شعر

غزل شماره ۲۹ از غزلیات سعدی/ متناسبند و موزون حرکات دلفریبت

غزل شماره ۲۹ از غزلیات سعدی را در هم نگاران بخوانید. غزلیات سعدی شامل مضامین متنوعی است، از عشق و زیبایی تا اندیشه‌های فلسفی و اجتماعی. این تنوع باعث می‌شود که هر خواننده‌ای با توجه به سلیقه و نیاز خود بتواند از اشعار او بهره‌مند شود. همچنین غزل شماره ۳۰ از غزلیات سعدی؛ هر که خصم اندر او کمند انداخت به مراد ویش بباید ساخت را در سایت هم نگاران بخوانید.

غزل شماره ۲۹

متناسبند و موزون حرکات دلفریبت

متوجه است با ما سخنان بی‌حسیبت

چو نمی‌توان صبوری ستمت کشم ضروری

مگر آدمی نباشد که برنجد از عتیبت

اگرم تو خصم باشی نروم ز پیش تیرت

وگرم تو سیل باشی نگریزم از نشیبت

به قیاس در نگنجی و به وصف در نیایی

متحیرم در اوصاف جمال و روی و زیبت

اگرم برآورد بخت به تخت پادشاهی

نه چنان که بنده باشم همه عمر در رکیبت

عجب از کسی در این شهر که پارسا بماند

مگر او ندیده باشد رخ پارسافریبت

تو برون خبر نداری که چه می‌رود ز عشقت

به درآی اگر نه آتش بزنیم در حجیبت

تو درخت خوب‌منظر همه میوه‌ای ولیکن

چه کنم به دست کوته که نمی‌رسد به سیبت

تو شبی در انتظاری ننشسته‌ای چه دانی

که چه شب گذشت بر منتظران ناشکیبت

تو خود ای شب جدایی چه شبی بدین درازی

بگذر که جان سعدی بگداخت از نهیبت

تفسیر این شعر

این شعر از سعدی، شاعر بزرگ ایرانی، به زیبایی و عمق احساسات عاشقانه و درد جدایی اشاره دارد. در ادامه، هر بیت را به زبان ساده توضیح می‌دهم:

1. متناسبند و موزون حرکات دلفریبت 

   حرکات تو (معشوق) هماهنگ و زیباست. 

   توضیح: شاعر به زیبایی حرکات معشوق اشاره می‌کند و آنها را دلربا می‌داند.

2. متوجه است با ما سخنان بی‌حسیبت 

   او (معشوق) متوجه ماست، اما حرف‌های ما بی‌نتیجه است. 

   توضیح: شاعر احساس می‌کند که معشوق به او توجه دارد، اما ارتباط آنها موثر نیست.

3. چو نمی‌توان صبوری ستمت کشم ضروری 

   وقتی نمی‌توانم صبر کنم و ستم تو را تحمل کنم. 

   توضیح: شاعر از سختی و درد عشق می‌گوید و اینکه نمی‌تواند بیشتر از این تحمل کند.

4. مگر آدمی نباشد که برنجد از عتیبت 

   مگر کسی پیدا شود که از زیبایی تو آزرده نشود؟ 

   توضیح: شاعر می‌گوید که زیبایی معشوق آنقدر جذاب است که هیچ‌کس نمی‌تواند از آن دل‌زده شود.

5. اگرم تو خصم باشی نروم ز پیش تیرت 

   اگر تو دشمن من باشی، از تیر نگاهت فرار نمی‌کنم. 

   توضیح: شاعر به شدت وابستگی خود به معشوق را نشان می‌دهد و حتی اگر او دشمن باشد، باز هم نمی‌تواند دور شود.

6. وگرم تو سیل باشی نگریزم از نشیبت 

   اگر تو مانند سیل باشی، از نشیب (پستی) تو فرار نمی‌کنم. 

   توضیح: شاعر به قدرت و شدت عشق اشاره می‌کند و می‌گوید که حتی در برابر مشکلات هم نمی‌خواهد دور شود.

7. به قیاس در نگنجی و به وصف در نیایی 

   تو به هیچ مقیاسی نمی‌گنجی و هیچ وصفی برای تو کافی نیست. 

   توضیح: زیبایی و ویژگی‌های معشوق آنقدر زیاد است که هیچ کلمه‌ای نمی‌تواند آن را توصیف کند.

8. متحیرم در اوصاف جمال و روی و زیبت 

   من در توصیف زیبایی و چهره‌ات حیران هستم. 

   توضیح: شاعر در بیان زیبایی معشوق خود احساس سردرگمی می‌کند.

9. اگرم برآورد بخت به تخت پادشاهی 

   اگر بخت من مرا به مقام پادشاهی برساند، 

   توضیح: شاعر به آرزوهای بزرگ خود اشاره می‌کند.

10. نه چنان که بنده باشم همه عمر در رکیبت 

    نه به این صورت که همیشه بنده تو باشم. 

    توضیح: شاعر می‌گوید که نمی‌خواهد همیشه تحت سلطه معشوق باشد.

11. عجب از کسی در این شهر که پارسا بماند 

    عجیب است که کسی در این شهر بتواند پارسا (نیکوکار) بماند. 

    توضیح: شاعر به دشواری زندگی در چنین جامعه‌ای اشاره می‌کند.

12. مگر او ندیده باشد رخ پارسافریبت 

    مگر کسی که نیکوکار است، چهره زیبای تو را ندیده باشد. 

    توضیح: زیبایی معشوق آنقدر جذاب است که انسان‌ها را از راه راست منحرف می‌کند.

13. تو برون خبر نداری که چه می‌رود ز عشقت 

    تو خبر نداری که عشق تو چه بلایی بر سر من آورده است. 

    توضیح: شاعر به معشوق می‌گوید که او از درد و رنج عاشق بی‌خبر است.

14. به درآی اگر نه آتش بزنیم در حجیبت 

    اگر وارد نشوی، ما آتش به حجاب تو خواهیم زد. 

    توضیح: شاعر با این جمله به شدت احساسات خود را بیان می‌کند و خواهان نزدیکی به معشوق است.

15. تو درخت خوب‌منظر همه میوه‌ای ولیکن 

    تو درختی زیبا هستی که همه میوه‌ها را داری، اما… 

    توضیح: شاعر معشوق را با درخت زیبا مقایسه می‌کند که همه چیز دارد.

16. چه کنم به دست کوته که نمی‌رسد به سیبت 

    چه کار کنم وقتی که دست من کوتاه است و نمی‌توانم به میوه‌های تو برسم؟ 

    توضیح: شاعر احساس ناتوانی می‌کند و نمی‌تواند به عشق خود دست یابد.

17. تو شبی در انتظاری ننشسته‌ای چه دانی 

    تو هرگز شب را در انتظار نگذرانده‌ای، پس چه می‌دانی؟ 

    توضیح: شاعر به معشوق می‌گوید که او هرگز درد انتظار را تجربه نکرده است.

18. که چه شب گذشت بر منتظران ناشکیبت 

    شب‌هایی که بر منتظران سخت گذشته است. 

    توضیح: شاعر از سختی‌های شب‌های انتظار صحبت می‌کند.

19. تو خود ای شب جدایی چه شبی بدین درازی 

    ای شب جدایی، چه شب طولانی‌ای بوده‌ای! 

    توضیح: شاعر جدایی را به شب نسبت می‌دهد و آن را بسیار سخت و طولانی می‌داند.

20. بگذر که جان سعدی بگداخت از نهیبت 

    بگذر ای شب جدایی، زیرا جان سعدی از درد تو می‌سوزد. 

    توضیح: شاعر از درد جدایی و تأثیر آن بر خود صحبت می‌کند.

به طور کلی، این شعر درباره عشق، زیبایی معشوق، درد جدایی و انتظار برای وصال معشوق است و احساسات عمیق عاشقانه را به تصویر می‌کشد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا