شعر

شعر جوانی کوتاه/ اشعار احساسی و غم انگیز از دوره جوانی با عکس نوشته

جوانی شاید سخت ترین دوره زندگی آدمی باشد، دوره ای تلخ و سخت که در آن هویت انسان شکل می گیرد. به همین جهت در این مطلب هم نگاران چند شعر جوانی کوتاه، اشعار درباره گذر عمر، روزهای جوانی و عکس نوشته های غم انگیز دوره جوانی را ارائه کرده ایم.

مجموعه شعر جوانی کوتاه احساسی

ای دل به عشقهای جوانی هوس مکن

ترسم دوباره فسق و فساد آورد تراشهریار

جوانی حسرتا بامن وداع جاودانی کرد

وداع جاودانی حسرتا با من جوانی کردشهریار

مشو از باغ شبابت بشکفتن مغرور

کز پیش آفت پیری بود و پژمردنشهریار

ز روزگار جوانی خبر چه می‌پرسی

چو برق آمد و چون ابر نو بهار گذشتصائب تبریزی

جوانی به بر کرد رخت سفر

چــــو پیری رسید و عصا زد به درشهریار

فسانه بود جوانی، فریب بود امید

درون دام حقیقت قرار و تابم نیستلعبت شیبانی

بهار عمر و گل زندگی جوانی بود

ولی دریـغ که من قدر آن ندانستمخازن اتابکی

شباب عمر عجب با شتاب می‌گذرد

به دین شتاب خدایا شباب می‌گذردشباب و شاهد و گل مغتنم بود ساقی

شتاب کن که جهان با شتاب می‌کذردشهریار

هر چند به عشرت گذرد نوبت پیری

ایّام جـــوانی نتــوان کرد فراموشنظیری نیشابوری

جوانی چون سواری بود و بگذشت

به گلزاری بهاری بود و بگذشتمهدی سهیلی

جوانی خوش بود گر بگذرانی

به وصـــــل دلبری از خود جوانترحبیب یغمائی

دریغا از جوانی ، صد دریغا

که آن هم روزگاری بود و بگذشتمهدی سهیلی

اشعار احساسی جوانی

سلامی ساقی از من عهد عیش و کامرانی را

که چون گل داده‌ام بر باد ایّام جوانی راحالتی ترکمن

موی سپید ر ا فلکم رایگان نداد

این رشته را به نقد جوانی خریده‌امرهی معیّری

جوانی را تبه می‌سازد این اندوه ناکامی

بسان باد زهرآگین که می‌افتد به گلزاریمفتون امینی

من جلوه شباب ندیدم به عمر خویش

از دیگران حدیث جوانی شنیده‌امرهی معیّری

مطلب پیشنهادی: تعبیر خواب جوان شدن و تعابیر مختلف رویای جوانی از افراد معروف

ندانستم چو نیکو قدر ایّام جوانی را

دلم خون می‌شود چون بشنوم نام جوانی راکاظم پزشکی

به روزگار جوانی درود باد درود

که دورة خوش من دورة جوانی بودحبیب یغمایی

نه تنها از جوانی کام من شیرین نشد هرگز

که کردم تلخ از دیوانگی کام جوانی راکاظم پزشکی

بر ساحل دریای جوانی چو نشینم

هر دم گذرد از سر من موج خیالیمهدی سهیلی

جوانی و پیری بهار است و دی

نه آن دی که باشد بهارش ز پیسلمان ساوجی

خوشا جوانی و دور نشاط و عشق و امید

کنار سبزه لب جوی و زیر سابه بیددکتر صدرات

خوشا نشاط جوانی، خوشا زمان شباب

که بی‌خیال، مرا روز و ماه و سال گذشتپارسای تویسرکان

عیش خوش و ایّام جوانی همه گوئی

چون بوی گلی بود که همراه صبا بودوفای اصفهانی

شعر درباره دوره جوانی

سالها چیزی به نام زندگانی داشتم

عالمی آشفته با نام جوانی داشتمپژمان بختیاری

روزگارم نام داد و کامرانی را گرفت

تا زبانم داد، شوق همزبانی را گرفتهیچ دانی روزگارحیله گربامن چه کرد

سالها عمر عبث داد و جوانی را گرفتمهدی سهیلی

شکرانة زور آوری روز جوانی

آن است که قدر پدر پیر بدانیسعدی

افسوس که ایّام جوانی بگذشت

دوران نشاط و کامرانی بگذشتتشنه به کنار جوی چندان خفتم

کز جوی من آب زندگانی بگذشتعراقی ـ ابوسعید

بهره از روز جوانی ببرد آن پسری که ز جان گوش به پند پدر پیر کندخسرو خراسانی

شادی کنید ای دوستان من شادم و آسوده‌ام

بوی جوانی بشنوید از پیکر فرسوده‌امابوالحسن ورزی

شبهای بهار و عشق و مهتاب

مخصوص عوالم جوانیاحد بختیاری

ای سرو که اسباب جوانی همه داری

با ما به جفا پنجه مینداز که پیریماوحدی

عکس نوشته غم انگیز دوره جوانی

چشم من در زندگی نقش جوانی را ندید

این دروغ فاش پنهان آمد و پنهان گذشتمهدی سهیلی

ایّام جوانی که ز دستم بگریخت

گل بود و به همراه نسیم آمد و رفتمهدی سهیلی

چهار است سرمایه کامرانی

جوانی، جوانی، جوانی، جوانیناصح تبریزی

مرا ز هجر تو امید زندگانی کو ؟

در آرزوی توام ، لذّت جوانی کو؟خواجوی کرمانی

جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را

نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی راکنون با بار پیری آرزومندم که برگردم

به دنبـــــال جوانی کوره راه زندگانی راشهریار

از زندگانیم گله دارد جوانیم

شرمندة جوانی از این زندگانیمشهریار

درگلستانی که گیرد دست هر پیری جوانی

ای جوان سروبالا دستگیری کن که پیرمفروغی بسطامی

مخسب آسوده‌ ای برناکه اندرنوبت پیری

به حسرت یاد خواهی کرد ایّام جوانی راپروین اعتصامی

در جوانی به طرب کوش که این موی سیاه

شب تار است به افسانه به سر باید بردغنی کشمیری

مرا با یاد ایّام جوانی

به سر سودای یاری مهوش آمدشهریار

تعلّقم به حیات است وقت پیری پیش

که مفت باخته‌ام موسم جوانی راکلیم کاشانی

جوانی خود مرا تنها امید زندگانی بود

دگر من با چه امیدی توانم زندگانی کردشهریار

جوانی گفت پیری را چه تدبیر

که یار از من گریزد چون شوم پیرجوابش داد پیـــــر نغــز گفتار

که در پیری تو خود بگریزی از یارنظامی

خجل شدم ز جوانی که زندگانی نیست

به زندگانی من فرصت جوانی نیستشهریار

از همه افسردگیهای جوانی یاد آرم

هرکجا بینم گل پژمرده‌ای بر شاخساریابوالحسن ورزی

بار دیگر گر فرود آری سری با ما جوانی

داستانها دارم از بیداد پیری با جوانیشهریار

دیدم به دست باد، گلی نو شکفته را

گفتم : ببین جوانی بر باد رفته راپژمان بختیاری

نه وصلت دیده بودم کاشکی ای‌گل نه هجرانت

که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانتشهریار

خمیده پشت از آن گشتند پیران جهاندیده

که اندر خاک می‌جویند ایّام جوانی رامکتبی شیرازی

آری آری نوجوانی می‌توان از سر گرفتن

گر توان با نوجوانان ریخت طرح زندگانیشهریار

سحرگه به راهی یکی پیـــــر دیــدم

سوی خاک خم گشته از ناتوانیبگفتم : چه گم کرده‌ای اندرین راه؟

بگفتا: جــوانی، جـوانی، جــوانیبهار

از شبابم آتشی افروخت در کانون دل

هم در آن آتش خدایا خود شباب آمد کبابشهریار

جوانی در درون دل نهفــته است

جوانی در نشاط و شور خفته‌استچو گم شد از دلت عشق هوسباز

همـــانــا شــــام پیری گشته آغازحسین مسرور

تا جـــــــوانی ز فقر شکوه مکـــن

ثــــــروتی بهتـــــــر از جوانی نیستشهریار

تبه کردم جوانی تاکنم خوش زندگانی را

چه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانی راحبیب یغمایی

جوانی ای بهار رفته از دستشمیمت در دوبیتی های من هست

اگرچه ناتوانی خاص پیریستندارد زندگی با عشق بن بست

محمدعلی ساکی

ز دامنگیری پیری اگر آگاه می‌گشتم

به دست غم نمی‌دادم گریبان جوانی رامهری هراتی

خوشا نو بهاران و فصل جوانی

که بگذشت با دوستان زندگانی

نظام وفا

همه کس را تن و اندام و جمال است و جوانی

وین همه لطف ندارد تو مگر سرو روانی؟سعدی

افسوس که ایّام جوانـــــــی بگذشت

هنگام نشاط و شادمانی بگذشتتا چشم گشودیم در این باغ، چو گل

هفتاد و دو سال زندگانی بگذشتمحتشم کاشانی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا