در این بخش گزیده ای از شعر و متن عاشقانه برای عشق و همسر را ارائه کره ایم که امیدواریم این مطلب و جمات ناب احساسی و رمانتیک مورد توجه شما قرار بگیرد.
فهرست موضوعات این مطلب
بهترین شعر برای عشقمجملات عاشقانه برای عشقشعر عاشقانه برای همسرشعر دو بیتی برای عشقاشعار عاشقانه برای عشق و همسر
بی حضور تو
در انتظار توامدر چنان هوایی بیاکه گریز از تو ممکن نباشد..
توتمام تنهاییهایم رااز من گرفتهای
خیابانهابی حضور توراههای آشکارجهنماند
***
هر شب دوست داشتنتشکل دیگریستیک شبمیانِ غزل واژه میشودیک شبمیانِ گریه بغلیک شبمیانِ خنده سکوت …
بهترین شعر برای عشقم
شبان عاشق
من همان شبان عاشقمسینه چاک و ساکت و غریببیتکلف و رهادر خراب دشتهای دور
در پی تو میدومساده و صبوریک سبد ستاره چیدهام برای تویک سبد ستارهکوزه ای پرآبدستهای گل از نگاه آفتاب
یک عبا برای شانههای مهربان تودر شبان سردچاروقی برای گامهای پرتوان تودر هجوم درد
من همان بلال الکنمدر تلفط تو ناتوانآه از عتاب!
***
غزلواره
این عشق ماندنیاین شعر بودنیاین لحظههای با تو نشستنسرودنیست
این لحظه های نابدر لحظههای بی خودی و مستی
شعر بلند حافظ توشنودنیست
این سر نه مست بادهاین سر که مستمست دو چشم سیاه توستاینک به خاک پای تو میسایمکاین سر به خاک پای تو با شوقستودنیست
تنها تو را ستودمآن سان ستودمت که بدانند مردمانمحبوب من به سان خدایانستودنیست
من پاکباز عاشقماز عاشقان توبا مرگ آزمایبا مرگ …اگر که شیوه توآزمودنیست
این تیره روزگار در پرده غباردلم را فرو گرفتتنها به خندهیا به شکر خندههای توگرد و غبار از دل تنگمزدودنیست
در روزگار هر که ندزدید مفت باختمن نیز میربایماما چه؟بوسه، بوسه از آن لبربودنیست
تنها تویی که بود و نبودت یگانه بودغیر از توهر که بود هر آنچه نمود نیستبگشای در به روی من و عهد عشق بندکاین عهد بستنیاین در گشودنی ست
این شعر خواندنیاین شعر ماندنیاین شور بودنیاین لحظههای پرشوراین لحظههای ناباین لحظههای با تو نشستنسرودنیست
***
به جان جوشم که جویای تو باشمخسی بر موج دریای تو باشم
تمام آرزوهای منی، کاشیکی از آرزوهای تو باشم
محمدرضا شفیعی کدکنی
ای روی خوب تو سبب زندگانی امیک روزه وصل تو طرب جاودانی ام
جز با جمال تو نبود شادمانی امجز با وصال تو نبود کامرانی ام
بی یاد روی خوب تو ار یک نفس زنممحسوب نیست آن نفس از زندگانی ام
دردی نهانیاست مرا از فراق توای شادی تو آفت درد نهانی ام
انوری
جملات عاشقانه برای عشق
چو به خنده بازیابم اثر دهان تنگشصدف گهر نماید شکر عقیق رنگش
بکنند رخ به ناخن بگزند لب به دندانهمه ساحران بابل ز دو چشم شوخ و شنگش
خاقانی
***
هم نظری هم خبری هم قمران را قمریهم شکر اندر شکر اندر شکر اندر شکری
مولانا
***
ممکن ز تو چون نیست که بر دارم دلآن به که به سودای تو بسپارم دل
گر من به غم تو نسپارم دلدل را چه کنم بهر چه میدارم دل
***
منم تنها ترین تنهای تنهاو تو زیبا ترین زیبای دنیا
منم یلدای بی پایان عاشقتو بودی مرحم زخم شقایق
نگاهت را پرستم ای نگارمفدای تار مویت هرچه دارم
***
از همان لحظه رفتنت،هر روز کنار پنجره مینشینمو تنهاییم را بو میکشم..خاطرت هنوز هم،ماندگارترین عطر این روزهای من است..
درخت پشت پنجره دوستت دارددارد دستهایش را تکان میدهددارد میرقصدتو نیز برخیزبرگهای سبزت را تکان بدهمیوههای شیرینت را فرو بریزبرقص… برقصتا دنیا از تو یاد بگیردزیبا باشد.
