برگزیده شعر بوسه عشق
در این بخش گلجین شعر بوسه با بیش از 90 اشعار زیبا در وصف بوسه و بوسیدن عشق و یار از شاعران معروف را گردآوری کرده ایم.
نه تنها بوسه از لعل لبتای دلربا خواهم
که ازجان بهربوسیدن ترا سرتا به پاخواهمهادی رنجی
گه دهان تنگ میبوسم به مستی گاه چشم
پیش مستان هیچ فرق ازپسته وبادام نیستصائب تبریزی
میزنــــــم در رخ درخشــــــــانت
بــــوسه بر ســــایــههای مژگانتابوالحسن ورزی
به بوسهای ز دهان تو آرزومندیم
فغان که باهمه حسرت به هیچ خرسندیمفروغی بسطامی
دزدی بوسه عجب دزدی پر منفعتی است
که اگر باز ستانند دو چندان گرددصائب تبریزی
جان من بستان و جانی ده مرا از بوسهای
تا دهم باز از برای بوسه دیگر ترامختاری غزنوی
گفتی چوجان دهی به عوض بوسه میدهم
این خونبها است مزد وفارا چه میمیکنی؟ندیم گیلانی
هر قدم بنگرم قفای ترا
که ببوسم نشان پای تراابوالحسن ورزی
اشعار بوسه عشق و یار
بر لبت چون یکی حباب شوم
بوسم آن را ز شوق و آب شومابوالحسن ورزی
بوسیدن لب یار ، اوّل ز دست مگذار
کاخر ملول گردی از دست و لب گزیدنحافظ
نذر کردم گرزدست محنت هجران نمیرم
آستانت را ببوسم آستینت را بگیرمفروغی بسطامی
به جای وعدة یک بوسه صدجان دادم وشادم
نمیدانم گرم یک بوسه میدادی چه میدادمواله اصفهانی
بزم شراب بیمزة بوسه ناقص است
پیش آی و عیش ناقص ما را تمام کنصائب تبریزی
چنداست نرخ بوسه به شهرشما که من
عمری است کزدودیده گهر میشمارمتشهریار
بر سراپای دل آویزت نمیپیچم چو زلف
قانعم زان هر دو لب یک بوسه بس باشدمراکلیم کاشانی
صد بوسه از لب تو لب جام میگرفت
یک بوسه قسمت لب این بی نصیب نیستصائب تبریزی
گر زنی تیغ زنم بوسه به دستت که بزن
نیست مردره عشق آن که مزن میگویدشوریده شیرازی
تا بوسهای به من ز لب دلستان رسید
جانم به لب رسید ولب من به جان رسیدصائب تبریزی
من بستهام لب طمع امّا نگار من
دارد دهان بوسه فریبی که آه از اوصائب تبریزی
گلچین شعر بوسیدن عشق
دوش در خواب لب نوش ترا بوسیدم
خواب ما به بود از عالم بیداری مافروغی بسطامی
اگر پیاله سرا پا دهن نمیگردید
که حرف بوسه ما را به آن دهن میزدصائب تبریزی
همه اسباب جمال توبه جای خویش است
بوسه در کنج لبت گوشه نشین میبایستصائب تبریزی
توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون
میگزم دست چرا گوش به نادان کردمحافظ
ترک جان میبایدم گفتن که این شیرین لبان
بوسه میبخشند امّا جان شیرین میبرندفروغی بسطامی
وه که میسوزم و پوزش به لب از رنج گناه
بوسهها میزنم از دور به پیشانی توفریدون توللی
هرچند شکسته پر به کنج قفسم
یک بوسه بود از لب لعلت هوسمو آن بوسه چنان است که لب بر لب تو
آن قدر بماند که نماند نفسمفریدون مشیری
آنکه در آئینه دارد بوسه را از خود دریغ
کی به عاشق وا گذارد اختیار بوسه راصائب تبریزی
سر منزل مراد بود آستان عشق
محروم آنکه بوسه بر این آستان ندادعاشق اصفهانی
شوم نسیم وشبی دربرت کشم چون گل
به بوسمت لبت آن گه بگویمت که: منممؤید ثابتی
به چه عضو تو زنم بوسه نداند چه کند
بر سر سفرة سلطان چو نشیند درویشمجمر زواره
شعر کوتاه بوسیدن یار و همسر
بوسهای گر نربوده است ز یاقوت لبش
دهن لاله چرا تا به جگر سوخته استصائب تبریزی
ببوس از سر آن سر و سیمتن تا پای
به پای او چو رسی این رویّه از سرگیررهی معیّری
شنیدهام که به جان بسته یار قیمت بوس
هزارجان به تنم نیست صدهزار افسوسفتحعلی شاه
آرزوی بوسه ازساقی نه حدچون من است
مستم و با ترس میبوسم لب پیمانه راکلیم کاشانی
چه آیتی تو مگر ساحری که شاه و گدا
هر آنکه دید لبت بوسهای گدائی کردمحسن ملک آرا
به بوسهای ز لبش دل نمیشود سیراب
چگونه تشنه تواند ز گوهر آب گرفتظهیر فاریابی
از لب شکّرین او بوسه به جان خریدهام
ز انکه حلاوتی بود جنس گران خریده رافروغی بسطامی
بوسهای کردم ز رخسارش تمنّا دوش گفت
دیدن این گلستان خوب است و گلچیدن خطااستهادی رنجی
خرم آن روز که مستم ز در حجره در آئی
وز لبت بوسه شمارم به شماری که تودانیخواجوی کرمانی
طمع بوسه از آن لعل شکر خا دارم
خیر از خانه در بسته تمنّا دارمصائب تبریزی
بوسه کی گردد از آن لبهای جان پرور جدا؟
کی به افسون میشود شیرینی از شکر جدا؟عبدالعال نجات
این لب بوسه فریبی که ترا داده خدا
ترسم آئینه بدیدن ز تو قانع نشودصائب تبریزی
تلاش بوسه نداریم چون هوس ناکان
نگاه ما به نگاهی ز دور خرسنداستصائب تبریزی
بوسهای زان دهن تنگ بده یا بفروش
کاین متاعی است که بخشندوبها نیزکنندسعدی
از بهر بوسهای که لبت بر لبم دهد
جان را هزار مرتبه برلب رسانده استیگانه
به غیر از بوسه کز تکرار ، رغبت را کند
افزون کدامین قند را دیگر مکرّر میتوان خوردنصائب تبریزی
شعر تک بیتی بوسه عشقو یار
نیست چون دسترسی تارخ زیبات ببوسم
میشوم در گذرت خاک که تا پات ببوسمبوسه خواهم ز تو امروز دهی وعده فردا
کو من دل شده را عمر که فردات ببوسم؟فرصت شیرازی
سه بوسه کز دولبت کردهای وظیفه من
اگر ادا نکنی قرض دار من باشیحافظ
لیکن نداد بر لب من بوسه زانکه یافت
در دیدگان خستة من گور عشق خویشنورانی (وصال)
گفتمش : بوسه دهی؟ گفت: هنوز
موسم آن نرسیده است مرادکتر خانلری
شستم به اشک، پای وی و چاره ساختم
آن داغ را به بوسة لبهای گرم خویشاین گوهری که در نظرت سنگ ساده است
برپای آن پری چو رهی بوسه داده استرهی معیّری
گرد آن خانه بگردم که بود محفل او
پای آن ناقه ببوسم که کشد محمل اورضایی کاشانی
گر نرخ بوسه را لب جانان به جان کند
حاشا که مشتری سر موئی زیان کندفروغی بسطامی
دارد لب من تشنگی بوسة بسیار
چون مزرعه خشک که دارد غم بارانمهدی سهیلی
ز غنچه دهنت بوسهای به خواب گرفتم
نمردم و ز گل آرزو گلاب گرفتمز نیل بیک
اشگش به گونه بود که آورد سوی من
بار دگر لبان خود از بهر بوسه پیشنورانی وصال
آن قدر همرهی از طالع خود میخواهم
که پر از بوسه کنم چاه ز نخدان تراصائب تبریزی
تلخ کامی نبود در شکرستان وصال
نامه آور نگه و بوسه پیام است اینجاصائب تبریزی
ای پیرهن آهسته بزن بوسه بر اعضاش
کان خرمن گل طاقت آزار نداردالفت
جان من بوسه بده عذر میار
دیدن روی تو عید است مرادکتر خانلری
قند آمیخته با گل نه علاج دل ما است
بوسهای چند برآمیز به دشنامی چندحافظ
آمد ز درم خنده به لب،بوسه طلب،مست
در دامن پندار من می زده بنشستلعبت والا
بوسه را در نامه میپیچید برای دیگران
آن که میدارد دریغ از عاشقان پیغام راصائب تبریزی
از شوق دوصد بوسه زنم بردهن خویش
هر گاه که نام تو بر آید به زبانمجلال عضد
خواستم از لعل او دو بوسه و گفتم
تربیتی کن به آب لطف خسی راگفت یکی بس بود که گر دوستانی
فتنه شود آزمودهایم بسی راعمر دوباره است بوسه من و هرگز
عمر دوباره ندادهاند کسی رافرخی سیستانی
از غنچه لعلش هوس بوسه نمودم
خندید و به من گفت زیاد از دهن تستماهر
دل ز کافر نعمتی دارد تلاش وصل یار
ورنه چندین بوسه درپیغام او پیچیده استصائب تبریزی
گر میسّر نشود بوسه زدن پایش را
هر کجا پای نهد بوسه زنم جایش راکلیچه پز
طلب بوسه دلم گه ز رخش گه ز لبش
هست این خام طمع هرنفسی درهوسیزرگر اصفهانی
یک بوسه از رخت ده و یک بوسه از لبت
تا هر دو را چشیده بگویم کدام بهمیرفند رسکی
مبوس جز لب معشوق و جام میحافظ
که دست زهد فروشان خطااست بوسیدنحافظ
صدجان بهای بوسه طلب میکنی زخلق
دیگر کسی مگر لب خندان نداشته استصائب تبریزی
نه بوسهای،نه شکر خندهای نه دشنامی
بهیچ وجه ، مرا روزی از دهان تو نیستصائب تبریزی
بعد از عمری زتویک بوسه طلب کردم لیک
لب گزیدی و مرا غرق خجالت کردیعندلیب
مردم در آرزوی شبیخون بوسهای
یا رب بخواب مرگ رود پاسبان توصائب تبریزی
تلخی می به گوارائی دشنام تو نیست
دزدی بوسه به شیرینی پیغام تو نیستصائب تبریزی
جان به بهای بوسه ات دادم ولب گزیدهام
با تو در این معاملت هیچ زیان ندیدهامنقی کمرهای
آنکه بوسید لب نوش تو شکر نچشید
و آنکه خسبید در آغوش تو بیدار نشدفروغی بسطامی
روزگاری دل رمیدة من
از دو گلچهره بوسهای میخواستآن یکی سرکشید و ناز افزود
وین یکی بوسه داد و بزم آراستهوشنگ ابتهاج
یک بار بوسهای ز لب تو ربودهام
یک بار دیگر آن شکر ستانم آرزو استعراقی
هنوز از لب من بوی بوسههای تو خیزد
کنم چو از بر میعاد گاه رفته گذاریدکتر حمیدی