شعر طنز مخ زنی را در هم نگاران قرار دادهایم. این اشعار خندهدار و عاشقانه با معنی خاصی نوشته شدهاند و قطعا مورد پسند شما قرار خواهند گرفت. پس اگر به دنبال چنین اشعاری هستید، در ادامه با هم نگاران همراه شوید.
شعرهای طنز مخ زدن
به چشمای تو نگاه کردم و گفتم سلام
دلم رفت و برگشت مثل یه پیام
اگه بگی نه، میرم پی کارم
ولی بگی آره، میشم فدات تا صبح قیام!
موهای تو مثل جاده شماله
چشمات برق داره، انگار که فاله
اگه یه لبخند به من بدی امروز
قول میدم برات بشکنم دو تا قاله!
دختره گفت: تو کی هستی تو زندگیم؟
گفتم: منم اون که میمیره تو خدمتش همین
گفت: برو گمشو با این حرفای چرتت
گفتم: چشم، ولی قلبم میمونه تو مشتش سنگین!
تو خیابون دیدمت، دلم یهو رفت توی کما حالش بد شد
چشمات انگار یه جادوی عجیب داره، قلبم رو دیگه قفل کرد
گفتم بذار یه سلامی بدم، شاید یه لبخند به من هدیه کنی
گفتی “برو پسر، وقت تلف نکن”، ولی من هنوز امیدوارم که تو رو ببینم و فریاد بزنم: “آهای عشق من، بیا یه لحظه وایسا!”
موهای تو مثل یه جنگل پر از رمز و راز که آدم گم میشه توش
لبخندت انگار خورشید وسط شب، که میتابه به قلبم چه روشنه چه خوش
رفتم جلو گفتم: “خانم، اجازه هست یه شعر براتون بخونم که دلم آروم شه؟”
گفتی: “شعر؟ برو دنبال کارت، من وقت این حرفا رو ندارم، بذار برم با حال خودم!”
ولی من بازم گفتم: “فقط یه لحظه صبر کن، قول میدم شاعر بشم فقط برای تو!”
دیروز تو پارک دیدمت که داری با یه گل حرف میزنی و میخندی چه قشنگ
منم مثل یه پرنده کنجکاو پریدم اونجا، گفتم شاید بشه باهات دو کلام حرف بزنم
گفتم: “خانم، این گل به نظرم حسودیش شده که من به تو نگاه میکنم اینجوری”
گفتی: “تو دیگه کی هستی که این مزخرفات رو میگی؟ برو پی کارت دیگه، مزاحم نشو!”
ولی من تو دلم گفتم: “این نه گفتن تو هم یه جور آرهست، فقط خودت هنوز نمیدونی!”
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
به جز مراسم عقد و عروسی و غیره
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر
لیلی آمد دم در،گفت:بیا برق آمد
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به دستش میدهم کاری که بار آخرش باشد
عکس نوشته اشعار مخ زنی
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
اما نه فرت و فرت! که یکبار دیده ایم
خوش خلقی و خشم همزمان یعنی چه؟
بیزاری و عشق توامان یعنی چه؟
با رفتن من اگر موافق هستی
پس این بنشین، نرو، بمان، یعنی چه؟
چشم هایت به خدا مَنشأ هر مُشکل بود
بَه چه سرسبز ؛ چه زیبا؛ چقد خوشگل بود
صبح که از خواب بیدار شدی فهمیدم
مشکل از چَشم که نه کُلُّهم از ریمِل بود
با اینکه لب از کلام بستید شما
ساکت سرجایتان نشستید شما
امواج نگاهتان دلم را لرزاند
اصلا نکند زلزله هستید شما؟
رفتم به کنار دلبرم با شادی
گفتا که چه خوب یاد من افتادی
گفتم صنما تو عشق را استادی
گفتا پ نه پ تو یاد من میدادی
شبی مجنون نوشت از بهر لیلی
الهی که بِری زیرِ ترِیلی
اگر عشق دگر در سر نداری
چه معنی دارد این (last seen recently)؟
عاشقی شغل مطمئنی نیست
دو سه معشوقه یدک داریم
طبق «اصل بقای عشق» اگر
نازنین رفت، روشنک داریم…
یک پلک زدن فاصله از تو تا من
باید بزنیم پلک یا تو یا من
هرچند که گفتند گناه است این کار
اما تو یکی بزن گناهش با من
مثل گل صدبرگ شکوفا شدهای
چون ماه چهارده زیبا شدهای
در آیینه نگاه من چشم بدوز
تا دریابی چقدر زیبا شدهای
خوش خلقی و خشم همزمان یعنی چه؟
بیزاری و عشق توامان یعنی چه؟
با رفتن من اگر موافق هستی
پس این بنشین، نرو، بمان، یعنی چه؟
شعرهای طنز عاشقانه
چشم هایت به خدا مَنشأ هر مُشکل بود
بَه چه سرسبز ؛ چه زیبا؛ چقد خوشگل بود
صبح که از خواب بیدار شدی فهمیدم
مشکل از چَشم که نه کُلُّهم از ریمِل بود
با اینکه لب از کلام بستید شما
ساکت سرجایتان نشستید شما
امواج نگاهتان دلم را لرزاند
اصلا نکند زلزله هستید شما؟
الحق و والنصاف كه چشمان تو دیوانه كننده است
خندیدن تو لذت پرواز پرنده است
موھای رھایت چون گندم متحرک
در چشم حسود این حركت خیلی زننده است
شیرینی لبھای تو حلوای ھرنگ است
راه رفتن زیبای تو آھوی رمنده است
انگشت ظرف تو عجب شعبده بازیست
لطفا نزنید دست خیلی شكننده است
آن لعل شكروار شكر خنده نابت
بی جام و سبوه گیچ كند نھشه كننده است
با عقل به تشخصیص پزشكان سرطان زاست
خندیدن تو عامل بیماری قند است
بالای دوچشمت خط ابروی بلندیست
چون لوله گاز كز عسلو عازم ھند است
ایلود به خرمای بنامش جھانیست
خرمای ھلاو پیش تو منسوخ شونده است
لبخند ملیح تو لطیف است ودل انگیز
چون قلقلک روی شكم حاوی خنده است
آن خوس لباس زری و سرمه چشمت
شیرازه بپاشد زه ھم و خیلی كشنده است
لكنت بگرفتم ز تو و دلبری تو
ت ت تنھا غزلی بود كه بی قافیه بند است
حرفای گریه دار نمی پسندین
می خواید یه جک بگم کمی بخندین
خوشا به حال اون که تو محلش
هوای عاشقی زده به کلش
کسی که قلبش اتصالی داره
می دونه عاشقی چه حالی داره
با اینکه سخته باز دلنشینه
طپش طپش وای از طپش همینه
عاشق شدن شیدایی داره والا
خاطر خواهی رسوایی داره والا
وقتی طرف تو کوچه پیدا می شد
توی دلت یه باره غوغا می شه
صدای قلبت اونقدر بلنده
که دلبرت می شنوه و می خنده
می خوای بگی فدات بشم الهی
می گی که خیلی مونده تا سه راهی
میخوای بگی عاشقتم عزیزم
می گی که من عاعا،عاعا چی چی زم
پیامک زد شبی لیلی به مجنون
که هر وقت آمدی از خانه بیرون
بیاور مدرک تحصیلی ات را
گواهی نامه ی پی اچ دی ات را
پدر باید ببیند دکترایت
زمانه بد شده جانم فدایت
دعا کن مدرکت جعلی نباشد
ز دانشگاه هاوایی نباشد
وگرنه وای بر احوالت ای مرد
که بابایم بگیرد حالت ای مرد
چو مجنون این پیامک خواند وارفت
به سوی دشت و صحرا کله پا رفت
اس ام اس زد ز آنجا سوی لیلی
که میخواهم تورا قد تریلی
دلم در دام عشقت بی قرار است
ولیکن مدرکم بی اعتبار است
شده از فاکسفورد این دکترا فاکس
مقصر است در این ماجرا فاکس
چه سنگین است بار این جدایی
امان از دست این مدرک گرایی
شنیدم که لیلی سیهفام بود
ز چاقی حسابی بداندام بود
دو ماهی کِرم زد به رخسار خویش
به لیزر ز رخ برد آثارِ ریش
کمربند بر اِشکَمَش بست سفت
سهماهی رژیم غذایی گرفت
چنانش رژیم و کِرِم داد حال!
که شد لاغر و ماه، عین هلال
سپس شاددل سوی مجنون شتافت
ولیکن از او التفاتی نیافت
بگفت:«این منم، های! لیلای تو!»
به او گفت:«خانم، مزاحم نشو!
مگر خود نداری برادر پدر؟
برو پرده شرم مردم مدر!
نگاری که از بنده دل برده بود
تپل بود، ضمناً سیهچرده بود
برو ردّ کار خود ای پیرزن
تو عنتر کجا و دلآرای من؟»
رخ پر کِرِم شد به آنی بنفش
درآورد از پای خود لنگه کفش
زدش ضربه سخت و جانانهای
که:«بیجنبه، الحق که دیوانهای»