«شهاب مقربین»
***
من اهل دوست داشتنمتو اهل کجایی؟
«مهدی اخوان ثالث»
***
از غم خبری نبود اگر عشق نبوددل بود ولی چه سود اگر عشق نبود
بی رنگ تر از نقطه ی موهومی بوداین دایره ی کبود اگر عشق نبود
از آینهها غبار خاموشی راعکس چه کسی زدود اگر عشق نبود
در سینهی هر سنگ دلی در تپش استاز این همه دل چه سود اگر عشق نبود؟
بی عشق دلم جز گرهی کور چه بوددل چشم نمی گشود اگر عشق نبود
از دست تو در این همه سرگردانیتکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود؟
قیصر امین پور
***
آغوش اتتنها سرزمین من شد.نگران نباشجیبم را از بوسه هایت پر کرده امدیگر برایم فرقی نمیکندجهنمبهشتیا میدان جنگ!
«سابیر هاکا»
شعر عاشقانه برای همسر
مرز جنون
کلماتم رادر جوی سحر میشویملحظههایم رادر روشنی بارانها
تا برای تو شعری بسرایم، روشنتا که بیدغدغه بیابهامسخنانم رادر حضور باداین سالک دشت و هامونبا تو بیپرده بگویمکه تو رادوست میدارم تا مرز جنون
***
چیزی بگومثل بهارمثلا شکوفه کنو یا ببارمانند رحمتی بر درونمیا رنگین کمان باش وروحم را در آغوش بگیرچیزی بگوفراتر از حرف باشدجانم را لمس کندچیزی بگومثلا “کنارت هستم”
«تورگوت اویار»“ترجمه: مجتبی نهانی”
***
دستم را زیر سرم میگذارمو به خواب میروممن و دستم هر شب خواب تو را میبینیمعزیزمما حتما عاشق همیمکه این همه از هم دوریم.
«غلامرضا بروسان»
***
فقط تاریکی میداندماه چقدر روشن است
فقط خاک میدانددستهای آبچقدر مهربان!
معنی دقیق نان رافقط آدم گرسنه میداند
فقط من میدانمتو چقدر زیبایی!
«رسول یونان»
***
خوبترین حادثه
با همهی بی سر و سامانیامباز به دنبال پریشانیام
طاقت فرسودگیام هیچ نیستدر پی ویران شدنی آنیام
آمدهام بلکه نگاهم کنیعاشق آن لحظهی طوفانیام
دلخوش گرمای کسی نیستمآمدهام تا تو بسوزانیام
آمدهام با عطش سالهاتا تو کمی عشق بنوشانیام
ماهی برگشته ز دریا شدمتا تو بگیری و بمیرانیام
خوبترین حادثه میدانمتخوبترین حادثه میدانیام؟
حرف بزن ابر مرا باز کندیر زمانی است که بارانیام
حرف بزن، حرف بزن، سالهاستتشنهی یک صحبت طولانیام
ها به کجا میکشیام خوب من؟ها نکشانی به پشیمانیام!
چشم تو
کاش میدیدم چیستآنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری استآه وقتی که تو لبخند نگاهت رامیتابانی
بال مژگان بلندت رامیخوابانیآه وقتی که توچشمانتآن جام لبالب از جاندارو راسوی این تشنه جان سوخته میگردانیموج موسیقی عشقاز دلم میگذردروح گلرنگ شرابدر تنم میگردددست ویرانگر شوقپرپرم میکند ای غنچه رنگین، پرپر
من در آن لحظه که چشم تو به من مینگردبرگ خشکیده ایمان رادر پنجه بادرقص شیطان خواهش رادر آتش سبزنور پنهانی بخشش رادر چشمه مهراهتزاز ابدیت را میبینم
بیش از این سوی نگاهت نتوانم نگریستاهتزاز ابدیت را یارای تماشایم نیستکاش میگفتی چیستآنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است
شعر دو بیتی برای عشق
بگیر این گل از من یاد بودىکه تنها لایق این گل تو بودىفراوان آمدند این گل بگیرندندادم چون عزیز من تو بودى
***
وقت است که بنشینی و گیسو بگشاییتا با تو بگویم غم شبهای جداییهوشنگ ابتهاج
***
مانند یک بهار مانند یک عبوراز راه می رسی و مرا تازه می کنی
همراه تو هزار عشق از راه می رسدهمراه تو بهاربر دشت خشک سینه من سبز می شود
وقتی تو می رسی، در کوچه های خلوت و تاریک قلب من مهتاب می دمدوقتی تو می رسیای آرزوی گم شده بغض های منمن نیز با تو به عشق می رسم
اگر دریای دل آبی ستتویی فانوس زیبایشاگر آیینه یک دنیاستتویی معنای دنیایش
تو یعنی یک شقایق رابه یک پروانه بخشیدنتو یعنی از سحر تا شببه زیبایی درخشیدن
تو یعنی یک کبوتر راز تنهایی رها کردنخدای آسمان ها رابه آرامی صدا کردن
تو یعنی چتری از احساسبرای قلب بارانیتو یعنی در زمستان هابه فکر پونه افتادن
اگر یک آسمان دل رابه قصد عشق بردارممیان عشق وزیبایی ترا من دوست می دارم
***
To my dear HusbandI just want to sayYou made my life completeOn our Wedding DayI Love You
شوهر عزیزم فقط یه چیزی می خواهم بگمتو در روز عروسیزندگی مرا کامل کردیدوستت دارم
***
محض رضای عشق
تاریک کوچههای مرا آفتاب کنبا داغهای تازه، دلم را مجاب کن
ابری غریب در دل من رخنه کرده استبر من بتاب، چشم مرا غرق آب کن
ای عشق ای تبلور آن آرزوی سبزبرخیز و چون سکوت، دلم را خطاب کن
ای تیغ سرخ زخم، کجا میروی چنینمحض رضای عشق، مرا انتخاب کن
ای عشق، زیر تیغ تو ما سر نهادهایملطفی اگر نمیکنی، اینک عتاب کن
***
ماه اگر بی تو برآید به دو نیمش بزننددولت احمدی و معجزه سبحانی
جلوه بخت تو دل میبرد از شاه و گداچشم بد دور که هم جانی و هم جانانی
حافظ
اشعار عاشقانه برای عشق و همسر
من از عشق لبریزم
هوا سرد استمن از عشق لبریزمچنان گرممچنان با یاد تو در خویش سرگرممکه رفت روزها و لحظهها از خاطرم رفته است
هوا سرد است اما منبه شور و شوق دلگرممچه فرقی میکند فصل بهاران یا زمستان است؟تو را هر شب درون خواب میبینم..
تمام دستههای نرگس دیماه را در راه میچینمو وقتی از میان کوچه میآییو وقتی قامتت را در زلال اشک میبینمبه خود آرام میگویم:دوباره خواب میبینم!دوباره وعدهی دیدارمان در خواب شب باشد
بیا..من دستههای نرگس دی ماه را در راه میچینم.
***
میخواستم که بدانیبا تو همیشه هر روز برایم بهار بودوقتی تو هستی، تو لبخند میزنیمرا چه حاجت به انتظار فصلها؟!با تو هر لحظه بهار استهر شب پُر از عطر بهارنارنج..
میخواستم که بدانیتو حس زیبای بهارگونهای برایمهمانقدر لطیف، مهربانپر اُمید و سرزندهبا تو همیشه هر لحظه بهار استهر شب، وقتی آسمان هم برایمآواز سردِ زمستان را میخواند
***
تنهاییام را با تو قسمت میکنم
تنهاییام را با تو قسمت میکنم سهم کمی نیستگستردهتر از عالم تنهایی من عالمی نیست
غم آنقدر دارم که میخواهم تمام فصلها رابر سفرهی رنگین خود بنشانمت بنشین غمی نیست
حوای من بر من مگیر این خودستانی را که بیشکتنهاتر از من در زمین و آسمانت آدمی نیست
آیینهام را بر دهان تک تک یاران گرفتمتا روشنم شد در میان مردگانم همدمی نیست
همواره چون من نه فقط یک لحظه خوب من بیاندیشلبریزی از گفتن ولی در هیچ سویت محرمی نیست
من قصد نفی بازی گل را و باران را ندارمشاید برای من که همزاد کویرم شبنمی نیست
شاید به زخم من که می پوشم ز چشم شهر آن رادر دستهای بینهایت مهربانش مرهمی نیست
شاید و یا شاید هزاران شاید دیگر اگرچهاینک به گوش انتظارم جز صدای مبهمی نیست
***
روز مبادا
وقتی تو نیستینه هستهای ماچونان که بایدندنه بایدها..
مثل همیشه آخر حرفمو حرف آخرم رابا بغض میخورمعمری استلبخندهای لاغر خود رادر دل ذخیره میکنم:باشد برای روز مبادا!امادر صفحههای تقویمروزی به نام روز مبادا نیستآن روز هر چه باشدروزی شبیه دیروزروزی شبیه فرداروزی درست مثل همین روزهای ماستاما کسی چه میداند؟شایدامروز نیز روز مبادا باشد!
وقتی تو نیستینه هستهای ماچونانکه بایدندنه بایدها..هر روز بی توروز مباداست!
***
جای تو خالیست
برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیستگویی همه خوابند، کسی را به کسی نیست
آزادی و پرواز از آن خاک به این خاکجز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست
این قافله از قافله سالار خراب استاینجا خبر از پیش رو و باز پسی نیست
تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویشدیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست
من در پی خویشم، به تو بر میخورم اماآنسان شدهام گم که به من دسترسی نیست
آن کهنه درختم که تنم زخمی برف استحیثیت این باغ منم، خار و خسی نیست
امروز که محتاج توام، جای تو خالی استفردا که میآیی به سراغم نفسی نیست
در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب استوقتی همهی بودن ما جز هوسی نیست
***
ببار ای باران، ببار که غم از دلم رفتنی نیستاشک های روی گونه ام دیدنی نیست
ببار ای باران که این تنهایی تمام شدنی نیستآن لحظه های زیبا تکرار شدنی نیست
ببار ای باران که شعر تلخ جدایی خواندنی نیستغم تلخی که در سینه دارم فراموش شدنی نیست