شعر

شعر سیزده بدر/ اشعار عاشقانه و طنز مخصوص 13 بدر

در این بخش مجموعه شعر سیزده بدر با اشعار عاشقانه و طنز خنده دار را ارائه کرده ایم.

گلچین شعر سیزده بدر

با سلامکلاسهای آموزشی سبزه گره زنی آغاز شد !گره ازدواجگره کنکورگره جدایی !گره ملوانی !دوبل گره !گره کور !با تضمین بروارده شدن آرزو !

سیزده را همه عالم به در امروز از شهر

من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم

و تو می رویبی منکه گره بزنیسبزه ی تمام خاطره هامان راو دور کنی از خودتتمام مراسیزده فرصت خوبی استبرای دور کردن نحسیشاید هم حق داریگره بزن تمام خاطره هامان راشاید سال خوبی باشدبرایت بی من…

اگه سیزده بدر هر سال تو آرزوی من بودیامسال خودم آرزوی خودممتو منو آرزو کن

زمزمه بهارو باز تو گوش گلدونا بخون

خورشید مو طلایی رو صدا بزن از آسمون

یادت باشه قشنگه تموم روزهای خد

شکوفه های تازه رو بریز تو آب چشمه ها

سبزه رو از سفره بگیر

ماهی را با خودت بیار

وقتشه بیرون بزنیم

سیزدهمین روز بهار

سیزده بدر سیزده بدر

کوه و کمر دشت و دمن

آرزوهاتو مو به مو به سبزه ها گره بزن

سبزه رو از سفره بگیر

ماهی را با خودت بیار

وقتشه بیرون بزنیم

سیزدهمین روز بهار

شعر 13 بدر کوتاه

سبزه رو از سفره بگیر

ماهی را با خودت بیار

وقتشه بیرون بزنیم

سیزدهمین روز بهار

جامه های عید را به تن کنیدسیزده ز سر برون کنیدلحظه های شوم قرن سیزده،از این سرا برون کنیدسیزده بدر کنیدسیزده، هزار تکه می شود به دست توخنده سر کنیدسیزده هزار مرتبه دعا کنیدسال، سال مرگ لشگر غم استجامه نو کنیدسیزده از این سرا به در کنید…

یه بهاری یادمهیه روز سیزده بدر تو میون سبزه هامن و مادر و پدر کودکی بودم کوچیکبا لباسی شیک و پیکاون روزا یادش به خیرروزای قشنگی بودیه صفای ناتموممیونش یه رنگی بوداما این سیزده بدرمنم و خود خودماون همه مهر و صفاگم شده چه بی وفا

آرزوهایت را به دلم گره بزن نکند

دیر بیایی و سیزده بدر شود

باز هم سیزده سال نو از راه رسیدباز هم شادی و سر زندگی از راه رسیدآنــجا که شــمایید اگر ابــری نیــستتندی بپرید بیرون که اصلا جا نیست

باز هم امسال (سیزده بدر) من به دنبال گره ای هستم به سبزه ای…در این روز … سبزه ای پر رنگ با گره هایی زیاد از دستان همان دخترک شرقی پا لخت…آن دخترکی که لب پای رودخانه احساسم… رو به سوی من ایستاده بود…و آرامش وجودم را با حضورش به هم زد و رفت.

سیزده بدر روز آشتی با طبیعت است

چقدر دلم برای صدای آبها … بوی چمنها …

عطر سحر آمیز پونه های لب جوی ها …

و گلهای علفی کوچکی که تازه روییده اند

و از پشت سنگها سرک می کشند …

تا عاشقانه ترین نگاه را به دنیایی تقدیم کنند … تنگ شده …

اشعار کوتاه سیزده بدر

آمیخته شد نگاه من با نوروزبا هر گل این بهار آتش افروزتا سال دگر دست به دستت باشمصد سبزه گره زدم به یادت امروز

نمی دانم آرزویت چیست!

اما برای رسیدن به آرزویت دستانم به آسمان جاری

و سبزه دلم را به نیت تو

و آرزوهایت، هر چه که هست، گره می زنم.

نمی دانم آرزویت چیست ؟؟

اما من برای رسیدن به آرزویت دستانم به آسمان جاری

و سبزه دلم را به نیت تو و آرزوهایت هرچه که هست گره میزنم

عید است و زمین تـازه مسلمان شده استاز بـرکت عشـــق، دلـم گلستان شده استگـر سیـزده عیـد گـره زنی سبــزی رابخــت تــــو بلنــد و درد درمان شده است

باور نکنید هر چه را که من می گویم:بابا آب داد بابا نان داد!این تنها دروغی بود در خاطره بهاراز یک پدر در به درکه من تا انتهای افقبه روز سیزده بدربلد بودم

و تو میروی، بی من، که گره بزنی،

سبزه ی تمام خاطره هامان را و دور کنی از خودت، تمام مرا…!

سیزده فرصت خوبی است برای دور کردن نحسی!

برایت یک بغل گندم، دلی خشنود از مردم.برایت یک بغل مریم،‌ که مست از می شوی هر دم.برایت قدرت آرش،‌ که دشمن را زنی آتش.برایت سفره‌ای ساده،‌ حلال و پاک و آماده.برایت یک غزل احساس،‌ دوبیتی‌های عطر یاس… .… برایت هر چه خوبی هست،‌ صمیمانه دعا کردم

و تو میروی، بی من، که گره بزنی، سبزه ی تمام خاطره هامان را

دور کنی از خودت، تمام مرا…!

سیزده فرصت خوبی است برای دور کردن نحسی!

“سیزبدرتون مبارک”

سیزدتون بدر،دشمناتون دربدر،رفقاتون گل به سر،خوشیهاتون صد برابر.

سیزده بدر است و من هوایی شده ام!احیاگر سنت خدایی شده امگر قافیه را باخته باشم، نه عجبمثنی و ثلاث و رباعی شده ام

منم زخمی دلتنگی در این سیزده بدرهمچو مجنون بی لیلا، هر کو در به دراین غم جانسوز عشقت نازنینندانم کی زمان، آید به پایانش دگر

گل، هویت بهار است.

و بهار آیینه ی قیامت.

در این آیینه خود را تماشا کنیم . . .

سیزده بدرتون مبارک

شعر مخصوص سیزده بدر

آمدی نحسی سیزده را به در کنیآمدی نحسی‌ات را در میان ما خوش یُمن کنیپس با کفش‌هایت روی پشت من نیاپاهایت را با آب و گلابی بشورنمی‌خواهم پاهای بودارترا روی پشتم حس کنمبه کنار نحر آب آمدییادت باشد، آب را گل نکنیاینجا ماهی ای برای صید نیستاز چشمه‌های زلال و پاکآب جویبار به اینجا رسیده استدر کنارش لحظه‌ای بنشین و به صدای بی کلام موسیقی آب گوش کنگوش‌هایت را بازکن و چشم‌هایت را به روی

اگه قرار باشه دروغ سیزده رو در مورد من بگی

چی میگی؟

قبل از اینکه برای یکی دیگه بفرستی

جواب منو بده !

یه دوس پسر نداریم …..سبزه باشه …سیزده بدر از پنجره ماشین بندازیمش تو جوب !!!

بعد از تو سالهاست زندگی نحس استچگونه سیزده را به در بکنم؟!من سالهاست سبزه ای گره نزدمشرم بر منبعد از تو آرزویی اگر بکنمصفای سیزده بدر

سیزده نوروز

میریم به صحرا

اونجا می بینیم

گل های زیبا

رو سبزه ها می شینیم

طبیعت را می بینیم

از اون گل های زیبا

چندتا دونه می چینیم

به سبزه های مهربون

آرزوهامون را می گیم

چندتا گره به سبزه ها

با لب خندون می زنیم

بیا کنار سبزه ها

با هم بخونیم این دعا:

خدا کنه سال جدید

برای او برای ما

باشه پر از عشق و امید

باشه پر از صلح و صفا

رو پیچ و تاب سبز سبزه ی عیدگره از بخت ما هم کور تر شددروغ سیزده هر ساله ی ماعجب عیدی به نیکویی بسر شد !

کمی سیزده کمی نحسیبه دور دار این حال بد مستیحالم خراب استرفتی و پشت سر گذاشتیسیزده های نحسیهر بار که طی می کنم سیزده هابه یاد می آوردم تو راهر بار به یاد می آورم من زخمی رانمی دانم رفتن نحس است یا سیزده هاهر چه باشد قسمت نبود ..برو دیگر فرصتی نماندهرفتن سرشتی با تو بودبرو قسمت نبود .من دیگر سیزده ها را بدر کردمنحسی اینجا جایی ندارد…

همه می روند به باغ، سیـزده به در کننداز بد و آفت و شر، به صحت گـذر کنند !چون که از نگاهشان، نحس و نامبارک استسیـزده! و باید از، این عدد حذر کنند !سیزده مثل من است! بدشگون و بدبیاربی گناه به چشم بـد، سوی او نظر کنند !من و این عدد فقط، جـرممان بخت بـد استتا که می رسند به ما، فکر بـد به سر کنند !وای از این خیال بد، که به ناروا بـرندهرچه و هرکه بـود، ریشه اش تـبر کنند

دلم واسه سیزده بدر می سوزه….

میدونی چرا؟؟؟

همه بهش میگن نحس!

بیچاره ها خبر ندارن که تو دست ۱۳ بدر رو از پشت بستی

نوبت عاشق شدنهنوبت آش رشته وسبزه به آب سپردنهقرار نانوشته ایبا بوسه های تب زدهبادبادکای رنگی وسبزه های گرده زدههنوز به گوشم می رسهصدای تو با عشق و تبصدای دخترای شهرتو خنده های نیمه شب

یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم

تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم

تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز

من بیچاره همان عاشق خونین جگرم

خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام

جرمم این است که صاحبدل و صاحبنظرم

منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی

هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم

پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت

پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم

عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر

عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم

هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود

که به بازار تو کاری نگشود از هنرم

سیزده را همه عالم به در امروز از شهر

من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم

تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم

گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم

تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس

خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم

از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر

شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم

خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت

شهریارا چه کنم لعلم و والا گهرم

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا