در این بخش گلچین اشعار مبعث پیامبر اکرم (ص) با مجموعه شعر احساسی و عکس نوشته تبریک بعثت حضرت محمد (ص) را ارائه کرده ایم.
گلچین اشعار مبعث پیامبر اکرم حضرت محمد (ص)
ماه فرو ماند از جمال محمّدسرو نباشد به اعتدال محمّدقدر فلک را کمال و منزلتی نیستدر نظر قدر با کمال محمّد
بعثت پیامبر بر شما مبارک باد
مهدی بیا که عید اعظم پیمبر استاین بعثت محمد و تبریک حیدر است
در اهتزار پرچم قرآن هل اتیتا موسم ظهور بدستان رهبر است . . .
عید مبعث مبارک
ز فکر رهایی ز غم و راه نجاتیدر این شب پر فیض تو خواهی ثمراتیباید که به کوری دو چشمان حسودانبر احمد و آلش بفرستی صلواتی
عید مبعث مبارک
هنگامه عید است و پر است از برکاتآمد ز حرا رسول شیرین حرکات
با خلق عظیم شد رسول اخلاقبر خلق خوشش زصدق و ایمان صلوات
بعثت نور مبارک
مبعث پیغمبر است بس شادی استمحضر عاشق حرف بس عالی استجشن پیغمبر رسول خاتم استعشق بر دلها حصول عالم است
عید مبعث مبارک
زمین محله اصحاب آسمان شده بودزمان مبشّر جشن فرشتگان شده بوددر آن دمی که تمام فضای غار حراپر از طنین صدای بخوان بخوان شده بود
بعثت پیامبر اکرم بر پیروان حقیقیش تهنیت باد
یا ایها المدثر
از سال ها عزیمتگویا که آمدی تو!سردی ز چیست آخر؟میلرزی از چه احمد؟این بار آمدی تو!این بار گو چه دیدیدر حال روزه داریوقت نماز آری؟!این بار گو چه دیدی؟!این بار آمدن نیستاین بار فرق داردانگار رفتنی شدچشمان برق باردانگار آشنایی می خواندت محمّدمی گویدت صدا باآرامشی مؤثربرخیز ای محمّدیا ایها المدثر
خواند زبان دلم ثنای محمد (ص)ماند خرد خیره در لقای محمد (ص)دیده دل، جام جم به هیچ شماردسرمه کند گر زخاک پای محمد (ص)
عید مبعث بر همگان مبارک
آن نور مبین که در جبین ما هستوآن ض یقین که در دل آگاهست
این جملهی نور بلکه نور همه نوراز نور محمد رسولالله است
مولانا
ماه فرو ماند از جمال محمدسرو نباشد به اعتدال محمدقدر فلک را کمال و منزلتى نیستدر نظر قدر با کمال محمد…
مانده ام، احمد پیمبر بود یا عطار عشقبس که سلمانها مسلمان کرد با بوی علی
قاسم صرافان
غار حرا سراسر لبریز نور سرمدجبریل آمد و گفت قم فانذر محمد
برخیز و رهبری کن،بر یار یاوری کنبر خلق هر دو عالم، از حق پیمبری کن
تو و آل تو چراغان هدایید همه
چارده آینه از وجه خدایید همه
چارده صورت توحید نمایید همه
چارده قبله ی ارباب دعایید همه
چارده نوح به طوفان بلایید همه
چارده مهر عیان در همه جایید همه
چارده طور به سینای وسیع دلها
چارده عقده گشا در همه ی مشکل ها
ای به راه تو تمامی ملل را دیده
ای که جبریل امین دور سرت گردیده
ای به قلب بشر از غار حرا تابیده
ای خدا پیش تر از پیش تو را بگزیده
ای سحاب کرمت بر همگان باریده
خیز از جای خود ای جامه به تن پیچیده
چشم عالم به ره مکتب روشنگر توست
منجی کل بشر دین علی پرور توست
اقرا، به اسم ربّ تو آغاز میکنمبرگی به گفتگوی شما باز میکنم
از کوه نور تا به حرا بین عاشقانعرض ارادتی به تو ابراز میکنم
گر شامل نگاه کریمانه ات شومیاهو زنان به اهل جهان ناز میکنم
سیمرغ قاف قرب شوم ای رسول مهرهرگاه در هوای تو پرواز میکنم
خواهم که خاک پای بلال شما شوماین رتبه را به اذن تو احراز میکنم
عالم تمام فانی و عشق تو باقی استاینجا سخن برای تو ایجاز میکنم
یا ایّها النّبی که به عالم سر آمدیتو احمدی حبیب خدایی محمدی
بعثت رسول اکرم مبارک
این چراغی است که تا شام ابد جلوه گر است
این یتیمی است که بر عالم خلقت پدر است
این نجات همه در دامن موج خطر است
این رسولی است که از کلّ رُسُل خوب تر است
پیشتر از همه بعد از همه پیغامبر است
تا صف حشر طرفدار حقوق بشر است
چشم بد دور ز آیینه ی رخسارش باد
تک و تنهاست خداوند نگهدارش باد
ای شاه سوار ملک هستیسلطان خرد به چیره دستیای ختم پیمبران مرسلحلوای پسین و ملح اولسر خیل تویی و جمله خیلندمقصود تویی همه طفیلندبعثت پیامبر اکرم(ص) مبارک باد
شعر کوتاه تبریک بعثت
بانگ تکبیر ز امواج فضا می آید
گوش باشید که آوای خدا می آید
بوی عطر از نفس باد صبا می آید
نفس باد صبا روح فزا می آید
پیک وحی است که در غار حرا می آید
به محمد ز خداوند ندا می آید
ای خلایق همه این طرفه ندا را شنوید
گوش های شنوا حکم خدا را شنوید
آن که رخساره او رنگ محبّت داردنور توحید بود آن چه به طلعت دارد
این همان سوره نور است به قرآن مبینکه دراین آیه خداوند بشارت دارد
این همان شاخه طوباست که در فردوس استاین همان عطر نفیس است که جنت دارد
کرد خورشید نبّوت ز حرا تا که طلوعآسمان دید به رخ نور هدایت دارد
همه ذرّات در آن روز به حیرت دیدندکه به قدقامت خود شور قیامت دارد
سند روشن توحید پرستی با اوستهمرهش مژده ای از صبح سعادت دارد
در ره عشق سبکبال ترین عاشق اوستگرچه بر شانه خود کوه رسالت دارد
تا به معراج خدا سیر وسفر کرد شبیآن که جبریل به او عشق و ارادت دارد
در حرمخانه حق محرم اسرار خداستبا خدا شب همه شب اوست که خلوت دارد
اوست پیغمبر رحمت که به پای میزانبرهمه اهل جهان لطف و عنایت دارد
ای وفائی به گل روی محمّد صلواتبُردن نام رسول است که لذّت دارد
سیدهاشم وفایی
الا محمد «اِقرء و ربُّک الاکرم»بخوان به نام خداوندگار لوح و قلم
بخوان بخوان که تویی منجی همه عالمبخوان که پیشتر و برتری تو از آدم
بخوان که خوانده خدایت پیمبر اکرمبخوان که هر سخن توست آیتی محکم
بخوان به نام خدایی که آفرید تو رابخوان بنام کریمی که برگزید تو را
الا که سیطره کفر از این خبر شکندصف سپاه شب از نیزه سحر شکند
اگر چه کوه بوَد خصم را کمر شکندبه تیغ عدل تو بازوی زور و زر شکند
تبر به دست، بتان را به یکدگر شکندکمان گرفته ز بوجهلِ فتنه سر شکند
خبر دهید که دیو غرور و مستی مُردرسید لشکر توحید و بت پرستی مُرد
محمد ای دو جهان زیر بار منت تومبارک است به خلق و خدا نبوت تو
خجسته باد به عالم ظهور دولت توتمام نور بود از چراغ حکمت تو
بود حقیقت توحید درس وحدت تودرود بر تو و دین و کتاب و عترت تو
چراغ عترت و قرآن یکی است یااحمدبه این دو عزت ما متکی است یااحمد
دو ثقل زنده تو اهل بیت و قرآننددو قطعه نور ز یک مشعل فروزانند
دو سورهاند که مانند نور و فرقاننددو آفتاب که از یک سپهر تابانند
دو گوهرند که از یک صدف درخشاننددو نخل نور که محصول یک گلستانند
به اتفاق، دو تصویر از جمال خداستهرآنکه گشت جدا ازیکی، ز هردو جداست
تو آفتاب جهانی، جهان تو را داردامیر قافلهای، کاروان تو دارد
نشستهای به زمین،آسمان تو را داردتو باغبان جنانی،جنان تو را دارد
زمان به طول تمام زمان تو را داردمکان به وسعت کل مکان تو را دارد
چه مقبلان که همه مورد قبول تواندرسول مایی و پیغمبران رسول تواند
کسی که در همه جا در کنار توست علی استکسی که دست تو و ذوالفقار توست علی است
کسی که تا ابدالدهر یار توست علی استکسی که شیر تو و کردگار توست علی است
کسی که جان تو و جان نثار توست علی استکسی که فاتح پروردگار توست علی است
کسی که حافظ قرآن و دین توست علی استکسی که گفته خدا جانشین توست علی است
سلام بر تو و قدر و جلال و عنوانت!سلام چار کتاب خدا به قرآنت!
سلام بر تو و یاسین و نور و فرقانت!سلام بر تو که سلمان بود مسلمانت!
سلام بر شرف و اقتدار سلمانتسلام مکه و غار حرا به پیمانت
سلام بر تو و مولا علی برادر تویگانه فاتح بدر و حنین و خیبر تو
بشر رسید به آیین راستین امشبخدا نمود برون،دست از آستین امشب
رسید حلقه، توحید را نگین امشبطلوع کرد رخ آفتاب دین امشب
بتان کعبه! بیفتید بر زمین امشبخدای را بستایید از همین امشب
ظهور مکتبِ «خیرالورا» مبارکبادطلوع نور ز غار حرا مبارک باد
بشارت ای، همه دختران زنده به گورمحمد آمده، پایان گرفته سلطه زور
به گور گشت نهان، دیو کبر و جهل و غرورفروغ دوستی از کوی دوست کرده ظهور
به شام تیره شبیخون زده است لشکر نورمحمد آمده، چشم بد از جمالش دور
رسید مژده که در ظلِّ احمدید همهاز این به بعد،کنار محمدید همه
قسم به ذات خداوندگار حیِ قدیردو عید ماست یکی، این دو، بعثت است و غدیر
جهانیان همه دانید از صغیر و کبیرفقط علی است پس از مصطفی به خلق، امیر
به شهریار پیام آوران کسی است وزیرکه علم دارد و اخلاص دارد و شمشیر
هزار مرتبه میثم اگر روی سر دارز دامن علی و اهل بیت دست مدار
غلامرضا سازگار
تا کـه قرعه ي رسالتروی نام احمد افتادمصطفی با حضرت حقدست یاعلی مدد دادبزم خدا و پیغمبرشده تماشاییبرا نبی خونده جبریلچه مثنویهاییمیگه خدا گفته کـه تواباالزهرایییارسول الله مدد
گر چه فوجی پی آزار تن و جان توأند
فکر بشکستن پیشانی و دندان توأند
روزی آید که همه خلق مسلمان توأند
خاک مقداد تو عمار تو، سلمان توأند
سر فرو برده به تسلیم به فرمان توأند
پیرو دین تو و عترت و قرآن توأند
عالم کفر به اسلام تو تبدیل شود
به تولای علی دین تو تکمیل شود
آی انسان ها فرمان پیمبر شنوید
گوش تا از سخن خلق فراتر شنوید
روح گردید و از آن روح مطهر شنوید
همه با هم سخن خالق داور شنوید
بانگ تهلیل شنیدید مکرر شنوید
همه را با هم در عدل برابر شنوید
دوره ی کفر و زر و زور به اتمام آمد
اهل عالم همه آماده که اسلام آمد
نبض هستی لرزه بر رگهای کوهِ نور زدباغبان انبیاء گل نغمهای مسرور زد
چشمِ کوههای دگر پیش حرا تاریک بودچشم خورشیدی او علت بر این مشهور زد
بسکه شیرین بود وصلِ یار در غارِ حراصد ملک با بالهای سر درش را تور زد
هم نبوت را به دست آورد و هم ختم الرسلفکر را از نو بنا کرد و دم از معمور زد
با چنین والا مقامی چشمها را خیره کردتیرها بر دیدگانِ دشمنانِ کور زد
دیگر از حرف یتیمی و شبانی نیست حرفسیلی سنگین بعثت بر رخِ مغرور زد
دست شیطان را ببست و شاهکاری را گشودگفت اسلام و همه ابلیسیان را دور کرد
اشعار مبعث پیامبر حضرت محمد
بت و بتخانه همه ذکر خدا می گویند
سخن از اقرأ و از غار حرا می گویند
حمد حق، مدح رسول دو سرا می گویند
خلق عالم همه تبریک به ما می گویند
حکم توحید به ما و به شما می گویند
همگی با نفس روح فزا می گویند
بشریت چه نشستی که مسیحت آمد
حکم توحید به آوای فصیحت آمد
شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشدزنده در گور غزلهای فراوان باشد
نظم افلاک سراسیمه به هم خواهد ریختنکند زلف تو یک وقت پریشان باشد
سایه ابر پی توست دلش را مشکنمگذار این همه خورشید هراسان باشد
مگر اعجاز جز این است که باران بهشتزادگاهش برهوت عربستان باشد
چه نیازی ست به اعجاز، نگاهت کافی ستتا مسلمان شود انسان اگر انسان باشد
فکر کن فلسفه خلقت عالم تنهاراز خندیدن یک کودک چوپان باشد
چه کسی جز تو چهل مرتبه تنها ماندهاز تحیر دهن غار حرا وا مانده
عشق تا مرز جنون رفت در این شعر محمدنامت از وزن برون رفت در این شعر محمد
شأن نام تو در این شعر و در این دفتر نیستظرف و مظروف هم اندازه یکدیگر نیست
از قضا رد شدی و راه قدر را بستیرفتی آنسوتر از اندیشه و در را بستی
رفتی آنجا که به آن دست فلک هم نرسیدو به گرد قدمت بال ملک هم نرسید
عرش از شوق تو جان داده کمی آهستهجبرئیل از نفس افتاده کمی آهسته
پشت افلاک به تعظیم شکوهت خم شدچشم تو فاتح اقلیم نمی دانم شد
آنچه نادیده کسی دیدی و برگشتی بازسیب از باغ خدا چیدی و برگشتی باز
شاعر این سیب حکایات فراوان داردچتر بردار که این رایحه باران دارد
حمیدرضا برقعی
ای ثناگوی تو رب العالمینآفریدت بهر اهداف برین
برد جسمت مسجد الاقصای دورجان پاکت تا به دریاهای نور
سینه ات بشکافت و قلبت بشستاز غم و از کینهها وز رای سست
گفت در غار حرا آن پیک وحیبهر خواندن با لبت بنما تو سعی
یک به یک خواندی تو آن آیات نورحکمت حق در دلت کردی ظهور
گفت اقرا ای رسول پاک ماای تو زینت بخش این افلاک ما
پس بخوان با نام رب العالمینآنکه انسان را بدادش علم و دین
آن که انسان آفرید از خاک و گلسینه اش پر کرد از احساس و دل
بعد از آن بگذاشت در دستش قلمسرنوشتت خود نگار بی بیش و کم
هرچه بنویسی همان خوانش کنیبس بکوش تا جان خود پایش کنی
گرنگاری باقلم افکار زشتمی نشاید پانهی اندر بهشت
ای محمد ای رسول دین مهرگو به خلقم یک پیامی از سپهر
کی همه ابناء آن اول بشرپی نگیرید حرف آن استاد شر
تن کنید تقوای حق همچون لباسبازبان دل بگوییدم سپاس
جان خود لبریز از ایمان کنیدنفس خود قربانی جانان کنید
حسین رهنمایی
با نگاه خدای محمدکبریا شد حرای محمد
جامه سبز پیغمبری شدتا قیامت ردای محمد
خاکسارش نه تنها حرا شدمکه شد خاک پای محمد
تا رسالت بر او گشت ابلاغنام حق شد نوای محمد
در تمام جهان گسترش یافتوسعت ماجرای محمد
عزت نفس انسان فزون شدتا که شد مبتلای محمد
آبرو از درش کسب کردیمدر مقام گدای محمد
فکر من بیشتر قد نمی دادکل خلقت فدای محمد
از همان اولش مرتضی بودهر کجا پا به پای محمد
مصطفی مصطفای علی شدمرتضی مرتضای محمد
شیعه مردانه تا پای جانشمانده زیر لوای محمد
او امین رفت و پیغمبر آمدبهر بیعت علی حیدر آمد
سر زد از کوه نور آفتابشداد آخر خدایش جوابش
عالم انگشتر و او نگین استحضرت خاتم المرسلین است
پیشوایی برازنده اوستپیشوای همه مسلمین است
اولین است در هر چه خوبیگرچه پیغمبر آخرین است
شک ندارم که حیدر برایشدست الله، در آستین است
گنبدش پرچم سبز صلح استبین خلق خدا بهترین است
مهربان و خوش اخلاق و محبوببا وقار و صبور و متین است
دشمن او زمین خورده اوستبس که مصداق فتح المبین است
رحمتش منحصر بر کسی نیسترحمت عام ، للعالمین است
کار ما شد گدایی ز دستشدستهایش چه کارآفرین است
مهدی مقیمی
رفته خود از عرش تا به فرش سراسر ،زیر فلک سایه لوای محمد (ص)نوری سیاره یافت راه هدایت ،تا که شدش عشق رهنمای محمد (ص)عید مبعث بر همگان مبارک
امشب قلم زدند پریشانی مرابا تو رقم زدند مسلمانی مرا
قرآن بخوان و راه خدا را نشان بدهتوحید را نشان زمین و زمان بده
قرآن بخوان و با نفس آسمانی اتاین مردههای روی زمین را تکان بده
قرآن بخوان و بال مرا از قفس بگیراندازه شعور پرم آسمان بده
آخر چه قدر قوم پسر دار میشونددختر به دست دامن این مادران بده
جز با صدای عشق مسلمان نمیشومپس لطف کن خودت درِ گوشم اذان بده
قرآن بخوان بگو که خدا واحد است و بسهر که ادلّه خواست علی را نشان بده
تو آسمان مکهای و ماه تو علی ستتنها دلیل روشنیِ راه تو علی ست
مکه گرفته بوی خدا از دعای توپیچیده در زمانِ همیشه صدای تو
پایین بیا ز کوه دخیلی بیاورنددست توسل همگان بر عبای تو
امشب فرشتهها همه پرواز میکننداطراف آستانه غار حرای تو
از این به بعد چشم تمام قنوتهاایمان میآورند به یا ربّنای تو
از این به بعد شمس و قمر روی دست تواز این به بعد مُلک و مکان زیر پای تو
پرواز با دو بال میسر شود، بلیقرآن برای توست، علی هم برای تو
احمد شدی کتاب شدی مصطفی شدیحالا تمام دار و ندار خدا شدی
علی اکبر لطیفیان
عید آزادی زن های اسیر است امروز
عید خلق است و خداوند قدیر ایت امروز
دامن مکه پر از مشک و عبیر است امروز
بشریت را فرمان خطیر است امروز
حق بشیر است بشیر است بشیر است امروز
جاودان باد چراغی که منیر است امروز
ذکر بت ها همه «لا نعبد الا ایاه»
همه گویند «ولا قوه الا با ا…»
روز مبعث روز فخر انبیاستمصطفیٰ نورٌ عَلیٰ نور خداست
عید مبعث وعده گاه کبریاسترستگاری، مژدگانی خداست
عید مبعث وعده قالو بَلیٰ ستسرّ مکنونات هستی بر مَلاست
بر دل کعبه طنین این نواستیا رسول الله لفظ کیمیاست
روز مبعث مبدأ عشق و صفاستجلوه گاه مظهر نور هُداست
یا رسول الله ذکر ما سواستوعده گاه عشق بازی با خداست
مصطفیٰ آئینه مهر و وفاستقلب او با روح قرآن آشناست
نور او افزون ز نور انبیاستسروریّش بر همه عالم رواست
بر لب پیک خدا شور و نواستلفظ حاتم در ثنای او خطاست
کشتی او مأمن شاه و گداستساحلش مطلوب اصحاب رضاست
هر چه باشد او رسول کیمیاستاو شفیع روز فردای شماست
ذکر روز مبعثم یا مصطفاستیا رسولالله مدد ذکر خداست
اصغر چرمی
تا به کی چهره ی خورشید عدالت مستور
تا به کی سلطه ی بیدادگران با زر و زور
با من امروز بخوانید همگی این منشور
منجی کل جهان آمده با مشعل نور
عید بعثت شده یا عید جهانگیر ظهور
تهنیت باد بر آن دخترک زنده به گور
دور دختر کشی و جهل به پایان آمد
سر تسلیم بیارید که قرآن آمد
به نام خالق آئینهها به نام خدابه نام صاحب آدینهها به نام خدا
به نام حضرت ایزد خدای عزوجلبه نام حضرت امجد خدای شعر و غزل
اگرچه با قلمی که شکسته بنویسمبه یمن این شب و روز خجسته بنویسم
خوشا به حال من و دفتر غزل خیزمبه شوق و شور و شعف واژه واژه میریزم
صدای بال و پر جبرییل میآیدصدای گام بلند خلیل میآید
خدا به دست خلیلی دگر تبر دادهکه پشت لات و هبلها به لرزه افتاده
ندا رسیده که إقرأ…بخوان ز طیّ براقبخوان از آن…لاتمم مکارم الاخلاق
نهفته مدح نگارم به مطلبی نافذنهفته در غزلیات حضرت حافظ
نگار من که به شوقش خدا قلم بسرشت«نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت »
«به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد»به روی منبر نوری خطیب مجلس شد
به آیههای لبش سر به راه خواهم شداسیر أشهد أن لا اله… خواهم شد
نشسته عالم و آدم به خوان احسانشخوش آن دمی که بخواند قصص ز قرآنش
رواق منظر چشم من آشیانه شوددوباره مثنوی ام یک غزل ترانه شود
گمان مکن که نبی یار غار میخواهدبرادری چو علی سر به دار میخواهد
برای روز مبادا به وقت خوف و خطرمیان بستر خود جان نثار میخواهد
اگر چه رحمت محض خداست در عالمبه غزوهها یل دلدل سوار میخواهد
به نصف سیب بهشتی خود بسنده نکردکنار فاطمه اش ذوالفقار میخواهد
نگاه مرحمتش دائما به شیر خداستبرای بدر و احد شهسوار میخواهد
لسان مجلسی و کافی و مفید از اوستاصول و ناصریات و. بحار میخواهد
محبتش که به سلمان بدون علت نیستز اهل ری به گمان سر به دار میخواهد
هر آن کسی که تب مطلعش مشخص شدبه لطف و مرحمتش شاعری مقدس شد
نه بهتر است بگویم هماره اقدس شددوباره روزی طبع دلم مخمس شد
غزل غزل بسرایم که عید مبعث شدتمام غصه دلهای شیعه بر باد است
چرا که مادر سادات هاشمی شاد استدلم اسیر امیری بود که بی همتاست
همان کسی که بزرگ پیمبران خداستدلیل آن همه تکریم لیلة الاسری ست
پسر عموی علی باشد و أباالزهراستبنازم این همه شوکت، چه پرچمش بالاست
به نص آیه قرآن شهیر افلاک استچرا که شأن نزول حدیث لولاک است
علیرضا خاکساری
مکه آهنگ، به گلواژه ی اقرأ بنواز
کعبه از جا کن و تا غار حرا کن پرواز
یا محمد سخن خویش ز لا کن آغاز
خیز از جا به بت و بتگر و بت خانه بتاز
بشریت را با مکتب توحید بساز
سر این رشته دراز است دراز است دراز
خیز تا عرصه ی بیدادگران تنگ کنی
سینه در حین تبسم سپر سنگ کنی
عزت امت تو در گرو وحدت توست
وحدت امت تو پیروی از عترت توست
طاعت عترت تو، طاعت حق، طاعت توست
در رگ قلب حسین بن علی غیرت توست
تا خدایی خداوند به پا دولت توست
شیعه آن است که هر لحظه ی او بعثت توست
شیعه در حکم تو نور ازلی را دیده
شیعه در غار حرا با تو علی را دیده