در این مطلب شعر بخشش با اشعار زیبا درباره بخشیدن خداوند و بخشش عاشقانه عشق و همسر را ارائه کرده ایم با ما در این مطلب همراه باشید.
فهرست شعر بخشش خداوند و بخشیدن عاشقانهشعر بخشش خیانتشعر طلب بخشش عاشقانهمتن بخشش عاشقانه عشقمتن درباره بخشش خداشعر بخشش خداوندشعر بخشش و گذشت کردنمتن بخشش و اشتباه گناه از سوی خدا
شعر بخشش خیانت
امروز
پسرت با توپ پنجره ى خانه ام را شکست
بخشیدمش
انگار شکستن در خانواده ات مورثى ست…
«آرش امینی»
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران
«شهریار»
پرپر زدم برای تو بامی نداشتیدیگر برای صلح، پیامی نداشتی
شمعی برای خاطر این خانه ی سیاهچسبی برای زخم جذامی نداشتی
رفتی و هر چه داشت دلت خرج راه شدآنقدرها که روی سلامی نداشتی
تو شعر رفتنی که درون مایه ات خوش استهرچند هیچ حسن ختامی نداشتی
بخشیدمت که از تو خودم را رها کنمبخشیدمت وگر نه تمامی نداشتی
«فرزانه میرزاخانی»
سادگی مرا ببخش که خویش را تو خوانده ام
برای برگشتن تو به انتظار مانده ام
سادگی مرا ببخش که دلخوش از تو بوده ام
تو را به انگشتر شعر مثل نگین نشانده ام
به من نخند و گریه کن چرا که جز نیاز تو
هر چه نیاز بود و هست از در خانه رانده ام
اگر به کوتاهی خواب ، خواب مرا سایه شدی
به جرم آن داغ عطش بر لب خود نشانده ام
گلوی فریاد مرا سکوت دعوت تو بود
ولی من این سکوت را به قصه ها رسانده ام
دوباره از صداقتم دامی برای من نساز
از ابتدا دست تو را در این قمار خوانده ام
گناه از تو بود و من نیازمند بخششم
چرا که من در ابتدا تو را ز خود نرانده ام
گناهکار هر که بود کیفر آن مال من است
به جرم آن داغ عطش بر لب خود نشانده ام
«اردلان سرفراز»
شعر طلب بخشش عاشقانه
سکوت می کنم و عشق ، در دلم جاری استکه این شگفت ترین نوع خویشتن داری است
تمام روز ، اگر بی تفاوتم ؛ اماشبم قرین شکنجه ، دچار بیداری است
رها کن آنچه شنیدی و دیده ای ، هر چیزبه جز من و تو و عشق من و تو ، تکراری است
مرا ببخش! بدی کرده ام به تو، گاهیکمال عشق، جنون است و دیگر آزاری است
مرا ببخش اگر لحظه هایم آبی نیستببخش اگر نفسم ، سرد و زرد و زنگاری است
بهشت من ! به نسیم تبسمی دریابجهانِ جهنم ما را ، که غرق بیزاری است
«حسین منزوی»
جنس من از آهن و از سنگ نیست / من دلم تنگ است و یار دلتنگ نیست
حال دل از من نمیپرسی چرا / حال پرسیدن که دیگر ننگ نیست . . .
سرت که درد نمی آید از سوالاتم؟مرا ببخش که اینقدر بی مبالاتم
چطور این همه جریان گرفته ای در منو مو به موی تو جاری است در خیالاتم؟
بگو به من که همان آدم همیشگی ام؟نه…مدتی است که تغییر کرده حالاتم
چقدر مانده به وقتی که مال هم بشویم؟درست از آب درآیند احتمالاتم
تو محشری به خدا، من بهشت گم شده امتو اتفاق می افتی، من از محالاتم
چقدر ساکتی و من چقدر حرف زدمدوباره گیج شدی حتماً از سوالاتم
دلم گرفته اگر زنگ می زنم گاهیمرا ببخش که اینقدر بی مبالاتم
«مهدی فرجی»
دوستی را دوست، معنی می دهد
قهر هم با دوست، معنی می دهد
هیچ کس با دشمن خود، قهر نیست
قهری او هم نشان دوستی است …
مرا ببخش اگر روزگار یادم داد
میان عقل و دلم، عشق را فدا بکنم
مرا ببخش اگر زندگی مجابم کرد
فقط به خاطره ای از تو اکتفا بکنم
مرا ببخش اگر بیش از این نمی خواهم
تو را کنار خودم بی سبب نگه دارم
قبول هرچه بخواهی، فقط نخواه از من
تو را به دست خودم، بیش از این بیازارم
دوباره بغض نکن، در توان چشمت هست
به یک اشاره به زانو درآوری من را
از آهنم من و افسوس خوب می دانی
به مهلکانه ترین شیوه ذوب آهن را
در انتظار چه هستی باغبان کوچک من؟
درخت مرده و گل زیر برف مدفون است
بگو چگونه برویم؟ چگونه دل بستی؟
به ریشه ای که از آغوش خاک بیرون است!
بترس از اینکه کسی تکیه گاه تو بشود
که تکیه گاه خودش شانه های آوار است
همیشه حاصل یک بغض تلخ، باران نیست
نمان که تحفه ی این ابر تیره، رگبار است
بهار کوچک در پشت در نشسته ی من !
مرا ببخش اگر ساکتم، اگر سردم
مرا ببخش گلِ پرپرِ شکسته ی من
مرا ببخش اگر ذره ای بدی کردم
من آن ضریح دروغین و خالی ام منشین
که جز تو هیچ کسی زائر سرایش نیست
مرا خودت بشکن حاجتی نخواهد داد
بتی که معجزه ای پشت ادعایش نیست
برو کنار همانی که دوستت دارد
همان کسی که بلد نیست برنگشتن را
برو عزیزدلم، عشق یاد داده به من
به احمقانه ترین شیوهها، گذشتن را
«رویا ابراهیمی»
متن بخشش عاشقانه عشق
بخشیدمت با آن که سال ها از رفتنت می گذرد و من هنوز نتوانسته ام سرپا بایستم
آن روز که اشک هایت را دیدم با تمام سختی که بود بغضم را فرو دادم با دستانی لرزان و صدایی بریده بریده و چشمانی بسته و قلبی شکسته آرام زمزمه کردم
اگر بودن با من برایت دشوار است ووقتی کنارم هستی تنها تر از منی برو
و تو انگار منتظر همین جمله بودی
و می بخشمت برای رفتنت …
می بخشمت…
بخشیدمت !نه از آن بخشیدن ها…به دنیا بخشیدمت ؛به دنیایی کهزورش از من بیشتر بود ،برای به دست آوردن تو …!
“محسن فراهانی”
بخشیدمت….همان روزی که تنهایم گذاشتی..همان روزی فهمیدم که دیگر خسته ای…همان لحظه که گفتی میخواهی بروی بخشیدمت…اما دلم را هرگز نمی بخشم…که اینگونهبه کسی وابسته شد که هیچگاه دوستش نداشت…
متن درباره بخشش خدا
وقتی از همه دنیا بریده ای و دلت به هیچ کس گرم نیست، آنجاست که می توان تنها دلت را به خدا سپرد و از او طلب عفو و بخشش کرد تا بلکه باز هم دل رئوف و مهربانانه او سبب ساز گردد و قلب شما را شاد و مسرور سازد.
خداوند می بخشد چون می داند بنده او خطاکار و از کار خویش پشیمان است. او که در درون ما انسان ها قرار دارد و از تمامی احوالات و حتی فکر و خیال های ما خبر دارد، به خوبی می داند که سرنوشت ما به چه سمت و سویی می رود. بخشش خداوندی اگر شامل حال ما نشود، معلوم نیست چه سرنوشتی در انتظار ماست.
شعر بخشش خداوند
گفتم منم اهل خطا، گفتی کـه بخشیدم، بیا
گفتم شکستم توبه ها، گفتی کـه بخشیدم، بیا
گفتم شکسته بالم و پیش نگاهت لالم و
الکن شدم وقت دعا، گفتی کـه بخشیدم، بیا
گفتم کـه اي ستّار من، اي حضرت غفّار من
من بر خودم کردم جفا، گفتی کـه بخشیدم، بیا
گفتم ز خوبی خالی ام، من دانه اي پوشالی ام
بنگر تهیدستم خدا، گفتی کـه بخشیدم، بیا
گفتم کـه احوالم بد اسـت، از بس گناهم بی حد اسـت
بخشیده اي این بنده را؟! گفتی کـه بخشیدم، بیا
گفتم کـه نفسم یاغی اسـت، جایم درون آتش اسـت
أِغفرلنا، أِغفرلنا، گفتی کـه بخشیدم، بیا
گفتم دخیل کوثرم، من عاشق پیغمبرم
هستم محب مرتضا، گفتی کـه بخشیدم، بیا
گفتم کـه نالان میشوم، مانند باران میشوم
با روضه ي کرببلا، گفتی کـه بخشیدم، بیا
خوردم دم افطار؛ آب، شب تا سحر هربار؛ آب
گفتم درود اي سرجدا، گفتی کـه بخشیدم، بیا
شاعر : امیر عظیمی
اي سراپا معصیت بس کن دگر بد باختی
خویش را در منجلابی از گنه انداختی
هرچه تو بد کرده اي من پرده پوشی کرده ام
این منم کـه دوستت دارم ولی نشناختی
آن قدر دلواپست بودم کـه دور از من شدي
بردی از یادم بـه دنیای خودت پرداختی
تنگ یا رب گفتنت بود این دلم بی معرفت
کاش چشمی سوی من یک لحظه می انداختی
هی تو را خواندم بیایی بین آغوشم ولی
پشت کردی بر من و بی وقفه هی می تاختی
من فقط خیر تو را میخواستم اي بی وفا
با همه ی دنیا بـه غیر از عاشق خود ساختی…
یک بغل احسان برای تو مهیا کرده ام
اگرچه بد بودی ولی باتو مدارا کرده ام
شاعر : علی اکبر نازک کار
خطای آدمی بخشیـــد معبود مقام سروری دادش چو محمودگذشت آغاز شد با عفو داور سر آغازی شـدی بر راه سرورتمـــام انبیاء با عفو و رحمت نمـودند زندگانی پر ز رأفتچو برخوانی حکایتهای دیرین به خوبان می رسی و کار شیرینشنو قصه ز یوسف گاه قدرت گذشت از درد و رنج گاه محنتز ابراهیم و موسی خضر و داود فتوت ها نمـــودند عین مسعودشنو بخشش ز احمد گاه پیکار گـــذشت از زحمت قوم تبهکاربه روز قـدرتش شد مرهم دل گره بگشود از هر راز مشکلعلی روز جمل آن شاه مردان شدی معدن به عفو آن ذلیلانائمـــه سربسر با عفو رحمت نمــودند راه رحمت در قیامتز آیات خــــدا درسی که فردا شود باغ جنــــان و عفو زیبامقدم عفو کـن تا بخشش یار شود بهــــرت بهشتی روز دیدار
«منصور مقدم»
پرونده خود سياه کردم چه کنم
تو عفو کنى از کرمت اما من
از اين کـه تو را گناه کردم چه کنم
با من همه ی جا رفيق راهى يارب
از درد نگفته ام گواهي يارب
من عبد ذليل و تو خداوند جليل
از من آهى زتو نگاهى يارب
بگذشته گناهم از عدد يارب
جز عف تو نيست راه چاره يارب
من عبد فرارى تو ام يا الله
در باز کن آمدم دوباره يارب
در کوى تو رنج ره نيايد بـه حساب
جرم من رو سيه نيايد بـه حساب
