شعر

شعر انگلیسی کوتاه از شاعران معروف [ 100 اشعار قشنگ خارجی ]

هیچ شکی نیست که ایران عزیزمان در بحث شعر، از کل دنیا جلوتر است. اما شاعرین خارجی زبان نیز در نوع خود بسیار خوب بوده و مخصوصا شاعرین انگلیسی زبان توانسته‌اند اشعار خوبی را در سبک و موضوعات مختلف بخوانند. در ادامه با هم نگاران همراه شوید تا شعر انگلیسی کوتاه از شاعران معروف را بخوانید.

شعر انگلیسی کوتاه و بلند از شاعران معروف  (عاشقانه و غیره)

Love philosophy

The fountains mingle with the river

And the rivers with the ocean,

The winds of heaven mix for ever

With a sweet emotion;

Nothing in the world is single;

All things by a law divine

In one spirit meet and mingle.

Why not I with thine?—

See the mountains kiss high heaven

And the waves clasp one another;

No sister-flower would be forgiven

If it disdained its brother;

And the sunlight clasps the earth

And the moonbeams kiss the sea:

What is all this sweet work worth

If thou kiss not me?

“Percy Bysshe Shelley”

“فلسفه عشق”

چشمه ها با رودها

و رودها با اقیانوس در هم می‌آمیزند…

بادهای آسمانی تا ابد با حسی شیرین به هم می‌پیوندند…

در این دنیا هیچ چیز تنها نیست…

همه چیز در دنیا به وسیله‌ی یک قانون الهی  در قالب یک روح در هم تلاقی می‌شوند و همدیگر را ملاقات می‌کنند.

چرا من با تو نیستم؟

به کوه‌ها نگاه کن که بر عرش بوسه می‌زنند…

و موج‌هایی که یکدیگر را در آغوش می‌گیرند

نه خواهر، گل اگر از برادرش روی گرداند بخشیده نخواهد شد

و آفتاب زمین را بغل می‌کند

و پرتوهای ماه بر دریا بوسه می‌زنند.

تمامی این امور دلچسب چه ارزشی دارند…

اگر تو مرا نبوسی؟

“پرسی بیش شلی”

When You Are Old

BY WILLIAM BUTLER YEATS

When you are old and grey and full of sleep,

And nodding by the fire, take down this book,

And slowly read, and dream of the soft look

Your eyes had once, and of their shadows deep;

How many loved your moments of glad grace,

And loved your beauty with love false or true,

But one man loved the pilgrim soul in you,

And loved the sorrows of your changing face;

And bending down beside the glowing bars,

Murmur, a little sadly, how Love fled

And paced upon the mountains overhead

And hid his face amid a crowd of stars.

 به هنگامی که پیر شوی و موهایت خاکستری و خواب آلوده شود کنار شومینه چرت بزن، این کتاب را از قفسه پایین بیاور و به آرامی بخوان رویای لطیف ببین

که زمانی چشمانت فروغ داشت و نفوذ چشمانت عمیق بود

 در دوران شکوهت، تعدادی تو را دوست داشتند

و زیباییت را با عشقی دروغین و یا راستین دوست داشتند

 اما شخصی روح مهاجر درونت را دوست داشته است

رنج صورت در حال تغییر تو را دوست داشته است

 و به همان حالتی که در کنار میله‌های گداخته شومینه خموده شده‌ای

با خود زمزمه کن، کمی اندوهناک، که چگونه عشق گریخته است؟

 و چگونه بر فراز کوه‌های دوردست گام برداشته است؟

 و صورت خود را در میان ستاره‌ها پنهان کرده

“ویلیام باتلر ییتس”

How do I love thee? Let me count the ways.

I love thee to the depth and breadth and height

My soul can reach, when feeling out of sight

For the ends of being and ideal grace.

I love thee to the level of every day’s

Most quiet need, by sun and candle-light.

I love thee freely, as men strive for right.

I love thee purely, as they turn from praise.

I love thee with the passion put to use

In my old griefs, and with my childhood’s faith.

I love thee with a love I seemed to lose

With my lost saints. I love thee with the breath,

Smiles, tears, of all my life; and, if God choose,

I shall but love thee better after death.

چگونه دوستت می‌دارم؟

 بگذار راه‌های دوست داشتنت را بشمارم.

 من تو را به بلندی، به وسعت و به عمق دوست می‌دارم.

