شعر شماره ۸ از مجموعه اشعار فروغ فرخزاد را در روزانه بخوانید. فروغ فرخزاد به عنوان یکی از نمادهای فرهنگی و ادبی ایران شناخته میشود. اشعار او بخشی از میراث فرهنگی ایران محسوب میشود و هنوز هم مورد مطالعه و تحلیل قرار میگیرد. همچنین شعر شماره ۹ از مجموعه اشعار فروغ فرخزاد؛ کاش بر ساحل رودی خاموش عطر مرموز گیاهی بودم را در سایت روزانه بخوانید.
شعر شماره ۸
ما تکیه داده نرم به بازوی یکدگر
در روحمان طراوت مهتاب عشق بود
سرهایمان چو شاخهء سنگین ز بار و برگ
خامش ، بر آستانه محراب عشق بود
گوئی فرشتگان خدا در کنار ما
با دستهای کوچکشان چنگ میزدند
در عطر عود و نالهء اسپند و ابر دود
محراب راز پاکی خود رنگ میزدند
پیشانی بلند تو در نور شمع ها
آرام و رام بود چو دریای روشنی
با ساقهای نقره نشانش نشسته بود
در زیر پلکهای تو رویای روشنی
من تشنهء صدای تو بودم که می سرود
در گوشم آن کلام خوش دلنواز را
چون کودکان که رفته ز خود گوش می کنند
افسانه های کهنهء لبریز راز را
آنگه در آسمان نگاهت گشوده شد
بال بلور قوس و قزح های رنگ رنگ
در سینه قلب روشن محراب می تپید
من شعله ور در آتش آن لحظهء درنگ
گفتم خموش «آری» و همچون نسیم صبح
لرزان و بی قرار وزیدم به سوی تو
اما تو هیچ بودی و دیدم هنوز هم
در سینه هیچ نیست به جز آرزوی تو
تفسیر این شعر
این شعر زیبا از شاعر بزرگ ایرانی، “فروغ فرخزاد”، به توصیف لحظات عاشقانه و معنوی میپردازد. در زیر، این شعر را به زبان ساده توضیح میدهم:
1. نزدیکی و عشق: در ابتدای شعر، شاعر از لحظهای صحبت میکند که او و معشوقش به آرامی در کنار یکدیگر نشستهاند. این نزدیکی و محبت باعث شده که روح آنها پر از طراوت و زیبایی عشق شود.
2. حالتهای طبیعی و معنوی: شاعر سرهایشان را مانند شاخههای درختی سنگین از بار و برگ توصیف میکند که در آستانه یک مکان مقدس (محراب) قرار دارند. این تصویر نشاندهندهی آرامش و سکوتی است که در آن لحظه وجود دارد.
3. حضور فرشتگان: شاعر احساس میکند که فرشتگان خدا در کنار آنها هستند و با دستهای کوچکشان در حال نواختن موسیقی هستند. این تصویر نشاندهندهی پاکی و معنویت آن لحظه است.
4. نور و زیبایی: پیشانی معشوق در نور شمعها میدرخشد و شاعر این حالت را به دریای روشنی تشبیه میکند. او به زیبایی چهره معشوقش اشاره دارد و بیان میکند که چقدر او را دوست دارد.
5. آرزو و انتظار: شاعر تشنهی صدای معشوقش است و مانند کودکی که داستانهای قدیمی را گوش میدهد، به کلام دلنواز او گوش میدهد. این نشاندهندهی اشتیاق و انتظار اوست.
6. لحظهای خاص: در ادامه، شاعر به لحظهای خاص اشاره میکند که در آسمان نگاه معشوقش، رنگینکمانهایی از زیبایی گشوده میشود. قلب شاعر در آن لحظه تپش میزند و او احساس شعلهوری در عشق خود دارد.
7. حرکت به سوی معشوق: شاعر تصمیم میگیرد که به سوی معشوق برود، اما در عین حال متوجه میشود که معشوق هیچ نیست و فقط آرزوی او در دلش باقی مانده است.
این شعر بیانگر احساسات عمیق عاشقانه و معنوی است. شاعر با تصاویری زیبا و عاطفی، لحظات شیرین عشق را توصیف میکند، اما همچنین از تنهایی و آرزوهای ناگفتهاش نیز سخن میگوید. این تضاد بین عشق و نبودن معشوق، زیبایی و عمق شعر را بیشتر میکند.