قسم بـه عفوت کـه گناه ثقلين
پيش کرمت گنه نيايد بـه حساب
عمرى بـه گناه پا فشردم يا رب
بار دل خود بـه دوش بردم يارب
تو ناز مرا کشيدى و من غافل
سيلي زهواى نفس خوردم يا رب
شاعر: غلامرضا سازگار
ای دل چه اندیشیدهای در عذر آن تقصیرها
زان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفا
زان سوی او چندان کرم زین سو خلاف و بیش و کم
زان سوی او چندان نعم زین سوی تو چندین خطا
چندان دعا کن در نهان چندان بنال اندر شبان
کز گنبد هفت آسمان در گوش تو آید صدا
بانک شعیب و نالهاش وان اشک همچون ژالهاش
چون شد ز حد از آسمان آمد سحرگاهش ندا
گر مجرمی بخشیدمت وز جرم آمرزیدمت
فردوس خواهی دادمت خامش رها کن این دعا
«مولوی»
گناهم نیست اندر عشق و گر هست
گناه از بنده و بخشیدن از تو
«اوحدی»
شعر بخشش و گذشت کردن
بپای خویش نیفکنده روشنی هرگز
اگر چه کار چراغ است نور بخشیدن
پروین اعتصامی
به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا
شهریار
وآنکه سیمات نداد زر بخشش
وآنکه پایت برید سر بخشش
متن بخشش و اشتباه گناه از سوی خدا
افراد ضعیف هرگز نمیتوانند ببخشند؛ بخشش شیوه افراد قوی است.«مهانما گاندی»
دیگران را ببخشید…
بی عقلی، تهمتها، خیانت و بیادبی
نشانه عدم بلوغ روحی انسانهاست.
انسانهای نارس این موارد را زیاد دارند
شما انسانی رسیده باشید!
با سبکبالی و بدون اینکه قضاوت یا سرزنش کنید
و بدون اینکه از این حرفها ناراحت شوید…
از کنار اینها رد شوید …
اگر هوای دلتان ابری شد و چشمهایتان باریدند،
بگذارید این اشکها باران رحمت و بخشش باشند
برای آنها که نمیدانند و زمین دلشان خشک شده است
اینجاست که دل بخشنده شما
چشمه جوشانی میشود که به منبع عظیم لطف خدا متصل شده است.
گاهی گذشت میکنم
گاهی گذر
معنای این دو فرق میکند
بخشیدن دیگران دلیل
ضعیف بودن من نیست
آنها را میبخشم
چون آن قدر قوی هستم
که میدانم آدمها اشتباه میکنند.
بزرگ ترین هدیه گذشت
آرامش است
بخشیدن کسی آسان است،
اما اینکه بتوان دوباره
به او اعتماد کرد،
موضوع کاملا متفاوتی است.
بخشش را «بخش کن»… محبت را «پخش کن» …
غضب «پریشانی» است… نهایتش «پشیمانی» است …
هر چه «بضاعتمان» کمتراست … «قضاوتمان» بیشتر است…
با «خویشتنداری» … «خویشاوند داری» …
به «خشم» … «چشم» نگو …
انسان «خوشرو» … گل «معطر» ست.
«دوست داشتن» … را «دوست بدار»
از «کینه» …«متنفر» باش
به «مهربانی» .. «مهر» بورز
با «آشتی» …. «آشتی» کن
و از «جدایی» …«جدا» باش…
آدم ها را می بخشم…
نه به خاطر اینکه ساده هستم..
نه به خاطر اینکه برای خودم
برای سلامتم ارزش قائلم
ساده تر بگویم
وقتی برای فکر کردن به
چیزهای بیهوده را ندارم
آنها را می بخشم شاید روزی
کسی همین کار را با آنها بکند
آنوقت خواهند فهمید که
بخشش یعنی چه …
سنایی