 که روحم می‌تواند به آن‌ها دست یابد زمانیکه پر از حس‌های ناشناخته

به اندازه پایان هستی

و در کمال زیبایی هستم.

تو را دوست می‌دارم

به اندازه مسکوت‌ترین نیاز هم نگاران

به آفتاب و روشنایی شمع

 آزادانه دوستت می‌دارم

همانند مردانی که برای حقیقت می‌جنگند

تو را خالصانه دوست می‌دارم

همانند مردمانی که به ستایش بر می‌خیزند

 تو را دوست می‌دارم

به وسیله اشتیاقی که در رنج‌های قدیمی و ایمان کودکی‌ام نهفته است

 تو را دوست می‌دارم

با عشقی که گمان می‌کنم گمش کردم

 و با مقدسات گمشده‌ام

 تو را دوست می‌دارم

با نفس،

 خنده‌ها و گریه‌های تمام طول زندگی‌ام

و اگر خدا بخواهد

 پس از مرگ

تو را بهتر دوست خواهم داشت.

” الیزابت برت براونینگ “

I crave your mouth, your voice, your hair.

Silent and starving, I prowl through the streets.

Bread does not nourish me, dawn disrupts me, all day

I hunt for the liquid measure of your steps.

I hunger for your sleek laugh,

your hands the color of a savage harvest,

hunger for the pale stones of your fingernails,

I want to eat your skin like a whole almond.

I want to eat the sunbeam flaring in your lovely body,

the sovereign nose of your arrogant face,

I want to eat the fleeting shade of your lashes,

and I pace around hungry, sniffing the twilight,

hunting for you, for your hot heart,

like a puma in the barrens of Quitratue

“Pablo Neruda”

دهانت را، صدایت را، موهایت را طلب می‌کنم.

خموش و گرسنه، به هوای دیدنت در خیابان‌ها پرسه می‌زنم.

نان مرا سیر نمی‌کند

سپیده‌دم مرا بی‌قرار می‌کند

تمام روز به شکار رد پای اندازه گام‌هایت مشغولم…

من گرسنه‌ی خنده‌ی دلنشین تو هستم..

رنگ دستانت مرا وحشی می‌کند

من گرسنه‌ی سرانگشتان تو هستم…

هوس می‌کنم که پوست صورتت را همچون بادامی کامل به دندان گیرم.

دلم می‌خواهد پرتو آفتاب را با دهان بخورم، هنگامی که بر اندام دوست‌داشتنی تو

و بینی سر بالا و صورت مغرورت می‌تابد…

می‌خواهم از سایه‌ی زودگذر مژگانت تغذیه کنم…

به هنگام گرگ و میش، گرسنه در اطرافت قدم می‌زنم

برای شکار تو و قلب گرمت

همچو یوزپلنگی در زمینی لم یزرع، در کوئی تراتو

“پابلو نرودا”

Carol Ann Duffy

Not a red rose or a satin heart.

I give you an onion.

It is a moon wrapped in brown paper.

It promises light

like the careful undressing of love.

Here.

It will blind you with tears

like a lover.

It will make your reflection

a wobbling photo of grief.

I am trying to be truthful.

Not a cute card or a kissogram.

I give you an onion.

Its fierce kiss will stay on your lips,

possessive and faithful

as we are,

for as long as we are.

Take it.

Its platinum loops shrink to a wedding ring,

if you like.

Lethal.

Its scent will cling to your fingers,

cling to your knife.

بهترین اشعار

نه یک گل رز سرخ یا یک قلب اطلسی

من به تو یک پیاز هدیه می‌دهم.

یک ماه آسمانی است که کاغذی قهوه‌ای رنگ به دور خود پیچیده.

که روشنایی را وعده می‌دهد،

همانند عریان شدن محتاطانه عشق

بفرما…

این هدیه، چشمانت را با اشک نابینا می‌کند

همانند معشوق

تصویرت را مانند تصویر لرزان حزن‌انگیزی بازتاب می‌کند…

تلاش می‌کنم که صادق باشم

نه کارتی جذاب است و نه بوسه‌ای با پیغام عاشقانه

من به تو یک پیاز هدیه می‌دهم

اثر بوسه‌ی تندش بر لبانت باقی خواهد ماند…

مالک و وفادار

همانگونه که ما هستیم…

تا هروقت که زنده باشیم

هدیه ات را بگیر…

حلقه‌های پلاتینی دایره‌ای آن، کوچک می‌شوند و به یک حلقه ازدواج تبدیل می‌شوند.

اگر تو بخواهی…

مهلک است

رایحه‌ی آن به انگشتانت،

به چاقویت می‌چسبد…

“کارول آن دافی”

would I were stedfast as thou art—

Not in lone splendour hung aloft the night

And watching, with eternal lids apart,

Like nature’s patient, sleepless Eremite,

The moving waters at their priestlike task

Of pure ablution round earth’s human shores,

Or gazing on the new soft-fallen mask

Of snow upon the mountains and the moors—

No—yet still stedfast, still unchangeable,

Pillow’d upon my fair love’s ripening breast,

To feel for ever its soft fall and swell,

Awake for ever in a sweet unrest,

Still, still to hear her tender-taken breath,

And so live ever—or else swoon to death.

“John keats”

ای کاش همچون تو محکم بودم

و نه در تنهایی پرشکوهت در دل آسمان شب،

و تماشاگری، با چشمانی باز تا همیشه

مانند خالقی صبور و زاهدی بی خواب

آب‌های روان به دور بدن آدمی وظیفه‌ی الهی پاکی بخشی را ادا می‌کنند.

و یا خیره به صورتک لطیفی ک افتاده از برف بر روی کوه‌ها و دشت‌ها.

نه، هنوز هم استوار و ثابت است

بر بالین سینه‌ی پر از عشقم سرگذاشته

تا فراز و فرود آرام آن را تا ابد حس کند.

تا برای همیشه با یک ناآرامی شیرین بیدار شود…

هنوز، هنوز هم به نفس‌های لطیفش گوش سپرده

پس اینگونه زندگی کنید تا ابد، یا اینکه که به سمت مرگ بروید.

“جان کیتس”

A red, red rose

O my Luve is like a red, red rose

That’s newly sprung in June;

O my Luve is like the melody

That’s sweetly played in tune.

So fair art thou, my bonnie lass,

So deep in luve am I;

And I will luve thee still, my dear,

Till a’ the seas gang dry.

Till a’ the seas gang dry, my dear,

And the rocks melt wi’ the sun;

I will love thee still, my dear,

While the sands o’ life shall run.

And fare thee weel, my only luve!

And fare thee weel awhile!

And I will come again, my luve,

Though it were ten thousand mile.

ه عشق من همانند یک گل رز قرمز رنگ است

که در ماه ژوئن در بهار به تازگی روییده

آه، دلبر من همانند یک موسیقی است که به شیرینی نواخته می‌شود

همانا تو ظریف هستی، بانوی زیبای من

و همانا من محو تو هستم

من تو را هنوز دوست می‌دارم، محبوبم

تا زمانی که تمامی دریاها به مرز خشک شدن برسند، دوستت دارم.

تا زمانی که دریاها به مرز خشک شدن برسند، عزیز من،

و تا وقتی که همه‌ی سنگ‌ها توسط گرمای خورشید ذوب شوند،

من هنوز عاشقت خواهم ماند، شیرین من

حتی وقتی که عمر ماسه‌ها و شن‌ها رو به پایان باشد

تو را زندگی خواهم کرد، یگانه عشق من

برای مدتی تو را زندگی خواهم کرد.

دوباره باز خواهم گشت، عشق من

حتی اگر هزاران مایل فاصله باشد.

“رابرت برنز”

I shut my eyes and all the world drops dead

I lift my lids and all is born again

(I think I made you up inside my head)

با بسته شدن چشم‌هایم

گویا تمام جهان می‌میرد

پلک هایم را می‌گشایم

و تمامی آن ها مجدد زاده می‌شوند

گویا تو را در ذهنم ساخته‌ام

I dreamed that you bewitched me into bed

And sung me moon-struck, kissed me quite insane.

(I think I made you up inside my head)

رویایی دیدم که افسون کنان مرا بر بستر بردی

چو ماه زده ای برایم خواندی و چو دیوانه ای مرا بوسیدی

گویا تو را در ذهنم ساخته‌ام

When I think of you

My heart is light

You’re a special person

A sheer delight

Thoughts of you cheer me up

Whenever I’m blue

I’m always happy

When I think of you

وقتی به تو فکر می کنم

قلبم نور است

تو یک فرد خاص هستی

یک لذت ناب

فکر تو من را دلخوش می کند

زمان هایی که افسرده هستم؛

همیشه خوشحالم هنگامی که

به تو فکر می کنم

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا