متن و جملات

شعر عاشقانه غمگین/ شعر کوتاه و بلند عاشقانه و احساسی جدایی و تنهایی

شعر عاشقانه غمگین، شعر عاشقانه کوتاه جدایی، شعر عاشقانه تنهایی و جدایی، شعرهای غمگین تنهایی، شعر کوتاه غمگین دلتنگی همه را در سایت هم نگاران می توانید مشاهده کنید.

شعر عاشقانه غمگین جدایی و تنهایی

وقتی غمگین می شوی و نه می توانید گریه کنی، نه می توانی فریاد بزنی، شاید بتوانی فقط بنویسی و کمی از بار غم درونت را سبک کنی. شاید نتوانی بنویسی اما دلنوشته ها و شعرهای دیگران می توانند گزینه خوبی برای وصف حال درونیتان باشد.

عکس نوشته عاشقانه غمگین

غم نگاه آخرت تو لحظه ی خدافظیگریه ی بی وقفه ی من تو اون روزای کاغذی

قول داده بودیم ما به هم که تن ندیم به روزگارچه بی دووم بود قولمون جدا شدیم آخر کار

***

اگر آمد و از من پرسیدبگویید که رفته از دستعاشق که دیوانه نباشدمفت هم نمی ارزد

***

کاش میشد عشق را آغاز کردبا هزاران گل یاس آن را ناز کردکاش میشد شیشه غم را شکستدل به دست آورد نه اینکه دل شکست

***

درسکوت دادگاه سرنوشتعشق برما حکم سنگینی نوشتگفته شد دل داده ها از هم جداوای بر این حکم و این قانون زشت

***

شعر عاشقانه غمگین و کوتاه

نفرین به عشق و عاشقینفرین به بخت و سرنوشت

به اون نگاه که عشقتوتو سرنوشت من نوشت

نفرین به من نفرین به تونفرین به عشق من و تو

به ساده بودن منوبه اون دل سیاه تو

مطلب پیشنهادی: متن عاشقانه غمگین + جملات احساسی و رمانتیک غمگین عاشقانه

غمگینم و این ربطی به خیابان ولی عصر ندارد

که درختانش سالهاست مرا از یاد برده‌اند

غمگینم و این ربطی به تو ندارد

که پسر همسایه‌ام نبودی

تا هر صبح پنجره را باز کنم

بی آنکه جواب سلامت را بدهم

با بنفشه‌ای در گیسوانم

کاش به زنی که عاشق است

می‌آموختند چگونه انتقام بگیرد

غمگینم که عشق این‌همه مهربان است

مژگان عباسلو

***

چنان دل بسته ام کردیکه با چشم خودم دیدم

خودم میرفتم اماسایه ام با من نمی آمد

بنیامین دیلم

***

شعر عاشقانه غمگین

ای آنکه دوست دارمت اما ندارمتبر سینه می فشارمت اما ندارمت

ای آسمان من که سراسر ستاره ایتا صبح می شمارمت اما ندارمت

در عالم خیال خودم چون چراغ اشکبر دیده می گذارمت اما ندارمت

می خواهم ای درخت بهشتی، درخت جاندر باغ دل بکارمت اما ندارمت

می خواهم ای شکوفه ترین مثل چتر گلبر سر نگاه دارمت اما ندارمت

‫‏سعید بیابانکی

***

ز کدام رَه رسیدی؟ زِ کدام در گذشتی؟که ندیده دیده ناگه به درونِ دل فتادى؟

***

بی قرار توام و در دل تنگم گله هاستآه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست

همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آبدر دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی داردبال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست

بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن استمثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

باز می پرسمت از مساله ی دوری و عشقو سکوت تو جواب همه ی مساله هاست

عکس نوشته عاشقانه غمگین برای پروفایل

باید كسی باشد شبی ماتم بگیرد

وقتی نبودم صورتش را غم بگیرد

باید كسی باشد كه عكس خنده ام را

در لابه لای گریه اش محكم بگیرد

چشمش به هر كوچه خیابانی بیافتد

باران تنهاتر شدن، نَم نَم… بگیرد

هی شهر را با خاطراتش در نَوَردَد

آینده اش را سایه ای مبهم بگیرد

از گریه‌های او خدا قلبش بلرزد

از گریه‌های او نفسهایم بگیرد

من! جای خالی باشم و او هم برایم

هر پنج شنبه شاخه ای مریم بگیرد

پویا جمشیدی

چنان گرفته در آغوش آسمان مراکه بغض ابر سیاهی تن جهان مراشبیه بید که طوفان از آن گذر کرده ستکسی شکسته غمش بند استخوان مرامسیر باد رها کرده گیسوانش رابریده عطر هوا بی‌ امان، امانِ مرا

“جلال جاوند”

دورم ز تو ای خسته خوبان چه نویسم؟من مرغ اسیرم به عزیزم چه نویسم؟ترسم که قلم شعله کشد صفحه بسوزدبا آن دل گریان به عزیزم چه نویسم؟

هرگز ز دماغ بنده بوی تو نرفتوز دیده ی من خیال روی تو نرفت

در آرزوی تو عمر بردم شب و روزعمرم همه رفت و آرزوی تو نرفت

“مولانا”

بسوز ای دل که تا خامی نیاید بوی دل از توکجا دیدی که بی‌ آتش کسی را بوی عود آمد؟!

***

اشعار سوزناک و عاشقانه غمگین احساسی

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیستمی رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست

می نشینی روبرویم، خستگی در می کنیچای می ریزم برایت، توی فنجانی که نیست

باز می خندی و می پرسی که حالت بهتر استباز می خندم که خیلی، گرچه می دانی که نیست

شعر می خوانم برایت، واژه ها گل می کنندیاس و مریم می گذارم ، توی گلدانی که نیست

چشم می دوزم به چشمت، می شود آیا کمیدستهایم را بگیری ، بین دستانی که نیست

وقت رفتن می شود، با بغض می گویم نروپشت پایت اشک می ریزم، در ایوانی که نیست

می روی و خانه لبریز از نبودت می شودباز تنها می شوم، با یاد مهمانی که نیست

مطلب پیشنهادی: متن غمگین کوتاه + جملات پر از غم و ناراحتی کوتاه برای بیو و کپشن عاشقانه

من از راهی دور

برای خواندنِ خواب های تو آمده‌ام،

من از راهی دور

برای گفتن از گریه های خویش

راهی نیست،

در دست افشانیِ حروف

باید به مراسمِ آسانِ اسمِ تو برگردم،

من به شنیدنِ اسمِ تو عادت دارم

من

مشقِ نانوشته ام به دستِ نی،

خواندن از خوابِ تو آموخته ام به راه

من

بارانِ بریده ام به وقتِ دی،

گفتن از گریه های تو آموخته ام به راه

به من بگو

در این برهوتِ بی خواب و طی،

مگر من چه کرده‌ام

که شاعرتر از اندوهِ آدمی ام آفریده اند؟

سیدعلی صالحی

تو با قلبِ ویرانه ی من چه کردیببین عشق دیوانه ی من چه کردی

در ابریشم عادت آسوده بودمتو با حال پروانه ی من چه کردی

ننوشیده از جامِ چشم تو مستمخمار است میخانه ی من چه کردی

مگر لایق تکیه دادن نبودمتو با حسرتِ شانه ی من چه کردی

مرا خسته کردی و خود خسته رفتیسفر کرده، با خانه ی من چه کردی

جهان من از گریه ات خیسِ بارانتو با سقفِ کاشانه ی من چه کردی

“افشین یداللهی”

نقش تو در خیال من هست و جدا نمیشوددل که اسیر شد دگر ساده رها نمیشود

باز تویی که آمدی واژه به شعر من دهیدِین غزل سرایی ام بر تو ادا نمیشود

در دل من چه آتشی عشق رخت بپا نمودسوز و گداز عاشقان هیچ دوا نمیشود

حبس ابد سزای من چون که رها نمیشومسحر سیاه چشم تو وای که وا نمیشود

کاش رسیم ما به هم فاصله گم شود دمیغرق دعا و حاجتم حیف روا نمیشود

به خدا غنچه شادی بودم دست عشق آمد و از شاخه ام چیدشعله آه شدم صد افسوس ٬ که دلم باز به دلدار نرسید

***

دگر از درد تنهایی، به جانم یار می‌بایددگر تلخ است کامم، شربت دیدار می‌باید

ز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصحنصیحت گوش کردن را دل هشیار می‌باید

مرا امید بهبودی نماندست، ای خوش آن روزیکه می‌گفتم: علاج این دل بیمار می‌باید

بهائی بارها ورزید عشق، اما جنونش رانمی‌بایست زنجیری، ولی این بار می‌باید

شیخ بهایی

شعر کوتاه عاشقانه غمگین تنهایی

گوشه قلب قشنگت اگر من نباشم غمی نیستتو منو زندونی کردی عاشقی جرم کمی نیست

***

بی پنجره ای غریبه ای در وهمی

عشق است اگر از آن نداری سهمی

فهمیدن عشق عاشقی می خواهد

یک روز بزرگ می شوی و می فهمی

***

آن مرد پر از شور و غزل ، بعد تو جان داداین آدم کوکی ، جسدی پشت نقاب است

یا مشکل ارســال پیام ، از دل مــا بودیا منبــع گیــرنده ی قلـب تو خراب است

زایـیــده ی دردیـم و به بار آمـده ی عشقدر مکتب ما ، عشق فقط ، حرف حساب است

یک جمله بگو دلبرکم ! … حرف دلت چیست ؟عاشق شده این شاعر و … دنبال جواب است

***

اشعار عاشقانه کوتاه

امتحان کردم ببینم سنگ می فهمد تورااز تو گفتم با دلم ، کوتاه آمد؛ گریه کرد.گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنمچون سخت بود، در دلِ سنگش اثر نکرد!

مطلب پیشنهادی: متن فاز سنگین و غمگین؛ جملات و اس ام اس فاز سنگین و کوبنده

تو نیستی و خورشید

غمگین‌تر از همیشه غروب خواهد کرد

و من دلتنگ‌تر از فردا

به تو فکر می‌کنم

***

چقدر دوست داشتنی بودی

وقتی چهره رنجور و چشمان مهربانت

در نگاهم خیره می‌شد

اکنون که بازوان خاک

پیکرت را در آغوش گرفته است

کلمه‌های سیاه پوش شعرم

برایت مرثیه‌های دلتنگی سروده‌اند

***

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم

چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

سعدی

شعر عاشقانه غمگین بلند

نگارا، از وصال خود مرا تا کی جدا داری؟

چو شادم می‌توانی داشت، غمگینم چرا داری؟

چه دلداری؟ که هر لحظه دلم از غم به جان آری

چه غم خواری؟ که هر ساعت تنم را در بلا داری

به کام دشمنم داری و گویی: دوست می‌دارم

چگونه دوستی باشد، که جانم در عنا داری؟

چه دانم؟ تا چه اجر آرم من مسکین بجای تو

که گر گردم هلاک از غم من مسکین، روا داری

بکن رحمی که مسکینم، ببخشایم که غمگینم

بمیرم گر چنین، دانم مرا از خود جدا داری

مرا گویی: مشو غمگین، که خوش دارم تو را روزی

چو می‌گردم هلاک از غم تو آنگه خوش مرا داری!

عراقی کیست تا لافد ز عشق تو؟ که در هر کو

میان خاک و خون غلتان چو او صد مبتلا داری

عراقی

***

عشق آن بُغضِ عجیبیست که از دوریِ یار

نیمه شب بینِ گلو مانده و جان می‌گیرد

فهیمه تقدیری

مطلب پیشنهادی: جملات گریه آور غمگین و عاشقانه + متن های احساسی بسیار سوزناک و گریه آور

عاشقان همه نام و نشانی دارندآنکه در عشق تو بی نام و نشان است منم

***

دو بیتی ناب غمگین عاشقانه

ترسم که تو هم یار وفادار نباشیعاشق کش و معشوق نگه دار نباشی

من از غم تو هر روز دو صد بار بمیرمتو از دل من هیچ خبردار نباشی

***

تو این سکوت بی کسی صدای دلدار و ببینتو این شبا تو رویاها چهره عاشق رو ببین

وقتی دلت تنگه براش بغض چشاتو میگیرهتو لحظه های عاشقی نم نم بارون رو ببین

***

چقدر سفت شده است پدال دوچرخه دونفره عشقمانیا من خسته شدم یا به سربالایی رسیدیمشاید هم تو دیگر رکاب نمی زنی … !

***

پرواز مرغ جان نبود جز به کوی توروزی که اتفاق پریدن در اوفتد

عکس پروفایل عاشقانه غمگین

عاشقت نشدم

که ناچار باشم برای دوستت دارم هایم

مجوز بگیرم

دوستت دارم هایم را منتشر کنم

و بعد تصور کنم این شعر را

معشوقه‌ات برای تو می‌خواند…

لیلا کردبچه

هر که بیماری فراق کشید

عاقبت شربت وصال چشید

هر که غمگین در انتظار نشست

شادمان در حریم یار نشست

هلالی جغتایی

***

دوستت داشتمدوستت دارمو دوستت خواهم داشتاز آن دوستت دارم‌ هاکه کسی نمی‌داندکه کسی نمی‌تواندکه کسی بلد نیست

***

تک بیت ناب عاشقانه غمگین

دیدی ای دل که غم عشق دگر باره چه کرد ؟چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد

***

رو به روی پنجره دیوار باشد بهتر است

بین ما این فاصله “بسیار” باشد بهتر است

من به دنبال کس‍ی بودم که “دلسوزی” کند

همدمم این روزها سیگار باشد بهتر است

من نگفتم آنچه حلاج از تو دید و فاش کرد

سر نوشت “رازداری”، دار باشد بهتر است!

خانه ی بیچاره ای که سرنوشتش زلزله است

از همان روز نخست آوار باشد بهتر است

گاه نفرت حاصلش عشق است، این را درک کن

گاه اگر از تو دلم بیزار باشد بهتر است

***

نمی دونی تو این روزا چقدر از زندگی سیرم

دارم می میرم از اینکه تو رفتی و نمی میرم

نمی دونی تو این روزا چقدر یاد تو می افتم

ته دنیام نزدیکه نگاه کن کی بهت گفتم

کجا باید برم بی تو، تویی که قدّ ِ دنیامی

که هر جایی رو می بینم نبینم پیش چشمامی

برم هر جای این دنیا شبم با بغض دمسازه

آخه هر جا یه چیزی هست منُ یاد تو بندازه

نمی دونم تو این برزخ کی از این درد می میرم

نمی دونم چرا یک شب فراموشی نمی گیرم

منُ اینجا بکُش وقتی قراره تازه رویا شی

اگه تا آخر دنیا قراره تو دلم باشی….

***

دلم کار دست است

خودم بافتمش…

تارش را از سکوت

پودش را از تنهایی

همین است که خریدار ندارد….

شعر عاشقانه غمگین تنهایی

حافظه ام همه چیز را  براحتی فراموش می کند

خسته شدم از بس ساییدمش و تو هر بار نمایان تر شدی !

تو را هیچ گاه آرزو نخواهم کرد !تو را لحظه ای خواهم پذیرفت که خودت بیایینه با آرزوی من …

***

می تراود حسرت آغوش از آغوش مازخم را نتوان دهان از شکوه بیداد بست

***

شعر کوتاه عاشقانه دلتنگی

به ره او چه غم آن را که ز جان می‌گذرد

که ز جان در ره آن جان جهان می‌گذرد

از مقیم حرم کعبه نباشد کمتر

آنکه گاهی ز در دیر مغان می‌گذرد

نه ز هجران تو غمگین نه ز وصلت شادم

که بد و نیک جهان گذران می‌گذرد

دل بیچاره از آن بی‌خبر است ار گاهی

شکوه از جور تو ما را به زبان می‌گذرد

آه پیران کهن می‌گذرد از افلاک

هر کجا جلوه آن تازه جوان می‌گذرد

چون ننالم که مرا گریه کنان می‌بیند

به ره خویش و ز من خنده‌زنان می‌گذرد

هاتف اصفهانی

***

من و تو و دو چشم سیاهتو از کهکشان دل من رد شدیمن افتاده ام در سیاه چاله ها

***

دیگر بوی بهار هم سرحالم نمی کندچیزی شبیه گریه زلالم نمی کندآه ای خدا مرا به کبوتر شدن چکار ؟وقتی که سنگ هم رحمی به بالم نمی کند

***

خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا

گذری کن که ز غم راهگذر نیست مرا

گر سرم در سر سودات رود نیست عجب

سر سودای تو دارم غم سر نیست مرا

ز آب دیده که به صد خون دلش پروردم

هیچ حاصل به جز از خون جگر نیست مرا

بی رخت اشک همی بارم و گل می‌کارم

غیر از این کار کنون کار دگر نیست مرا

محنت زلف تو تا یافت ظفر بر دل من

بر مراد دل خود هیچ ظفر نیست مرا

بر سر زلف تو زانروی ظفر ممکن نیست

که تواناییی چون باد سحر نیست مرا

دل پروانه صفت گر چه پر و بال بسوخت

همچنان ز آتش عشق تو اثر نیست مرا

غم آن شمع که در سوز چنان بی خبرم

که گرم سر ببرند هیچ خبر نیست مرا

تا که آمد رخ زیبات به چشم خسرو

بر گل و لاله کنون میل نظر نیست مرا

امیر خسرو دهلوی

ما زیاران چشم یاری داشتیمخود غلط بود آنچه می پنداشتیمتا درخت دوستی کی بر دهدحالیا رفتیم و تخمی کاشتیمگفت و گو آیین درویشی نبودورنه با تو ماجراها داشتیمشیوه چشمت فریب جنگ داشتما خطا کردیم و صلح انگاشتیم

شعر نو عاشقانه غمگین

رفتی و ندیدی که چه محشر کردمبا اشک تمام کوچه را تر کردموقتی که شکست بغض تنهایی منوابستگی ام را به تو باور کردم

***

این ابرها رامن در قاب پنجره نگذاشته امکه بردارماگر آفتاب نمی‌ تابدتقصیر من نیستبا این همه شرمنده توامخانه امدر مرز خواب و بیداری ستزیر پلک کابوس‌ هامرا ببخش اگر دوستت دارمو کاری از دستم بر نمی‌آید

رسول یونان

در هوایت بی‌قرارم روز و شبسر ز پایت برندارم روز و شبروز و شب را همچو خود مجنون کنمروز و شب را کی گذارم روز و شبجان و دل از عاشقان می‌خواستندجان و دل را می‌سپارم روز و شبتا نیابم آنچه در مغز منستیک زمانی سر نخارم روز و شبتا که عشقت مطربی آغاز کردگاه چنگم گاه تارم روز و شبمی‌زنی تو زخمه و بر می‌رودتا به گردون زیر و زارم روز و شبساقیی کردی بشر را چل صبوحزان خمیر اندر خمارم روز و شبای مهار عاشقان در دست تودر میان این قطارم روز و شبمی‌کشم مستانه بارت بی‌خبرهمچو اشتر زیر بارم روز و شبتا بنگشایی به قندت روزه‌امتا قیامت روزه دارم روز و شبچون ز خوان فضل روزه بشکنمعید باشد روزگارم روز و شبجان روز و جان شب ای جان توانتظارم انتظارم روز و شبتا به سالی نیستم موقوف عیدبا مه تو عید وارم روز و شبزان شبی که وعده کردی روز وصلروز و شب را می‌شمارم روز و شببس که کشت مهر جانم تشنه استز ابر دیده اشک بارم روز و شب

مطلب پیشنهادی: متن غمگین جدایی عاشقانه + جمله های کوتاه بسیار غم انگیز پس از جدا شدن از عشق

وقتی که عاشقم شدی پاییز بود و خنک بودتو آسمون آرزوت هزار تا بادبادک بودتنگ بلوری دلت درست مثل دل منکلی لبش پریده بود همش پره ترک بودوقتی که عاشقم شدی چیزی ازم نخواستیتوقعت فقط یه کم نوازش و کمک بودچه روزا که با هم دیگه مسابقه می ذاشتیمکه رو گل کدوممون قایق شاپرک بود ؟تقویم که از روزا گذشت دلم یه جوری لرزیدراستش دلم خونه ی تردید و هراس و شک بوددیگه نه از تو خبری بود ،‌ نه از آرزوهاتقحطی مژده و روزای خوش و قاصدک بودیادم میاد روزی رو که هوا گرفته بود واشکای سرخ آسمون آروم و نم نمک بودتو در جواب پرسشم فقط همینو گفتیعاشقیمون یه بازی شاید ،‌ یه الک دولک بودنه باورم نمی شه که تو اینو گفته باشیکسی که تا دیروز برام تو کل دنیا تک بودقصه ی با تو بودن و می شه فقط یه جور گفتکسی که رو زخمای قلب من مثل نمک بود…………….نمی بخشمت……………………….

***

شعر غمگین عاشقانه

نازنین بدون تو دنیا رو باور ندارم

با تو از رمز طلسم قصه ها سر در می آرم

لحظه ی سقوط من دست تو مثل معجزست

شب می ترسه از خودش وقتی می گم دوستت دارم

***

یک لحظه چشم دوخت به فنجان خالی ام

آرام وسرد گفت:که در طالع شما…

قلبم تپید، باز عرق روی صورتم نشست

گفتم بگو مسافر من میرسد ؟ و یا…

با چشمهای خیره به فنجان نگاه کرد!

گفتم چه شد؟ سکوت بود و تکرار لحظه ها

آخر شروع کرد به تفسیر فال من…

با سر اشاره کرد که نزدیکتر بیا

اینجا فقط دو خط موازی نشسته است

یعنی دو فرد دلشده ی تا ابد جدا

انگار بی امان به سرم ضربه میزدند

یعنی که هیچ وقت نمی آید او خدا؟؟؟

گفتم درست نیست، از اول نگاه کن

***

هر که در عاشقی قدم نزده استبر دل از خون دیده نم نزده است

او چه داند که چیست حالت عشقکه بر او عشق، تیر غم نزده است

خاقانی

***

شعر نو عاشقانه

ای که رویت چو گل و زلف تو چون شمشادست

جانم آن لحظه که غمگین تو باشم شادست

مولانا

***

کاش میشد عشق را آغاز کردبا هزاران گل یاس آن را ناز کردکاش میشد شیشه غم را شکستدل به دست آورد نه اینکه دل شکست

***

شعر عاشقانه غمگین

بی قرار توام و در دل تنگم گله هاستآه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست

همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آبدر دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی داردبال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست

بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن استمثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

باز می پرسمت از مساله ی دوری و عشقو سکوت تو جواب همه ی مساله هاست!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا