معرفی کتاب

بریده‌هایی از کتاب هنر نه گفتن (خلاصه کتاب برای افرادی که قادر به نه گفتن نیستند!)

کتاب‌های خودشناسی که این روزها به آثاری پُر فروش تبدیل شده‌اند، اثرهایی هستند که می‌توانند در بسیاری از موارد به ما کمک کنند. یکی از این کتاب‌ها “هنر نه گفتن” نام دارد که اثر بسیار درخشانی است. در ادامه متن بریده‌هایی مهم از این کتاب را جمع آوری کرده‌ایم و برای شما قرار دادیم.

این کتاب درباره چست؟

کتاب هنر نه گفتن درباره مهارتی است که شاید بسیاری از افراد آن را کسب نکرده‌اند یا برای تقویت آن نیاز به تمرین دارند: مهارتِ نه گفتن.

گاه نه گفتن کار ساده‌ای نیست؛ به‌ویژه اگر فردی که باید نه بگوید، فردی اصطلاحاً مهرطلب هم باشد.دیمون زاهاریادس در کتاب هنر نه گفتن، راهکارهای جالبی را در اختیارمان قرار می‌دهد تا با آنها بتوانیم واکنش‌های اکتسابی را که در طول زندگی در ذهنمان حک شده‌اند، کنار بگذاریم و بدون احساس گناه و ملامت به انجام کاری که دوست نداریم یا وقتش را نداریم، نه بگوییم.

این کتاب به ما آموزش می‌دهد تا بتوانیم پس از دادن جواب منفی به دیگران، روال عادی زندگی خویش را ادامه دهیم و دچار وسواس‌های فکری نشده و انرژی خود را از دست ندهیم.

بریده‌هایی از این کتاب بسیار مهم

مادامی که درخواستی را با متانت، صداقت و احترام رد می‌کنید، مسئولیت عکس‌العمل طرف مقابل به عهدهٔ شما نیست.

توجه به خود، خودخواهی نیست. این کار ضروری است.

اگر زندگی‌تان را اولویت‌بندی نکنید، شخص دیگری این کار را می‌کند.

اگر شخصی پس از این که درخواستش را رد کردید، باز هم اصرار کرد، به خود یادآور شوید که اصرار این فرد ربطی به حق انتخاب‌های شما ندارد. خصلت بعضی از آدم‌ها این است که حرف‌شان را تحمیل کنند.

دوست داشته شدن آرزوی هر انسانی است.

جسارت یعنی ابراز دیدگاه و نظرات و عدم وجود این احساس که نیاز به تأیید یا تصدیق دیگران دارید.

اگر مدام به دیگران پاسخ مثبت دهید و اولویت‌های آن‌ها را به اولویت‌های خودتان ترجیح بدهید، زمان یا انرژی لازم را برای توجه به خود نخواهید داشت و به تدریج تندخو، بدبین و بیچاره خواهید شد.

تفاوت میان افراد موفق و افراد بسیار موفق این است که افراد بسیار موفق تقریباً به همه چیز “نه” می‌گویند.

بزرگ‌ترین نبردهای روح ما سر و صدایی ندارند و فقط در گوشه‌ای از دل اتفاق می‌افتند. گاهی این نبرد چنان در سکوت رخ می‌دهد که دل از خونریزی این جنگ داخلی می‌میرد. و چهرهٔ فرد چنان مات و مبهوت به دنیای بیرون می‌نگرد که گویی اتفاقی رخ نداده است. بدون تردید، نه گفتن کار ساده‌ای نیست؛

“نه” گفتن صریح و بی‌پرده نشان دهندهٔ احترام است. در ضمن مانع می‌شود که آن درخواست همانند ابری تیره و شوم مدام بالای سرتان باشد.

هیچ‌کس بیش‌تر از شما برای وقت‌تان ارزش قایل نیست. پس باید هشیار باشید و به خود یادآوری کنید که پاسخ مثبت به یک کار مستلزم این است که به انجام کار دیگری پاسخ منفی دهید. مفهوم “دوست خوب بودن” شما را مجبور نمی‌کند که اولویت‌های دوستان‌تان را به اولویت‌های خود ترجیح دهید.

جسارت: ابتدا به حرف‌های طرف مقابل گوش می‌دهیم و پس از این‌که سخنانش تمام شد، عقیدهٔ مخالف‌مان را ابراز می‌کنیم. خشونت: حرف طرف مقابل را قطع می‌کنیم و برخلافش حرف می‌زنیم.

برای رد هر تقاضایی دلیل صادقانه‌ای بیاورید. در مقابل هر وسوسه‌ای مقاومت کنید. با دروغ گفتن، نه تنها احساس گناه می‌کنید بلکه طرف مقابل نیز متوجهٔ عدم صمیمیت شما می‌شود.

ابراز عقاید در جمع: جسارت: در مباحثهٔ گروهی شرکت می‌کنیم. به دیگران اجازه می‌دهیم عقایدشان را ابراز کنند و ما هم با احترام عقایدمان را در موردشان می‌گوییم. خشونت: می‌کوشیم تا بحث گروهی را تحت سلطهٔ خود درآوریم. برخلاف دیگران حرف می‌زنیم و بدون توجه به احساسات‌شان، عقایدشان را سرکوب می‌کنیم.

توجه به خود، خودخواهی نیست. این کار ضروری است.

این مهارت منفرد و حیاتی (یعنی نه گفتن) سکوی پرتابی است برای پیدا کردن جسارت بیش‌تر در تمام عرصه‌های زندگی.

شما به طور اجتناب ناپذیری با افرادی روبرو می‌شوید که حاضر نیستند جواب “نه” بشنوند. هنگامی که درخواست‌شان را رد می‌کنید، اصرار می‌کنند. آن‌ها می‌کوشند با زبان‌بازی درخواست‌شان را بپذیرید. ممکن است به ترفندهای احساسی دست بزنند یا حتی شما را بترسانند تا مجبور شوید کمک‌شان کنید.‌

برای برخی دیگر هم کمک به دیگران راهی است برای جبران کمبودی که در خود دارند. سپاسگزاری و تشکری که دریافت می‌کنیم به ما اجازه می‌دهد نقصان‌های شخصیتی‌مان از یاد ببریم.

ما مدام در حال خواندن مطالب فیس بوک روی گوشی‌ها و تبلت‌های‌مان هستیم، پُست‌های دیگران را در مورد تجارب‌شان نگاه می‌کنیم و خودمان را سرزنش می‌کنیم که چرا پُستی نمی‌گذاریم. ما به همه چیز پاسخ مثبت می‌دهیم تا احساس نکنیم عقب مانده‌ایم. نتیجه این می‌شود که احساس عدم تمرکز، عصبانیت و بدبختی می‌کنیم، حتی وقتی می‌کوشیم هیچ فرصتی را از دست ندهیم. چرا؟ چون خودمان را لای منگنه می‌گذاریم تا کارهایی را دنبال کنیم که برای‌مان پیامدی ندارند.

اگر تسلیم وسوسه‌ها شوید، بردهٔ هوس‌های‌تان می‌شوید. و غالباً لذت کوتاه مدت را فدای رضایت بلندمدت می‌کنید.

هنگامی که به شما می‌گویم نیازهای‌تان را به نیازهای دیگران ارجح بدانید، منظورم این نیست که نیازهای دیگران را نادیده بگیرید. به هیچ‌وجه! شما همچنان می‌توانید برای دوستان، اعضای خانواده، همکاران و حتی افراد غریبه کاری بکنید و هرگاه نیاز دارند، کمک‌شان کنید. مهم این است که در این روند از اولویت‌های‌تان دست نکشید. علاوه بر این، اگر ابتدا به خودتان توجه نکنید، در بلندمدت چه فایده‌ای برای دیگران خواهید داشت؟

شما مسئول واکنش دیگران نیستید یکی از بزرگ‌ترین موانع مردم شادکن‌ها این است که نسبت به احساس و واکنش دیگران احساس مسئولیت می‌کنند. آن‌ها می‌هراسند که “نه گفتن‌شان” موجب ناراحتی و عصبانیت درخواست‌کننده شود. این ترس آن‌ها را وا می‌دارد که مدام اولویت‌های دیگران را به اولویت‌های خود ترجیح دهند.

به یکی از افراد زندگی‌تان که از شنیدن کلمهٔ “نه” ناراحت می‌شود، فکر کنید. این بار که آن شخص کمک‌تان را می‌خواهد و شما قادر به این کار نیستید، به احساس‌تان هنگام رد درخواستش توجه کنید. آیا احساس گناه می‌کنید؟ آیا احساس می‌کنید کار اشتباهی انجام داده‌اید؟ توجه کنید هیچ دلیلی ندارد چنین احساسی داشته باشید. مادامی که با مهربانی و به طور صریح پاسخ می‌دهید، مسئول رنجشی نیستید که درخواست‌کننده در خود احساس می‌کند.

ترس از دست دادن آن‌قدر جدی است که موجب نگرانی بسیاری از مردم می‌شود. حتی ممکن است موجب رفتارهای اجباری شود

هنگامی که درخواستی را رد می‌کنید، مصمم بودن‌تان مزایای ویژه‌ای دارد. اگر این کار را مدام انجام دهید، اطرافیان به تدریج متوجه می‌شوند که نمی‌توانند کنترل‌تان کنند، شما را بترسانند یا تحت فشار قرار دهند تا تصمیم‌تان را تغییر بدهید.

زمان، پول و توجه زیادی در دسترس شماست. اما این‌که چگونه محتاطانه از این منابع استفاده کنید بسیار اهمیت دارد.

وقتی به دیگران نه می‌گویید، مسئول ناراحتی‌شان نیستید.

وقتی مدام با چنین افرادی روبرو می‌شویم، در می‌یابیم که “نه” گفتن به آن‌ها نه تنها کار دشواری است بلکه بهایی هم دارد. گاهی اوقات این افراد با خشم از پیش‌مان می‌روند و به همکاران‌شان می‌گویند که ما آدم‌هایی غیرقابل انعطاف هستیم و دوست نداریم به آن‌ها کمک کنیم. این کار می‌تواند پل‌ها را خراب کند، اعتبارمان را به خطر بیندازد و بر موقعیت شغلی‌مان تأثیر بگذارد. پس آیا جای تعجب دارد که برای “نه گفتن” این‌قدر دچار مشکل می‌شویم؟ خوشبختانه می‌توان بدون استفاده از کلمهٔ “نه”، درخواستی را رد کرد. فقط باید راههای متفاوتی را برای انتقال این پیام پیدا کرد.

مفهوم هیچ یک از این موارد این نیست که باید از کمک به غریبه‌ها پرهیز کنید. مطمئناً، انجام کارهای خوب برای افرادی که با آن‌ها آشنایی نداریم، حس خوبی به ما می‌دهد. اما بنا به دلایلی که در ارتباط با امنیت، عقاید شخصی یا کمبود منابع ما می‌شود، نه گفتن غالباً بهترین پاسخ است.

بزرگ‌ترین چالش برای رویارویی با نه گفتن این است که به احساس گناه، ترس و شرمندگی‌تان هنگام رد درخواست افراد غلبه کنید.

مرزها، دارای ارزش زیادی در روابط‌مان با همسر یا شریک زندگی‌مان هستند. مرزها به ما کمک می‌کنند تا عزیزان‌مان را بهتر درک کنیم. به ما کمک می‌کنند تا همسر یا شریک زندگی‌مان را فرد منحصر به فردی بدانیم که برای خودش احساسات، خواست‌ها و علایق منحصر به فردی دارد. موجب می‌شود راحت‌تر نیازهای عزیزان‌مان را تشخیص دهیم. به همین دلیل، مانع می‌شوند تا با استفاده از حس گناه یا اغواگری به خواست دل‌مان برسیم.

سازگاری همیشه ممکن نیست. مردم دارای عقاید، نیازها و تمایلات متفاوتی هستند. اصطکاک، اجتناب‌ناپذیر است.

نباید از این که اولویت‌های خود را به اولویت‌های آن‌ها ترجیح می‌دهید، احساس گناه کنید. شما مسئول وقت، نیرو، پول و انجام کارهای‌تان هستید. استفاده از این منابع محدود برای رسیدگی به خودتان و کسانی که تحت سرپرستی‌تان هستند از اهمیت برخوردار است. شما تنها کسی هستید که باید به خودتان تکیه کنید تا کارها را انجام دهید.

فرض کنید همکاری از شما کمک می‌خواهد اما در همان لحظه خودتان از کارها و مسئولیت‌های‌تان از پای درآمده‌اید. به همین دلیل تقاضای همکارتان را رد می‌کنید. کاملاً واضح است که همکارتان از پاسخ منفی‌تان ناراحت می‌شود. اما آیا ناراحتی او واقعاً تقصیر شماست؟ یا این که همکارتان انتظارات غیرواقع‌بینانه و حتی غیرمنصفانه‌ای در ارتباط با توانایی و تمایل‌تان برای کمک دارد؟ مسئلهٔ ما همین مطلب آخر است مگر این که شما قبلاً به همکارتان قول داده باشید کمکش کنید. واقعیت این است که شما مسئول ناراحتی او نیستید. هنگامی که به این واقعیت پی می‌برید، راحت‌تر می‌توانید ترس ناراحت کردن دیگران را با نه گفتن‌تان از خود دور کنید. سرانجام درک می‌کنید که ناراحتی آن‌ها نه تقصیر شماست و نه این که شما مسئول آن هستید.

توجه کنید هیچ دلیلی ندارد چنین احساسی داشته باشید. مادامی که با مهربانی و به طور صریح پاسخ می‌دهید، مسئول رنجشی نیستید که درخواست‌کننده در خود احساس می‌کند.

بیشتر ما با این باور بزرگ شده‌ایم که “نه گفتن” عملی بی‌ادبانه و خودخواهانه است. این باور به یکی از قسمت‌های مهم سیستم ارزشی‌مان تبدیل شده است. به همین دلیل دوران طفولیت و بیش‌تر دوران بزرگسالی‌مان را کوشیده‌ام تا به گونه‌ای زندگی کنیم که تصویری آبرومندتر و قابل احترام‌تر از ما بسازد. نتیجه‌اش چیست؟ با وجود این‌که عصبانیت، تلخکامی و انزجارمان افزایش می‌یابد، مدام به هر کسی که در اطراف‌مان است، پاسخ مثبت می‌دهیم.

رک‌گویی برای رد یک درخواست به این معنی نیست که آدم بی‌نزاکتی هستید. در حقیقت، احتمالاً صداقت‌تان مورد تقدیر درخواست‌کننده قرار می‌گیرد چون می‌فهمد سعی در قانع کردن شما اتلاف وقت است. این فرد می‌تواند برای دریافت کمک، وقتش را در جای دیگری صرف کند.

خوشبختانه، “نه” گفتن حس ارزشمندی شما را بهبود می‌بخشد. هرچه بیش‌تر این کار را بکنید، بیش‌تر متوجه خواهید شد که زمان، تعهدات و آرزوهای‌تان مانند دیگران دارای اهمیت هستند.

شخصی از شما کمکی می‌خواهد که ترجیح می‌دهید آن‌را انجام ندهید. شما به عنوان یک انسان صادق، دوست دارید حقیقت را بگویید. مشکل این است که می‌ترسید مبادا صداقت‌تان او را رنجیده‌خاطر، ناراحت یا دلخور کند. به همین دلیل دروغ می‌گویید. به عنوان مثال، به تقاضاکننده می‌گویید: “ببخشید، نمی‌تونم ببرمت فرودگاه چون وقت دکتر دارم.” در حقیقت، شما اصلاً نمی‌خواهید به دکتر بروید.

متوجه شدم مادامی که نسبت به طرف مقابلم احترام قایلم، با “نه” گفتنم، مسئول بروز هیچ‌گونه رنجشی نیستم. این یک احساس رها کننده بود! و موجب شد ترس‌هایم را به دلیل رد درخواست دیگران کنار بگذارم.

هنگامی زورگویی احساسی رخ می‌دهد که شخصی موجب می‌شود طرف مقابل احساس ترس، عصبانیت یا خجالت کند تا بتواند به اهدافش دست یابد. این کار از طریق راههای مختلفی انجام می‌شود که عبارتند از: – داد و فریاد کردن – تلفن زدن یا ملاقات کردن – قسم خوردن – تهدید کردن – فحاشی کردن – تحقیر کردن – طرد کردن – تهمت زدن زورگوهای احساسی از راهکارهای بالا استفاده می‌کنند تا قربانیان‌شان احساس گناه، ترس، خجلت و شرمندگی کنند. افرادی که این احساسات منفی را تجربه می‌کنند، به رضایت تن درمی‌دهند. آن‌ها با پاسخ مثبت‌شان تسلیم سوءاستفاده‌کنندگان می‌شوند تا به این نحو به سوءاستفادهٔ آن‌ها خاتمه دهند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا