در این بخش مجموعه شعر با نسرین را گردآوری کرده ایم. در ادامه اشعار کوتاه زیبا با نام نسرین را بخوانید.
شعر با نسرین
به هر زادن فلک آوازه مرگی دهد با ماخزان لاله و نسرین هم از باد بهاران پرس
سوی شورستان روان کن شاخی از آب حیاتچون گل و نسرین بخندان خار غم فرسود را
مولانا
یارب آن کعبه مقصود تماشاگه کیستکه مغیلان طریقش گل و نسرین منست
رخش نسرین و بویش نیز نسرینلبش شیرین و نامش نیز شیرین
گر به خان ام بگذری بینی به پیشش مرز گل
چون گیا پیچیده بر نسرین و سیسنبر مرا
بهار آمد گل نسریــن نیاوردنسیمی بوی فروردین نیاورد
شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلددفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود
حافظ
اشعار نسرین
ز نرگس دل ز نسرین سر شکستندز قمری پا ز بلبل پر شکستند
پروین اعتصامی
زان چشمه سیم کز سمن رستنسرین ورقی که داشت می شست
نسیم صبح عنبر بیز شد چون توده غبرازمین سبز نسرین خیز شد چون گنبد خضرا
رسیدن گل و نسرین به خیر و نیکی بادبنفشه شاد و کش آمد سمن صفا آورد
حافظ
مثل نرگس رعنا به عینه گوییکه در چمن به تماشای لاله و نسرین
سلمان ساوجی
شاد زی ای کودک شیرین مناز رخت باغ و گل و نسرین من
آنکه رخسار ترا رنگ گل و نسرین دادصبر و آرام تواند به من مسکین داد
حافظ
هر کجا قامت او تا گذری شمشادستهرکجا طلعت او تا نگری نسرینست
قآنی
جشن فرخنده فروردین استروز بازار گل و نسرین است
عقیقست یا لب شیرین عذارست یا گل نسرینجمالست یا مه و پروین گلاله است یا شب تازی
پیش رویت در چمن گشتند آب
از خجالت لاله و نسرین همه
زهی سوسن زهی نسرین بنامیزد بنامیزدمیان مجلس عشرت ز کم گویی و خوشخویی
سنایی
شعر با اسم نسرین
چو بنشست چنان است که از نسرین تلیچو برخاست چنان است که از سرو تلی
گر بهار و لاله و نسرین بروید گو مرویپرده بردار ای بهار و لاله و نسرین من
سعدی
نسرین رخ و بنفشه خطتبی رنگ نموده نوبهاران را
فروغ بسطامی
رسیده مرتبت رفعت تو بر نسرینگذشته رایحه سیرت تو از نسرین
گل از نسرین همی پرسدکه چون بودی در این غربتهمی گوید خوشم زیرا خوشیها زان دیار آمد
مولانا
سنبل بـرانداز از طرف بستانریحان بر افشان از برگ نسرین
خوی به رخ چون گل و نسرین شدهخرمن مه خوشه پروین شده
خورشید و گلت خوانم هم ترک ادب باشدچرخ مه و خورشیدی باغ گل و نسرینی
.سعدی
شعر با واژه نسرین از لامعی
ظاهر و باطن نارنج همین دان و ترنحهر دو ضد گل نسرین و خلاف نرگس
بر گل روی تو چون بلبل مستم والهبرخ لاله و نسرین چه تمنا دارم
بگو آن توده گل را بگو آن شاخ نسرین رابگو آن فخر خوبان را نگار چین و ماچین را
چون باغبان برون شد آورد خوی خوگانبرکند بیخ نرگس بشکست شاخ نسرین
ناصر خسرو
بنفشه و گل نسرین و سنبل اندر باغبه صلح باید بودن چو دوستان نه به کین
روی یار است یا گل نسرینکوی یار است یا بهشت برین رضی الدین آرتیمانی
اگر ز دوست همین قد و چهره می جوییزمین پر از گل و نسرین و سرو و شمشادست
اوحدی
باغ صحرا با سهی سروان نسرین بر خوشستخلوت و مهتاب با خوبان قو پیکر خوشست