دائو دِه جینگ یا تائو تِه چینگ، اثر حکیم بزرگ چینی، لائودْزی (لائوتزه یا لائوتسه) در حدود قرن پنجم یا ششم ق. م. است.
این دفتر مشتمل است بر تعالیمی در هشتاد و یک بند که همه ترکیبی است از نظم و نثر، شعر و حکمت، عرفان و زندگی هم نگاران، تدبیر مُلک و تدبیر تَن. در آیین دائویی، این دفتر را کتابی مقدس و لائودْزی را ظهور و بروز ایزد لائوجِوین میدانند. در طول سدهها، هنرمندان چینی اعم از شاعران، خوشنویسان، نگارگران و حتی باغبانان از مطالب این کتاب برای کارهای خود الهام گرفتهاند. تأثیر آن از آسیای شرقی نیز فراتر رفته و یکی از کتابهایی است که به بیشترین زبانها برگردان شدهاست.
ما نیز امروز در سایت هم نگاران بریده هایی از این کتاب بسیار زیبا و آموزنده را برای شما عزیزان قرار خواهیم داد. با ما باشید.
متن های باستانی چینی از تائو ت چینگ
چنگا تو سری برکن در حلقه سر اندر کن تو خویش تهیتر کن تا چنگ به ساز آید
دنیا اداره خواهد شد با اجازه دادن به چیزها که مسیر طبیعی خود را بیابند. دنیا نمیتواند با دخالت مداوم اداره شود.
ایشان بدون سلطهورزی کارهای بسیار انجام میدهند. ایشان میآفرینند ولی مالک نمیشوند. آنان دستاوردها میآورند، ولی ادعایی ندارند. آنان به موفقیت دست مییابند ولی خود را وابسته به آن نمیکنند. از آنجا که اینان خود را به موفقیت وابسته نمیسازند موفقیتشان از میان نمیرود.
نگهداری از چیزها و افتخار به داشتن آنها به خوبی نداشتن آنها نیست، چرا که زیادهروی دوام و بقایی ندارد. هرگاه اتاقی پر از چیزهای ارزشمند باشد شخص نمیتواند پیوسته به حفاظت برخیزد.
هر که نادان ساخت خود را پیش او دانا شود ور بر او دانش فروشد غیرتش نادان کند
دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش وز شما پنهان نشاید کرد سر میفروش گفت آسانگیر بر خود کارها کز روی طبع سخت میگردد جهان بر مردمان سختکوش
تنها در آن ره رو که طبیعت تو اقتضا میکند و تنها کاری را انجام ده که درونت میطلبد. ویا به مفهومی گسترده تر آنچه را انجام ده که طبیعت و یا نظام طبیعی جهان از تو میطلبد که اگر چنین نکنی چنان حسی خواهی داشت که گویی کاری نکردهای.
در حقیقت برای پیش رفتن به سوی هر چیز یا عقب ماندن از ان زمانی وجود دارد؛ زمانی برای آرام نفس کشدن و زمانی برای سریع نفس کشیدن؛ زمانی برای بالا بودن و زمانی برای پایین بودن. از اینروست که انسان صاحب حکمت از افراط و تفریطی و از هر زیادهروی و از هر تندگرایی دوری میکند.
کار کردن بدون کار کردن یا عمل بدون عمل و یا انجام دادن بدون انجام دادن تعبیرهای گوناگون و هم معنایی است که بارها در این اثر از سوی لائوتزو تکرار شده است. در ظاهر به نظر میرسد این تعبیرها جمع بین دو امر متناقض باشند که از نظر منطقی نا ممکن و نشدنی هستند. لیکن قصد و غرض ممکن است آن باشد که “به خود کاری را تحمیل نکن.” که همساز با نظام تفکر تائو نیز هست. یعنی تنها در آن ره رو که طبیعت تو اقتضا میکند و تنها کاری را انجام ده که درونت میطلبد. ویا به مفهومی گسترده تر آنچه را انجام ده که طبیعت و یا نظام طبیعی جهان از تو میطلبد
آنچه نادیدنی است را دیدن بیدار شدن است. نرمخو ماندن قدرتمند بودن است.
الهامبخش سادگی باش، پایبندی به طبیعت اولیه، رهایی از خودمحوری. طمع را از خود دور کن.
اگر خود را با جهان یکی بدانیم، جهان را در درون خود خواهیم داشت.
مردم معمولاً در آستانه موفقیت شکست میخورند. بنابر این همان اندازه در انتها اهتمام داشته باش که در ابتدا داشتی؛ در اینصورت است که شکستی در کار نخواهد بود.
“راه رسیدن به نور غالبا تاریک است. راه غالباً به گونهای به جلو میرود که گویی به عقب باز میگردد.”
هر موجودی در جهان به اصل خود باز میگردد. بازگشت به اصل آرامش است. اگر اصل را نشناسی در اندوه و سرگشتگی افتی. اگر دریابی که از کجا آمدهای، به حکم طبیعت تحملت افزون میگردد، وابستگی تو کاهش مییابد، خوشنود شده برتری مییابی. دستیابی به تائو تو را ابدی گرداند، و با مرگ بدن پایان فرا نخواهد رسید.
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند نه هر که آینه سازد سکندری داند نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست کلاه داری و آیین سروری داند هزار نکته باریکتر ز مو این جاست نه هر که سر بتراشد قلندری داند حافظ
دنیا نمیتواند با دخالت مداوم اداره شود.
شناخت نوری است که که از اعماق تاریکی بر میزند و این تاریکی است که مادر آن بوده است
چیزی در دنیا انعطاف پذیر تر و سازگارتر از آب نیست. با اینحال هنگامی که آب به چیزهای استوار و قدرتمند حمله میکند، هیچیک از آنها توان مقاومت در برابرش را ندارند. زیرا هیچیک از آنها نمیتواند آب را تغییر دهد. بنابراین نرمشپذیر بر سرسخت غلبه میکند. و سازشپذیر بر نیرومند چیرگی مییابد.
قبل از رخ دادن با آن برخورد کن. چیزها را نظم ده قبل از آنکه سردرگمی پدید آید. درخت تنومند از جوانهای کوچک سر بر میآورد. سفری به مسافت فرسنگها با یک گام آغاز میشود.
آیا توان آن داری که به قلمرو نیستی و هستی داخل و از آن خارج شوی و اجازه دهی که کارها به خودی خود رخ دهند
سنایی میگوید: جز جمع مباش تا ذات شوی کانگه که پراکنده شوی مات شوی
از آنجا که ما سخت نمیکوشیم از لغزش در امانیم.
به طور خلاصه هرچقدر انسان خود را در موضع اداره کردن و متحول کردن جهان قرار دهد از اصل دور و هر چقدر جهان را در موضع اداره و تحول خود قرار دهد به اصل نزدیک خواهد بود
اگر اصل را نشناسی در اندوه و سرگشتگی افتی. اگر دریابی که از کجا آمدهای، به حکم طبیعت تحملت افزون میگردد، وابستگی تو کاهش مییابد، خوشنود شده برتری مییابی. دستیابی به تائو تو را ابدی گرداند، و با مرگ بدن پایان فرا نخواهد رسید.
سخنانِ راست زیبا نیستند. سخنانِ زیبا صادق نیستند. خوبان جروبحث نمیکنند آنهایی که جروبحث میکنند خوب نیستند. آنهایی که میدانند دانا نیستند، دانایان نمیدانند.
درختی که خم نمیشود آسان میشکند.
آنکه میداند که نمیداند او بالاتر از همه است
وقتی کشور با سختگیری اداره شود مردم حیلهگر میشوند.
به آنچه ارج میگذاریم و از آنچه میترسیم گویی در خودِ ما هستند.
آغازِ آسمان و زمین، نبودن است و مادرِ هرچه هست، بودن است. آن پنهان را میبینی اگر بیآرزو باشی همیشه.
هر وقت چیزها آزاد باشند که راه طبیعی خودشان را دنبال کنند، در کمال و هماهنگی حرکت میکنند؛
آنکه جلوه نمیفروشد، میدرخشد. خودبین نیست، میبیند. به خود نمیبالد پایدار است.
مرد صاحب فضیلت تعهدش را بهجا میآورد، اما مرد بیفضیلت دیگران را مکلف به اجرای تعهداتشان میکند
برای این قیام میکنند که فرمانرواهاشان در همهی کارها دخالت میکنند.
هرکه نوک پنجه میایستد نمیتواند محکم بایستد. هرکه قدمهای بلند برمیدارد راه نمیرود. هرکه فقط از دید خودش نگاه میکند روشن نمیبیند. هرکه همیشه خود را مُحق میداند حقیقت را نمیبیند. هرکه به یافتههای خودش میبالد چیزی نیافته است. بنا به دائو: «اینها باروبنهی اضافیاند» خوشبختی نمیآورند، برای همین، پیروان دائو از آنها دوری میکنند.
شناختن دیگران فرزانگی است و شناختنِ خود، روشنبینی.
شناختن دیگران فرزانگی است و شناختنِ خود، روشنبینی. آنکه به دیگران غلبه میکند قدرتمند است اما آنکه به خود غلبه میکند نیرومند است. آنکه به هرچه دارد خرسند است او توانگر است. و آنکه با قدرت عمل میکند اراده دارد. آنکه جایگاهش را از دست نمیدهد دیری خواهد ماند. و آنکه میمیرد اما جایگاهش را از دست نمیدهد همیشه خواهد ماند.
پُرگفتنِ از آن بهآخررسیدن است پس بهتر است که آن را در دل نگه داری.
تیغه که تیزِ تیز باشد زود کُند میشود.
کدامیک به تو نزدیکتر است، نامت یا خودت؟ کدامیک بیشتر است، خودت یا مالَت؟ کدامیک ویرانگرتر است، سود یا زیان؟ هرکه دلبستهی چیزها باشد رنج بسیار خواهد برد. هرکه میاندوزد از زیانِ سنگین رنج خواهد برد. هرکه قانع باشد هرگز ناامید نمیشود. هرکه میداند کِی دست از کاری بردارد به درد سر نمیافتد. او همیشه در امان است.
سی پره در ناف چرخ به هم میرسند فایدهی چرخ در خالیای میان پرههاست. وقتی چرخ کوزهگری کوزه میسازد فایدهی کوزه درست در خالیای آن است. وقتی برای اتاق در و پنجره درست میکنید خالیای آنها برای اتاق مفید است. پس، بودن مفید است اما نبودن به کار میآید.
انسانْ نرم و ناتوان زاییده میشود اما در مرگ سفت و سخت میشود. گیاهانِ سبز که تروتازه و پر از شیرهی گیاهیاند در مرگ پژمرده و خشک میشوند. پس، سفت و سخت [خَمنشدنی] یارِ مرگ است و نرم و خَمشدنی یارِ زندگی. به این نحو سپاهِ بیانعطاف هیچوقت در نبرد پیروز نمیشود. درختی که خم نمیشود آسان میشکند. سخت و محکم میافتد و نرم و سست چیره میشود.
من به هرچه ارزش میدهم تقریباً آن را از دست میدهم.
آنکه میداند چیزی نمیگوید. آنکه میگوید چیزی نمیداند. دهانت را ببند مراقب حواست باش. تیزیات را نرم کن درخشندگیات را بپوشان. با غبار خاک یگانه باش این وحدت ازلی است.
آنکه به دیگران غلبه میکند قدرتمند است اما آنکه به خود غلبه میکند نیرومند است.
چرا مردم گرسنگی میکشند؟ برای این گرسنگی میکشند که فرمانرواهاشان تمام درآمد مالیات را میخورند. چرا مردم قیام میکنند؟ برای این قیام میکنند که فرمانرواهاشان در همهی کارها دخالت میکنند. چرا مردم مرگ را دستکم میگیرند؟ برای این مرگ را دستکم میگیرند که فرمانرواهاشان در طلب زندگی زیادهخواهی میکنند. آنها که چیز زیادی ندارند بیشتر به زندگی ارزش میدهند
اگر هرچه را که خواستنی است به تماشا نگذارند دل مردم هم از پریشانی دور میماند.
آزادگی ریشه در فروتنی دارد، بلندی روی پستی قرار دارد.
هرکه به آموزگار حرمت نگذارد و از شاگردی مراقبت نکند سرگردان خواهد شد هر قدر هم باهوش باشد. این جوهرِ راز است.
اگر بیتنگچشمی زندگی کنند، بیخودپسندی عمل کنند، دلبستهی کامیابی نباشند، آنوقت کامیابی هم، رهاشان نخواهد کرد.
کشور کوچک مردم کمتری دارد اگرچه ابزارهایی در آن هست که میتوانند ده تا صد برابر تندتر از انسان کار کنند. آنها به این ابزارها نیازی ندارند. مردم مرگ را جدّی میگیرند و به دورها سفر نمیکنند.
وقتی مردم از مراجع قدرت هول و هراسی در دل نداشته باشند، اقتدار بزرگ حاصل میشود.
جامی ست که عقل آفرین میزندش صد بوسه ز مهر بر جبین میزندش این کوزهگر دهر چنین جام لطیف میسازد و باز بر زمین میزندش
مثلی است قدیمی که میگوید: «شکسته باش تا کلّ شوی» آیا حرفِ بیجاییست؟ بهراستی کلّ که باشی، همهچیز به سوی تو میآید.
کارَت که تمام شد رهاش کن.
هرکه به زر و به نام ببالد تخمِ فروافتادن را کاشته است.
خوبیِ در کلام، موثقبودن است خوبیِ در حکومت، نظم است؛ خوبیِ در کارها، کاردانی است و خوبی در عمل، وقتشناسی است.
تاریکی درونِ تاریکی: دروازهی هر رازی.
مرد دلیر و گستاخ یا میکشد یا کشته میشود. مرد دلیر و آرام همیشه زندگی را حفظ میکند.
فاجعهیی بزرگتر از دستکمگرفتن دیگران وجود ندارد، من به هرچه ارزش میدهم تقریباً آن را از دست میدهم.
در نبرد مهر پیشه کن که پیروز خواهی شد. در دفاع آن را به کار بر که در امان خواهی بود. آنهایی را که آسمان میخواهد حفظ کند با مهر حفظشان میکند.
بر کشور با دادگری حکومت کن در جنگ، عملیات غافلگیری به کار بر. بدون درگیری سَروَرِ عالَم شو. این را چطور بدانم؟ از این راه: قوانین و احکام هرچه بیشتر باشد مردم فقیرتر میشوند. جنگابزارها هرچه تیزتر باشد دردسرهای آن سرزمین هم بیشتر میشود. مردم هرچه تیزهوشتر و زیرکتر باشند چیزهای عجیبتر اتفاق میافتد. قوانین و مقرراتِ بیشتر دزد و راهزن هم بیشتر.
چیزی که میخواهی کوچک شود اول باید بزرگ شده باشد. چیزی که میخواهی ضعیف شود اول باید قوی شده باشد. چیزی را که میخواهی پایین بکشی اول باید آن را بالا ببری. چیزی را که میخواهی بگیری اول باید داده باشی. این درک سرشت چیزها است: نرم و ناتوان بر سخت و توانمند غلبه میکنند.
مرد خوب کیست؟ آموزگارِ مرد بد. مرد بد کیست؟ شاگرد مرد خوب. هرکه به آموزگار حرمت نگذارد و از شاگردی مراقبت نکند سرگردان خواهد شد هر قدر هم باهوش باشد. این جوهرِ راز است.
راه طبیعت، همیشههمان است. شناختنِ آن همیشههمان بینش است. نشناختنِ همیشههمان مصیبتبار است. با شناختنِ همیشههمان، دل فراخ میشود و با دلِ فراخ، گشادهدل خواهی بود. گشادهدل که باشی، شاهوار عمل خواهی کرد شاهوار که باشی، از آسمان خواهی بود.
آنها که از بالا لطفی به آنها میشود میترسند؛ و موقعی که آن را از دست میدهند بازهم میترسند. پس، مورد لطف یا قهر بودن میان بیم و هراس زندگیکردن است.
وقتی برای اتاق در و پنجره درست میکنید خالیای آنها برای اتاق مفید است. پس، بودن مفید است اما نبودن به کار میآید.