متن و جملات

شعر زلف از شاعران معروف با مجموعه شعر عاشقانه در وصف موهای یار

در این بخش مجموعه شعر زلف یار و عشق از شاعران معروف ایرانی را گردآوری کرده ایم. این اشعار عاشقانه در وصف موهای بلند، کوتاه، زیبا و زلف پریشان عشق هستند که امیدواریم مورد توجه شما قرار بگیرند.

فهرست موضوعات این مطلب

شعر زلف تک بیتیاشعار موی پریشانشعر زلف عشق و یاراشعار درباره موهای یار و عشقشعر زیبای زلف پریشاناشعار برای موهای زیبای همسر

تو تا ز شرم فکندی به چهره زلف سیاه

فغان ز خلق بر آمد که آفتاب گرفتظهیر فاریابی

***

مردم ای کاش پریشانی زلفش بیند

تا نگویند پریشانی من بی سبب استفرصت شیرازی

***

نمی دانم چرا گردون به کام من نمی گردد

اگر عیبم پریشانی است زلف یارهم داردشریف شیرازی

شعر زلف تک بیتی

گهی بر دل شبیخون می‌زند گاهی بر ایمانم

همیشه کاکل او فتنه ای در زیر سر داردصائب تبریزی

***

گر پریشان کنی آن زلف خم اندر خم را

ترسم ای دوست که آشفته کنی عالم رااختر قشقائی

گرچه زلف سرکش او سرکشی از سرگذاشت

کاکل او فتنه ها در زیر سردارد هنوزصائب تبریزی

***

از بهر گرفتاری ما زلف میارای

ما بسته دامیم تو فکر دگری کنهلالی جغتائی

زلف تو غرقه به گل بود و هر آن گاه که من

می زدم دست بدان زلف دوتا، گل می‌ریختباستانی پاریزی

اشعار موی پریشان

یک جهان دل را پریشان ساختن انصاف نیست

شانه در آن زلف خم در خم نمی باید زدنصائب تبریزی

***

ز زلف و روی تو خواهم شبی و مهتابی

که با لب تو حکایت کنم زهر بابیخواجو

***

در هر شکن زلف گره گیر تو دامی‌ است

این سلسله یک حلقه بیکار نداردصائب تبریزی

***

من بر سر آنم که به زلف تو زنم دست

تا سنبل زلف تو چه سر داشته باشدصائب تبریزی

***

عهد کردم گر رهائی یابم از کنج قفس

جز به دام زلف او دیگر نبندم دل به‌کستوسیرکانی

شعر زلف عشق و یار

تا چند در میان فکنی زلف و شانه را

دل را نمی دهیم به زلف تو زور نیستصائب تبریزی

***

داشتم خوش روزگاری با سر زلف نگاری

خوش بود‌ خوش روزگاری داشتن با زلف یاریآذرخشی

پریشان کن سر زلف سیاهت شانه اش با من

سیه زنجیر گیسو باز کن دیوانه اش با منحمید نقوی

***

امشب کمند زلف ترا تاب دیگری است

ای فتنه در کمین دل و هوش کیستی؟رهی معیری

زلف او فتنه و خط آفت و خال است بلا

آه از آن روز که این هر سه دهد دست بهمصائب تبریزی

***

از خدا می‌طلبم عمر درازی چون زلف

که به صد چشم کنم سیر سراپای تراصائب تبریزی

اشعار درباره موهای یار و عشق

یک دم آهسته گذر در سر زلفش ای باد

که زهر پیچ و خمش دل سردل می‌ریزدصاف قاجار

یک عمر می‌توان سخن از زلف یار گفت

در بند این مباش که مضمون نمانده استصائب تبریزی

***

آنکه بهر دیگران در زلف چین می‌افکند

چون رسد نزدیک من چین در جبین می‌افکندبابافغانی شیرازی

***

زلف بر روی تو گوئی که بر آتش دود است

ای بسا دیده کز آن دود ، سرشک آلوداستشهاب تبریزی

***

اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد

گناه بخت پریشان و دست کوته مااستحافظ

***

ای صبا در خم آن زلف چو محرم شده‌ای

با ادب باش که دلهای پریشان آنجا استصائب تبریزی

***

آزاد اگر باشد دلی، زلفت گرفتارش کند

ور خفته باشد فتنه‌ای چشم تو بیدارش کندشریف تبریزی

***

و ر چنین زیر خم زلف نهد دانة خال

ای بسا مرغ خرد را که به دام اندازدحافظ

ای زلف یار این قدر از ما کناره چیست

ما دل شکسته‌ایم و تو هم دل شکسته‌ایصائب تبریزی

***

کس چو من آشفته زلف دل آویز تو نیست

گر پریشان خاطری خواهی مرا آواز کنقصّاب کاشانی

بنفشه گر چه دلاویز و عنبرآمیز است

خجل شود برآن زلف همچو مشک ختنرهی معیّری

شعر زیبای زلف پریشان

جانها به یاد زلف تو بر باد داده ایم

ور نیست باورت زنسیم صبا بپرسسلمان ساوجی

***

طرّه آشفته چنین در گذر باد مرو

که پریشانی زلف تو پریشانم کردصحبت لاری

***

زلف چون حاشیه برگرد سرش می‌پیچید

در کتابی که بود شرح پریشانی منصائب تبریزی

***

نقّاش چون شمایل آن ماه می‌کشد

نوبت به زلف او چو رسد آه می‌کشدخالص

***

در درازی به سر زلف تو می‌ماند شب

در سیاهی سر زلف تو به شب می‌ماندرشید وطواط

اشعار برای موهای زیبای همسر

به عالمی ندهم موئی از پریشانی

که باشد از سر زلف تو یادگار مرامیربرهان

***

بر زلف تو من بار دگر عهد شکستم

بس عهد که چون زلف تو بشکستم و بستمسلمان ساوجی

شب که صحبت به حدیث سر زلف تو گذشت

هرکه برخواست ز جا سلسله بر پا برخاستصائب تبریزی

***

شعر عاشق اصفهانی درباره زلفبه غلط ز دست دادم سر زلف یار خود را

که نیازموده بودم دل بیقرار خود راعاشق اصفهانی

***

از زلف پریشان تو آشفته ترم من

در کوی تو آشفته چو باد سحرم منمعینی جرنی

***

گویند بوی زلف تو جان تازه می‌کند

سلمان قبول کن که من از جان شنیده‌امسلمان ساوجی

***

گفتم: روم که چشمت مایل به خواب ناز است

بگشود زلف و گفتا بنشین که شب دراز استفردی شیرازی

***

اگر زلفت به هر تاری اسیر تازه ای دارد

مبارک باشد امّا دلبری اندازه ای داردقراگوزلو

در خم زلف تو می‌جستم دل گم گشته‌ام را

یافتم در وی دل جمع پریشان روزگاریوفای نوری

***

چون اسیر است درآن زلف سمن سای دلم

چه کند گ رنکند در شکنش جای ،دلم؟خواجوی کرمانی

***

کس نیست که افتاده آن زلف دو تا نیست

در رهگذر کیست که دامی زبلا نیست؟حافظ

***

قامتم از خمیدگی صورت چنگ شد ولی

چنگ نمی‌توان زدن زلف خمیدة ترافروغی بسطامی

***

اذنم بده که زلف تو را آورم به چنگ

ای بی وفا مگر که من از شانه کمترمابوالقاسم لاهوتی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا