متن و جملات

شعر خشم/ اشعار با موضوع خشمگین شدن و عصبانی شدن با متن های زیبا

در اینجا مجموعه شعر خشم و اشعار با موضوع عصبانیت و خشمگین شدن را با تعدادی متن گرداوری کرده ایم.

مجموعه شعر خشم

نومید مشو جانا کز لطف الهی

یک روز شود معدوم کردار خشونت

بر جای سلاح آید، اصلاح و به تدبیر

نابود شود یکسره ابزار خشونت

من آن شب سیاهم کز ماه خشم کردممن آن گدای عورم کز شاه خشم کردماز لطفم آن یگانه می خواند سوی خانهکردم یکی بهانه وز راه خشم کردمگر سر کشد نگارم ور غم برد قرارمهم آه برنیارم از آه خشم کردمگاهم فریفت با زر گاهم به جاه و لشکراز زر چو زر بجستم وز جاه خشم کردمز آهن ربای اعظم من آهنم گریزانوز کهربای عالم من کاه خشم کردمما ذره‌ایم سرکش از چار و پنج و از ششخود پنج و شش کی باشد ز الله خشم کردماین را تو برنتابی زیرا برون آبیگر شبه آفتابی ز اشباه خشم کردم

ﺍﺯ ﭼـــﻬﺮﻩ، ﺍﻓﺮﻭﺧﺘﻪ، ﮔﻞ ﺭﺍ، ﻣﺸـــﻜﻦ

ﺍﻓﺮﻭﺧـــﺘﻪ، ﺭﺥ ﻣﺮﻭ، ﺗﻮ ﺩﻳﮕﺮ، ﺑﻪ ﭼﻤﻦ

ﮔﻞ ﺭﺍ، ﺗﻮ ﺩﮔـــﺮ، ﻣﻜﻦ ﺧﺠﻞ، ﺍﻱ ﻣﻪ ﻣـــﻦ

ﻣﺸﻜﻦ، ﺑﻪ ﭼﻤﻦ، ﺍﻱ ﻣﻪ ﻣﻦ، ﻗﺪﺭ ﺳـــﺨﻦ

اشعار عصبانیت

انصاف و مروت شده نایاب چو اکسیر

گرم است از آنرو که بازار خشونت

اغماض و مدارا شده افسانه دریغا

زان ره که شده خلق، خریدار خشونت

جمله خشم از کبر خیزد از تکبر پاک شوگر نخواهی کبر را رو بی‌تکبر خاک شوخشم هرگز برنخیزد جز ز کبر و ما و منهر دو را چون نردبان زیر آر و بر افلاک شوهر کجا تو خشم دیدی کبر را در خشم جوگر خوشی با این دو مارت خود برو ضحاک شوگر ز کبر و خشم بیزاری برو کنجی بخستور ز کبر و خشم دلشادی برو غمناک شوخشم سگساران رها کن خشم از شیران ببینخشم از شیران چو دیدی سر بنه شیشاک شولقمه شیرین که از وی خشم انگیزان مخورلقمه از لولاک گیر و بنده لولاک شورو تو قصاب هوا شو کبر و کین را خون بریزچند باشی خفته زیر این دو سگ چالاک شو

از کلید شربگویم من در اینجا وقت خشم

کرده بسیاری هلاکت ها بدنیا وقت خشم

بودن وافسانه ی آنرا به آتش میکشد

میکند همچون جهنم زندگی ها وقت خشم

نفس انسان همچو ابلیس است در هنگام خشم

همچو شیطان میند در دسا و پاها وقت خشم

میشود او بر خر شیطان سوارو میجهد

تا جهنم میرود هر بار او با پای خشم

دوستی ها داده برباد و خریده و خرید دشمنی

چشم ها را بسته لب ها میگشاید هنگام خشم

هر که در اطاف او باشند از خوبان به مهر

نیش خورده از زبان او فراوان وقت خشم

بر تصور های خود مهر حقیقت میزند

میکند آن را املاک امر و فرمان وقت خشم

چشم بر اطرافیانش بسته میدارد ز خشم

کس ندیده هیچ گاه در اومدارا وقت خشم

نفس شیطان و پریشان گوی او در وقت خشم

میبرد او را به هر بیغوله اسان وقت خشم

دشمنی ها دوستی هایش همه بیجا شده

منعکس گردیده خشمش روی آنها وقت خشم

از زبانش دید اسیب فراوان بی حساب

برنمیگردد چرا او بر مدارا وقت خشم

ابتدا از خشم میسوزاند او مهر ووفا

بعد از آن میگردد ارام پشیمان وقت خشم

دشمنی ها دوستی هایش همه بیجا شده

منعکس گردیده خشمش روی آنها وقت خشم

هست شرش چون کلید شر بیجا وقت خشم

آرزو دارم بمیرد خشم بیجا وقت خشم

اشعار عصبانی شدن و خشونت

دانی که خدا ذات تو با عشق عجین کرد

پس چیست بدین مرتبه رفتار خشونت

از مهر چه می خیزد جز صحت و شادی

جز کینه چه می زاید از کار خشونت؟

غرور خشک درختانم،به زیر خشم تبر آریفتاده ریشه ی ایمانم، به زیر خشم تبر آریقنوت دست من و جنگل، شکسته در طلب باراناز این قنوت پشیمانم، به زیر خشم تبر آریمرمتی است؛ چو ابراهیم، به دست سبز تو کاش افتددر این خرابه بت جانم، به زیر خشم تبر آریغزل غزل همه حیرانم،عذاب عشق تو در جانمو شاخ و برگ پریشانم، به زیر خشم تبر آریبه عشق چشم تو پابندم وگرنه دست تو می داندبدین شکیب نمی مانم، به زیر خشم تبر آری

برای هر دقیقه

که عصبانی و ناراحت هستید

شما

شصت ثانیه

خوشحالی را

از دست می دهید …

تو مرا یادت هست؟من همان گرگ پلیدم که در آن ظلمت شوم…خشم،از روزنه ی تیز نگاهش چیدیو در آن خواب سیاه….اشک بر زخمٍ گلویٍ غزلٍ بی سرو جان پاشیدیتو مرا میخواندی…به فغانی پرٍ اندوه و فسوس…منٍ چون تیشه ی فرهاد، به فریاد تو چون ناله ی مجنون شده امگرم و پر بغض و دل افسون شده امخشم من برگردان…من بدون خشم…همچون سگ بیمارم و بسمرغ بیتاب و گرفتارم و بسخشم من زندگی ام میبخشدنفس و روشنی ام میبخشدبغض من گیر و به مهر…..همچو شب تیره و سردم

ای کاش یاد میگرفتیم

عصبانیتمون از دست دیگران رو

سر کسی که از همه جا بیخبره

و واسه خوشحالی ما تلاش میکنه

خالی نکنیم…

گیتی شده امروز گرفتار خشونت

کس نیست دل آسوده ز آزار و خشونت

از مدرسه تا مسجد و از خانه به بازار

هر جا نگری نیست جز آثار خشونت

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا