متن و جملات

شعر روز دانشجو / اشعار کوتاه و بلند تبریک روز دانشجو با موضوعات جالب و طنز

مجموعه شعر روز دانشجو

در این مطلب هم نگاران اشعار جالب و طنز روز دانشجو (با موضوع دانشجو، دانشگاه، ترم اولی، دانشجویان جدید، امتحانات و مشروطی) را گردآوری کرده ایم.

ترم دل است و عشق پیداستقصد و نیت ساختن فرداست

دانشجوی وطن آریاییبتازیم و بسازیم که خدا با ماست

***

بر در دانشکده ای رفتم دوشدیدم دو هزار لیسانسه کوزه به دوشهر یک به زبان حال با من گفتنداین کوزه بگیر و مدرکت بنداز توش !

***

علم چراغ رهت دانش زیبا بجو / صنعت خوش منظرت مهرنما کوبه کوخشت نخستین که نهادنـد پاک / گلِ به سرشتنـد ز هر زره خاکعلم و هنر قالب آن کـــار بود / آدم وحــــوا به هنــر یار بودهر نبــی و آل وی انــدر تلاش / بهر هنر روز وشب اندر معاشتاکه هنـــر زنده جهان زندگی / علم خــــدا داد,کننـد بندگیدانش عالــــم به سخن یادشان / حکمت و عزت بود از نامشانای توکه دنبال کنی علـم روز / طفل رهی کن تو تلاشی هنوزبهر خرد علم بیامــــوز چنـــد / بهره ببر گوش نما حرف و پندتا که تو شاگرد شــوی با صفا / مهر دو چندان بر سد از خــدااهــل توکل به خدا درس جوی / غیر خدا را مَطلب غیـر شـوی تا کـــه تـو دانش بنمائی سَریر / حاصل استادتوئی علم بجوبادبیر

شاعر: منصور مقدم جونقانی.

***

استاد از من پرسید چند نمره ز من می خواهی ؟من از او پرسیدم نمره سیری چند ؟

پدرم استاتیک را از بر داشت و کوئیز هم می داددرس ها را آن روز حفظ می کردم در خواب

امتحان چیزی بود مثل آب خوردندرس بی رنجش می خواندم

نمره بی خواهش می آوردمتا معلم پارازیت می انداخت همه غش می کردند

و کلاس چقدر زیبا بود و معلم چقدر حوصله داشتدرس خواندن آن روز مثل یک بازی بود

کم کمک دور شدیم از آنجا بار خود را بستیمعاقبت رفتیم دانشگاه به محیط خس آموزش

رفتم از پله دانشکده بالابارها افتادم

***

دانشجو اگر عاشق شود، بی پرده مشروط می شود

چیزی شبیه فاجعه با عشق ممکن می شود

اشعار ویژه روز دانشجو

یادم آید روز دیرین ، خوب وشیریناول ترم ، وقت بسیار درس اندک . . .اما اینک روز آخر ، روز تلخ امتحانات ، آخر ترم ، وقت اندک درس بسیار ، درس بسیار ، درس بسیار !روز دانشجو مبارک باد !

***

قانون سوم دانشجویان دختر :دیر رسیدن بهتر از زشت رسیدن است …این روز رو به صورت بلبلی به این دانشجوها تبریک عرض مینماییم

***

ظرف ها بی خود کثیف نشدندلکه ها رنگ نینداخته اندبیخودی بر بشقاب!ترم پیدا شده از آن طرف تعطیلات امادانشجو پیدا نیست!گرته ی تاریکی مرده ی خطی همه کارش آشوبدر دل کاغذ هر دفتر حاضر و غیاب!من دلم سخت گرفته ست از اینسلف سرویس دانشجو کش بدطعم غذا!که به جان هم نشناخته انداخته استچند تن دانشجوچند تن مشروطیچند تن محذوفی!!

***

دانشجویان به صورت تخصصی به پنج دسته تقسیم میشن :

اونایی که جزوه مینویسن تا اون رو بخونن و نمره ی خوب بگیرن !

اونایی که جزوه مینویسن به امید اینکه یکی بیاد ازشون جزوه بگیره !

اونایی که جزوه نمینویسن به امید اینکه برن از یکی جزوه بگیرن !

اونایی که اومدن سر کلاس ولی حوصله ی هیچکدوم از این کارارو ندارن !

اونایی که کلا به کلاس اعتقادی ندارن و کلاس رو در نطفه ی شکل گیریش پیچوندن !

در کوچه درس رهگذاریم هنوز / وین راه دراز می سپاریم هنوزاز اول ثبت نام سال ها می گذرد / ما واحد پاس نکرده داریم هنوز !روز دانشجو مبارک

***

الا استاد درس احتمالاتدگر دق کرده ام از این مقالات

“فضای احتمال ” و” Sample space”“ضریب شانس” و از اینسان عبارات

به جان تو ندیدم در همه عمر …“مساعد حالتی ” از “جمله حالات “!!!

منم دانشجوی مشروط و بدبخت …تویی استاد با فضل و کمالات

چو کازینو شود توی کلاست …ز تاس و سکه و اینگونه آلات !

بیا جای قمار و شیر یا خطبه من آموز قدری از کمالات !

یقین دارم که اندر نرد و شطرنجشوی یا مارس ، یا افتی به شهمات !

سه ترم است اینکه در دستت اسیرمچنان ماهی که در انبار شیلات

بده یک نمره ی “پاسی ” از این درسمگر ممکن شود روزی محالات !!!

***

شعر دانشجو بودنم….در زمانی که دانشجو بودم خواستم کارها کنم اما،نه نشد

خواستم دانشجویی پـــــُر کار باشم،نــــــــه نشداهل علم و درس یک مقدار باشم ،نـــــــــه نشد

خواستم در کلاس درس استادجای خواب خوش کمی بیدار باشم،نـــــــه نشد

ای خدا،هروز بی خودکار بودم در کلاسخواستم یک با با خودکار باشم،نــــــه نشد

خواستم در کلاس درس بعد اینکمتر به فکر صورت دلدار باشم،نــــــــه نشد

خواستم در این اوضاع شوم اقتصادکمتر به فکر قیمت و نرخ سیگار باشم،نــــــــه نشد

خواستم کمتر بخندم قاه قاه بعد از اینساکت ارام چون دیوار باشم، نــــــــه نشد

در خونه دانشجویی هر روز با تخم مرغ بودمخواستم یک بار بی تخم مرغ باشم،نــــــــه نشد

ای خدا بچه مثبت بودن نیامد به ماخواستیم یک بار ادم وار باشیم ،نــــــه نشد

***

صفایی ندارد ارسطو شدن / خوشا پر کشیدن پرستو شدنتو که پر نداری پرستو شوی / بنشین درس بخون تا ارسطو شویروز دانشجو بر ارسطو های آینده ایران مبارک !

شمع شدی ، شعله شدی ، سوختیخاک تو سرت هیچی نیاموختی !!روزت مبارک

شعر روز دانشجو مبارک

روز دانشجو مبارک

چند هفته ی پیش یه متنی خوندمانگشت به دهن تو متنه موندم

بودش راجب دانشجو و درسخوابگاه و غذا امتحان و درس

تو هین شده بر درس و دانشجواین حرفها رو گفته با کدوم رو

دانشجو مثل شمعه که سوختهخاموش شده چیزی نیاموخته

الان همشون در سر کارنددرسشون تموم بشه بیکارند

سالی یه دفعه جوراب می شورهترشیده جورابش همچو قوره

نزدیکای ظهر پا میشه از خواباز بس خوابیده خورده مخش تاب

روز و شب براش معنی ندارهروزها می خوابه شبها بیداره

موهاش شده مثل جوجه تیغیبچه ببینه می کشه جیغی

خوابگاش مثل کافه سنتی شادبهر قلیون و شلوغی و داد

هفت هشت نفری تو یه اتاقندهم نگاران سه کیلو می خورند قند

هیچ یک از اونا ظرف نمی شورناز نظافت و بهداشت به دورند

ظرفها می مونه تو کنج خونهتمساح لای ظرفها کرده لونه

همزیستی داره با سوسک و با موشدیوار داره گوش ، گوش هم داره موش

سوسک ها تو حموم پارتی گرفتندسرعت مثل بی آر تی گرفتند

رد می شن می رن این ور و اون ورنه یاللا می گن نه میزنن در

بعده اینکه شد قبول تو کنکورگفت درس می خونم تا که بشم کور

شب امتحانه اوضاع خرابهقبول شدن براش مثل سرابه

نه رفته کلاس نه جزوه دارهمی سوزه دلم براش بیچاره

اعصابش خراب میشه تو این شبیا مریض میشه یا میکنه تب

درس ها رو نخونده میشه خستهزل می زنه بر کتاب بسته

جزوه رو نخونده کرده پارهقهوه و چایی فایده نداره

شیطان در گوشش هی می خونهلالایی و اواز گل پونه

وقتمون زیاده کو تا فرداترسی ندارن ز هیچی مردا

مراقبها مثل دزد گیر می مونندچشمات بشه کج فوری می دونند

مثل تله موش آماده هستندتا جم بخوری دستاتو بستند

پنج شش واحدی می افته هر ترمقاطی میکنه تبخیرو با جرم

نا امید می ره به پیش استادگریه می کنه جیغ و هوار داد

استاد بده نمره رو بیچارمیک سال تموم در پی کارم

دو تا زن دارم بچه سه چهار تانه پولی دارم نه خونه و جا

یک دهی بده تا که بشیم پاسقربون سبیل و اون سر تاس

از آشپز ها دارم عرض پوزشلاستیک پلو ه غذای سلفش

نه بویی داره نه رنگ خوبیسبزی تو خورشتش همه چوبی

افزودنی هاش غیره مجازهتو غذا می ریزن چی یه رازه

از بس تخم مرغ و گوجه خوردهبیچاره شده شبیه مرده

دانشجو نبود اینها که گفتهاین حرفها همش حرفهای مفته

دانشجو یعنی همت و چمراندانشجو یعنی نماد ایمان

دانشجو یعنی فکر های خلاقآزادگی و مرگ به شلاق

یا رب تو بکن بلا از او دورکن این مگسان و پشه ها کور

***

شعر خوابگاه برای تبریک روز دانشجوبسم رب الضعفاای خدا!این منم من! بچه دانشجوی تیپاخورده علم پزشکی طبمانده و فرتوتم و گردیده ام بشکسته قالبکله ام کل گشته چشمانم بدون سو ستونم کجدوستان من تماما گشته کاسبمن ولی بی وقفه کسب علم دارم زان طرف هم نشت علمخاک بر سر میکنم از تشت علمدیده بانی میکنم در امتحانپاچه خواری هم دو هفته بعد از آنچشمهایم مثل چشمان عقابمی ربایند از بغل دستی جوابدرسهایم پاس مسگردند هیخارج از گردونه حد و حسابمن که این حال است و این روزم دگراز چه نالم با که نالم ای خدا!؟از گربه های سر به تمبون سای هر شب خفته در سلف پزشکی کاز وفور گوشت دنبه بار آورده اند؟از جوانهای نحیفی که تمام حقشان را گربه سانان خورده اند؟کاینچنین افسرده اندمثل یک قوطی تیپا خورده انددیگر از چه؟از چه گویم ای خدا!؟از نگهبانی؟همانها که سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت چون این کارها رسم مسلمان است؟همانها که سلام ار میکنیشان ناگهان از جای میخیزند وخفتت میکنند وکارت میخواهندو میگویند مهمانی!اگر مهمان نبودی کله ات را زیر می انداختی رد می شدی!قانون ما این است!زندگی خوابگاهی ام چه شیرین استز استشمام بوی پا و جوراب رفیقان عطرآگین استپر از خمیازه و چرت و ریاضتهای سنگین استو تا غافل شوم دزدی می آید نوت بوکم میبردخب زندگی این استدانشجو که امنیت نمی خواهد، میخواهد؟اگر میخواست چشمش کور دندش نرم شهرستان کنار مادرش میمانداینجا زندگی این گونه خواهد مانددو ره در پیش رو داری:سر خر کج نمودن سوی آبادیو یا خر بود و باید ماندبایدخوانددر اینجا کور باید ماندوگرنه خون دل خوردن کمی تا قسمتی ابری و بارانی ستو دارویش گران جانی ستکه خیلی سخت پیدا میشود این روزها در بین ما پروردگان نازعزیزم کوری ات تبریک!در اینجا زندگی این گونه باید کرددر اینجا زندگی آمیخته با درددر اینجا فرشها بر سینه خود یادگار از کرنش سیگارها دارندتمام تختها بی پیچ و زهوارندو کل عشق دانشجو موبایل و تخت و سیگارندو دانشجو چنین تعریف میگردد در اینجامیان تخت موجودی ست خواب آلودکه یک دستش به سیگار استو دست دیگرش بر روی صفحه فرز میلغزدپیامک مینویسد او!ببین اینجا تو مشغولیبه چت، یا حرفهای گنده گنده یا ورق بازیو صد البته خوردن، نیز خوابیدنو اینها بهر تو کارندنگو این نسل بیکارندچه کاری بهتر از تحصیل؟چه کاری بهتر از سرگرم بودن با کتاب و جزوه و انجیل؟چه بهتر چند سال از شر تو راحت شود آمارتو مشغولی به تحصیلاتو ضمنا نیستی بیکارعجب از قدرت دادار!رفیقا زندگی بدجور کوتاه استقطار مرگ در راه استدمی تختی به دست آور، سرت بر بالش نرمی گذار و تا اذان ظهر لالا کنرفیقا هجمه خمیازه ها از هم درید این فک بی جان رابده نسکافه و چایی و لیوان رابه شیرینی کام دوستان از ایپن لباس نوبیا از جیب خود مهمان نما کل رفیقان رادو چشمم کاسه خون استنمی دانی که اکنون حال من چون است؟دگر این بحث بگذارمببخشید از چه میگفتم که این سان زخم نشتر خورد و سر وا کردنگهبانی که گفتم، امنیت را هم که برگفتم، ز بیکاری و کوری همسخن از عشق باید گفت:پیامکهای تکراریکه من تنها تو را و هیچ کس غیر از توجز چندین نفر دیگرو من هرگز بدون تو ندارم تاب تنهایی و دوتایی و سه تاییو باهم بودن امروز و بی هم گشتن فردابه اسم توبه از این کارو بعد از آن دو هفته گریه و نفرین و آه و ناله و یک ترم مشروطیو ضمنا داستان دارد ادامه میشود تکراردوباره یک تماس نیمه شب، یک اتفاق ساده، یک آغازو باور کن که اینها را به چشم خویش دیدمقصد من اصلا نصیحت نیستو صد البته عشق واقعی هم دیده امامابدل بسیار چون شد، اصل پنهان استو این جز واقعیت نیستخدایا این منم این زندگی منکچل گشتن عجب نبودکچل گشتن عجب نبود اگر یک روز قبل از امتحانیک دفعه کوه جزوه ها خالی شود روی سرتتازه بفهمی هر چه خواندی از کتابت هیچ بودهجزوه ها اصل استخداوندا کچل گشتن، سرانجام و ته و فرجام این نسل استرفیقا گاز روشن شدزغالی بر سرش بگذاردمی آهنگ خش بگذارتوتونهایی که دیروز از رضا بگرفتی اش بگذاررفیقا! آن چنان بوی دوسیبت مست کردستمکه دامن رفت از دستمو امشب را کنارت تا سحر هستم زغالت را دوچندان کن توتون را نیزدمی برگیر قلیان را و چاقش کنکه امشب راچه راضی و چه ناراضی، تورا مهمان دربستمرفیقا! قوری ات کو پس؟ نباتت کو؟اگر چایی نباشد دودمان دود استنگو زود است، رو بشتابشتابان چای حاضر کنکه اینجا زندگی جز دود وماشین نیستملالی جز دو سه تا انقلاب از نوع رنگین نیستمرا بگذار درسم مانده حالم نیست خشاز حرف بیزارممرا بگذار من خوابم، که میگوید که بیدارم؟نمی بینی که من را پوست کنده روزگار از بیخنکوب این گونه بر سنگم دمادم میخمرا هم خواب بردستیومن هم خوابگاهی گشته ام فی الحالمرا بیدار می ننما، که خوابم سخت سنگین استبخواب، از خواب شیرین تر نمی یابیبخواب و درسخوان شو زندگی این است باور کنببر امید از من دست در دامان داور کنرفیقا! کل شیء فان، بقا مختص ذات اوستکجا امید میبندی به غیر از دستگاه دوستبرو با دوست شکوی کندرش برکوب با امید، صدایش کن:خدایا! این منم مغموم و آزردهخدایا! این منم دل خون و افسردهخدایا! این منم بی حال و پژمردهز دست خویش هستم خسته، حالم سخت ویران استخدایا این منم آنی که گفتی نامش انسان استو دارد انس با تو، بی حضور لطف تو گیج است و حیران استخدایا زخم هایم را تو مرهم نهمرا با دوستانت، باز درهم نهقبولم کن ردم منما، که غیر از تو ندارم هیچ!

***

شعر طنز روز دانشجو

شعر مقام دانش “روز دانشجو مبارک”راه فردا را درخشان کن به گام دانشَتکام عمرت را لبالب کن به جام دانشَت

باغ علمت را شکوفا کن تو با صدها امیدتا ببوید هر کسی گل از پیام دانشَت

چشمه ی مهر تو جوشان باد در شعر و سخنتا که عطرآگین شود دل از کلام دانشَت

شمس دوران باش،تا یاران تو چون مولویدر سماع آیند و شادی ، روی بام دانشَت

رهرو راه بصیرت باش،ای دانش پژوه،تا که بالاتر بری هر دم مقام دانشَت

“روز دانشجو مبارک”بر تو ای جویای علم،ای که می سازد وطن را انسجام دانشَت

***

شعر گله و شکایت دانشجوها از دست تخم مرغدل شکایت دارد ازدستت فراوان تخم مرغهمدم شبهای تاربینوایان تخم مرغتاکه دیدی پای اهل ناتوان درگیرتوستقیمتت بسیارافزون شد درایران تخم مرغبیوفایی دیده ای آخرمگرای بیوفاکانچنین رفتی توازخوان گدایان تخم مرغپولداران رانمی آید گزندی ازتولیکمفلسان بسیارازدست تونالان تخم مرغتاکه شد نرخت دوچندان نیستی تا بنگریقوم دانشجو شدستی خانه ویران تخم مرغیاتوبرآن قیمت سابق بگردی ره سپاریا که دیگرمیکشم دست ازتوآسان تخم مرغمنتم برسرچه بگذاری که تا نان وپنیرهست تاچندی دراین اقلیم ارزان تخم مرغ

***

دانشجو بودنم….در زمانی که دانشجو بودم خواستم کارها کنم اما،نه نشد

خواستم دانشجویی پـــــُر کار باشم،نــــــــه نشداهل علم و درس یک مقدار باشم ،نـــــــــه نشد

خواستم در کلاس درس استادجای خواب خوش کمی بیدار باشم،نـــــــه نشد

ای خدا،هروز بی خودکار بودم در کلاسخواستم یک با با خودکار باشم،نــــــه نشد

خواستم در کلاس درس بعد اینکمتر به فکر صورت دلدار باشم،نــــــــه نشد

خواستم در این اوضاع شوم اقتصادکمتر به فکر قیمت و نرخ سیگار باشم،نــــــــه نشد

خواستم کمتر بخندم قاه قاه بعد از اینساکت ارام چون دیوار باشم، نــــــــه نشد

در خونه دانشجویی هر روز با تخم مرغ بودمخواستم یک بار بی تخم مرغ باشم،نــــــــه نشد

ای خدا بچه مثبت بودن نیامد به ماخواستیم یک بار ادم وار باشیم ،نــــــه نشد

***

دانشجو مقامش زهر کس بالاتر است

وگر بالاتری بود، او والاتر است.

شب، آهنگ می زند و روز می رقصد با او

قلب او کوچک است ، نازک تر از یک تار مو

انگشت اشاره به سوی اوست ز هر کوی و دامن

پیکان تیر، به سمت اوست از کمان دشمن

من ندانم چه سری در آن خفته است

که درونش ، نگین عشق و ایمان نهفته است

سربلند و پایدار در ملت است

***

شعر روز دانشجو همه دانشجو ها بخوانندبه نام خداوند استاد ودرسخداوند ان بچه های نترس

یکی قصه بشنو زمن همچو قنددهم شرح حال یکی ارجمند

ز دانشجو و درس گویم همیدهم شرح حالش به دنیا دمی

دم صبح کز خواب پا شودبگوید من تو شما می شود

هزل گفتن و چرت و پرت و شعارهمیشه بود کارش از دست یار

سرصبح جوراب و کفشش کجاستیکی زیر تخت و یکی گشته راست

بشوید به هر سال جوراب خودبگوید به دنیا همین است مد

قیافه نگو همچو دیو است و جنبه قول خودش کرده مویش فشن

دو سه ساعتی شانه بر مو کندسر و گردن این سو و ان سو کند

بخوابد همیشه به هنگام درسندارد ز استاد و شاگرد ترس

دو جیبش زده تار و خالی زپولقیافه نگو همچو دیو است و غول

نگفتم من از نمره های جنابگمانم که رفته سر برگه خواب

سه یا چها واحد بیفتد به ترمنمی داند او فرق تبخیر و جرم

در اخر ندانست لیلی که بودخر و خر مگس فرقشان در چه بود

بگرید برای دو سه نمره ایبگرید پر کوزه و خمره ای

غذا خوردنش همچو اسب و نهنگتو گویی که با سفره می کرده جنگ

پر از قرص و کافور باشد غذاپس از انکه خوردش بگیرد عذا

لباسش نگو چین و چاکش زیاددل و عاشقی تا ابد زنده باد

موبایلی همیشه به دستش بوددلش عاشق چشم مستش بود

خدایا بلا ها از او دور کنپشه ها و زنبور را کور کن

***

الا ای اوستاد خوب و داناکه هر دم میزنی بانگی به حوااگر روزی تو را آدم ببیندنترسی از در غیرت نشیندز دست اینهمه گفتار واهیبرد نزد خدایش دادخواهیشما کز دین ختم المرسلینیچرا گویی سخنهای چنینیشما کز احمد خاتم بگفتیچرا از بوسه فاطم نگفتیشما گفتی که حوا سیب را خوردبه لختی عقل را از آدمی بردچنان اصرار حوا کارگر شدکه جد و جهد شیطان بی اثر شددر آن لحظه که کردند اینچنینیشدند آغشته درد زمینیبه روز و سالها بگریستندیبس آب دیده خود ریختندیاز آن پس آن بهشت لایزالیشد اندر دیده آدم خیالیپس از چندی به او اولاد دادندز کشت و زرع او را یاد دادنداز آن پس مهر حوا مادری شدبهشتی زیر پای او جلی شدمقام مادری والاترین استبهشت آری مقام مادرین استمیدونم خیلی مشکل داره اما من از نظر مفهومی دوسش دارم.خوشحال میشم نظر دوستان رو بدونمممنون

***

منم آن فارغ التحصیل بیکارکه دارم درد دلها با تو بسیار

چو گشتم فارغ و مدرک گرفتمشدم از شور و شادی بنده بیمار

شدم دردانه ی مامان و باباکه گویی من زدم لایی به نِیمار

سپس آوازه ام در شهر پیچیدشدم مشهور توی کوچه بازار

مهندس می شنیدم نام خود رابه شهر و روستا از درب و دیوار

بزرگ و کوچک و پیر و زن و مردمهندس؛ آی مهندس؛ گشت تکرار

هدایا می ستانیدم از آنهادو دانه سی دی و یک دانه گیتار

پس از یک جشن بی اندازه باحالشدم آواره تا پیدا کنم کار

ادرارات و صنایع زیر و رو شدنجستم کار و از غم می زدم زار

دو دستی می زنم بر سر که دیگرطنابی نیست تا خود را زنم دار

“ز دست دیده و دل هر دو فریاد”زدم داد و فغان و غرّش و جار

همانا مدرکم را لوله کردمسپس کردم فرو در معبرِ غار

منی که فارغ و بیکارم اکنونالهی که زند من را یکی مار

برادر جان مهندس نام من نیستمنم آن فارغ التحصیل بیکار

***

شعر راجع به روز دانشجو

درست از وقتی که کنکورُ میدادسوراخ شد آسمون دانشجو افتاد

تو فکرش صدهزارتا آرزو داشتتو آیندش یه دنیا آبرو داشت

میدونست با انرژی ای که دارهمحاله توی درسی کم بیاره

میگفت : “هرسال نوبل رو من میگیرمتصور کن اگر یکروز بمیرم!

تمام عالمای حال حاضراز اون PHDی شاخ تا اکابر

واسم صب تا به شب هی اشک میریزنچقدر این آدما واسم عزیزن!

دلا زود تنگ میشه وقتی نباشمخدایا صد هزار سال زنده باشم”

اینا فکرای قبل از ثبت نامهخوبه! اما هدف هاش کم دوامه

خیال با واقعیت فرق دارهمواظب باش حقیقت برق داره

تو جَوِّ ترم اول گیجه گیجهخودش خرگوشه و همسر هویجه

واسه جنس مخالف زود میمیرهدیگه یادش میره نمره بگیره

همش دنبال عشق و ازدواجهدرسته ازدواجم احتیاجه

ولی شورش رو داره در میارهبا این کاراش میشه مشروط بیچاره

نوبل پر ، افتخار پر ، آرزو پریه وقتا تویِ گِل گیر میکنه خر

ترم دوم همیشه فرق دارهدیگه وقته تلاش و پشت کاره

تلاشی سخت برای خواستگاریرو قلبش پر شده از یادگاری

ولی یک نیم نگاه داره به درساشدیگه کم کم داره میریزه ترساش

دیگه این چهارده واحد پاسه پاسهاگه که پاس نشه دل آس و پاسه

به زورِ امدادِ غیبی و …حالا…!!!معدل رو دوازده شد ، ماشالا

خلاصه میگذره روزای تحصیللم کار دستشه با مغز تعطیل

بیبین ترمای بعد نیست قابل پخشندارم بازیگر من واسه این نقش

یه نخ سیگار ، سه تا نون اضافهمهندس جون نشی دیگه کلافه

نبینم بی خیالِ بی خیالینبینم کار و باری تو نداری

نبینم آرزوهات رفته از یادشیرینت رفته و وا مونده فرهاد

تنفر داری از استاد و جزوهتو خرپای حراست عشقت عضوه

ایشلا اینجور آدم بین ما نیستغلط کردم دانشجو اینجورا نیست

همه حرفام توَهم های شادهجَوونم ، توی کلم پر ز باده

اهل دانشگاهم!اما نیستم دانشجو

کارت من گمشده استمن به مشروط شدن نزدیکم

آشنا هستم با سرنوشت همه دانشجویاننبضشان را می گیرم

هذیان هاشان را می فهمممن ندیدم هرگز یک نمره بیست

من ندیدم که کسی ترم آخر باشدمن در این دانشگاه چقدر مضطربم

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا