گرفت!خواهم ماند,تا ابد… زیر سایه خورشید!

دلتنگی یعنی ….دل به نفس نفس بیافتد از نبودنش

شب ها ،پرده دلم را کنار می زنم ،پنجره قلبم را باز می کنم ،و از دور ، به تماشای تو می ایستم ،در این صحرای دلتنگی ،ستاره کویر دیدَنیست…!

یک نفر باید باشد،که دلتنگی هایت را از چشم هایت بخواند،یک نفر باید باشد که قطره اول نیامده در آغوشت بگیرد،یک نفر باید باشد که سه نقطه پایان جمله هایت را بداند،یک نفر باید باشد که بلدت باشد حتی بیشتر از خودت،یک نفر باید باشد که با بودنش،تمام نبودن ها را جبران کند…خواهرم نیستی و داغونم

بوته های دلتـنگــی ِ مننه آب می خواهد..!!و نه حـتئ آفـتــــاببوته های دلتنگی منفقط کمی نگاه می خواهدآن هم از همانهاییکه سرزمین ِیخ بسته ی قلبم رابا هر یک نگاهِ عاشقانه اش پر ازعشق کند وپراز دوستت دارم کند برای تو…

کاش دفتر خاطراتمچراغ جادو بودتا هر وقت از سرِ دلتنگیبه رویش دست میکشیدمتو از درونشبا آرزوی من بیرون می آمدی!

وقتی نیستیدلتنگی ام را روی کاغذ می ریزمو چون سوزن با نوک مدادم به خیالتفرو می رومو شروع می کنم به نوشتنتبه دوست داشتنتبه خواستنتبه بهانه هایم که پلکهایم را خیس می کندو ، وجودم را به اندازه ی یک شب بخیرتا سپیده های یاسِ خیالت درگیرِنبودنت می کند..

در این دنیای فـانـی پـر به پرواز رفت

خواهر از داغ خواهر دردمند و بیمار رفت

من مانده ام و دنیایی پر از ماتم او

که خورشیدم نیامده بر سر دیوار، رفت

دلتنگی، اونی نیست که نبینیش

و هر کدام یک سوی جهان باشن…..

دلتنگی اونیه که هر روز عکسش و ببینی و بدونی که مرده

که نمی تونی داشته باشیش

در سالگرد رفتن خواهر عزیزم،

از کسی سخن می‌گویم

که دوست داشتنش اندازه نداشت،

وقتی تمام کشور وجودم، سرزمین حکمرانی اش بود…

دلم در زیر بار آرزوها مرد

نهال عمر من افسرد؛ افسـرد

چه امیدی چه پیوندی خواهر

بهار زندگی پژمـرد؛ پژمـرد

خواهر جان

چگونه باور کنم نبودنت را…

نامت را بر کتیبه‌ای

از جنس عاطفه حک خواهم کرد…

تا ابد…

تا جایی که دست زمان به آن نمی‌رسد.

تا گواهی باشد بر معصومیت و قلب پاکت…

خواهر عزیزم دلم برایت تنگ شده است..

تنگ که می‌گویم، نه مثل تنگی پیراهن…

دلتنگی من، شبیه حال نهنگی است که

به جای اقیانوس او را در تنگ ماهی انداخته‌اند…

دلم برایت تنگ شده است…

این یعنی ریه‌های من،

دم و بازدم نفس‌های تو را کم آورده‌اند…

گاه دلتنگ می شومدلتنگتر از تمام دلتنگی هاحسرت ها را می شمارمو باختن ها وصدای شکستن را….نمیدانم کدامین امید را ناامید کردمو کدام خواهش را نشنیدمو به کدام دلتنگی خندیدم که چنین دلتنگم…

زهردری هم که حرف بزنمدلتنگی تو از یادم نمیرود…گاهی غمی به وسعتِ یک عمر طول میکشد…..!

وقتی یه رابطهٔ بد رو تموم می‌کنید، ممکنه دلتون براش تنگ بشهاما این دلیل نمیشه اونو به زندگیتون برگردونید!«دلتنگی» بخشی از رفتنهاما وقتی برای همیشه آبجیت و از دست میدیبرای همیشه نفس خودتم میبره

دیدن عکست باعثدلتنگی من خواهد شد…بعد رفتنت من دیگر نابودم و نیســـــتم

ترجیحمیدهمتمامِ آشوب هاے دلم راکنارِ گوشَت نجوا کنمبودنٺ را لازم دارم،براے چند دقیقہ ابرازِ دلتنگیخواهر عزیزم رفتی و تنها ماندم

خدایاهمه از تو می خواهند بدهیمن از تو می خواهم بگیریخدایا این همهحس دلتنگی را از من بگیر یا خواهرم را به من بده

سکوت ادمیزاد بوی دلخوری میده، ‏پرحرفیش بوی دلتنگی.وای به حال وقتی کهکلی حرف برا گفتن داری ولی سکوتت نمیشکنه

عشق من خواهر از دست رفته امبرگردنذار دلتنگی هام خاطره شه

خواهر خوبم غبار زمان

ناتوان‌تر از آن است

که چهره زیبایت، صدای دلنوازت و

لبخند‌های دلنشین ات را برایمان کمرنگ کند…

همیشه به یادت هستیم.

دلم برای حجم وسیع دلت تنگ شدهبرای آن سکوت نامعلوم و شکیبدلم برای آن آبی زلال همیشهتنگ شدهدلم برای صورت ماهت و آن طلایه نگاهت تنگ شدهعجیب هوای دلتنگی ات می چسبدوقتی یادت را به آغوش می کشم تمام وجودم شعر می شود برای از تو گفتن و از تو نوشتن …تو را از سر دلتنگی به جرعه ای غزل می نوشم تا که نای دوباره بگیرم… به هر کجا که روی غزل غزل کنار منیبه هر نگاه که کنی بغل بغل قرار منی آبجی از دست رفته ام

آبجیی

همه چیز داشت خوب پیش می‌رفت

تا اینکه، بزرگ شدیم…

تا اینکه ناگهان روزی ناباورانه از کنارمان رفتی…

و ما ماندیم و حسرت این روز‌های سنگین و سخت…

در سالروز پرواز ناباورانه خواهر عزیزمان،

بر مزارش گرد هم می‌آییم…

خواستم برایش بنویسماز دوری و دلتنگیازاین همه نبودن‌هایشاز بلاتکلیفیِ که روزهایم را فراگرفتهبنویسم که دلخورم،خسته‌امخواستم گِله‌ی کرده باشمتا کمی دلم آرام بگیرداما نشد،نشدکه بنویسم در خفقان دلتنگی نفس کشیدن یعنی چه…اینکه بر روی ماه و مهتاب چهره اورا دیدن یعنی چه…نتوانستم بگویمتا بداند زمانی که یک نفر دلبسته میشود نمی‌توانی او را به هوای خودش رها کنیاصلا مگر این‌ها گفتن داشت که من بخواهم بگویمیعنی خودش از حال و احوال من بی‌خبر بودمگر جزاین است که زبان دلتنگی بینتمام عاشقان دنیا به یک معناست؟؟

راستش خودم هم نمی‌دانم؟؟؟و این درست همان برزخ بلاتکلیفی‌ست که در آن گرفتارم

نتوانستم انطور که باید برایش بنویسمو فقط با همین چند خط کوتاه نامه را به پایان رساندم…

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا