ما امروز در سایت ادبی و هنری هم نگاران قصد داریم جملاتی با محوریت “هوایپما” را برای شما عزیزان قرار دهیم. این جملات و متنها صرفا با کلمه “هواپیما” ساخته شدهاند و میتوانند هر نوع موضوعی را پوشش دهند. در ادامه متن همراه ما باشید.
جملات زیبا و مفهومی با کلمه هواپیما
هر چه بیشتر
اوج بگیری،
در نگاه
کسانی که پرواز را
نمی فهمند کوچکتر دیده
خواهی شد…
سکوتت معنی پرواز دارد
نگاه تو هزاران راز دارد
دو چشمانت خمار می گساری
دهانت با لبانم راز دارد
من برای دیدنت دارم به شهرت می روم
با دلی بی تاب تو دارم به سویت می روم
میروم من شهرتان با این هواپیما عزیز
از مسیر این هوا دارم به سمتت می روم
خداوند مرا نوید پرواز داد
و من پریدم
مهم نبود به کجا
مهم آن بود
که پرواز مرا
دیگر پایانی نبود
مسافرت با هواپیما
شیوه طبیعت برای اینست
که تو را شبیه
به عکس پاسپورتت کند!
وقتی به نظر می رسد
همه چیز بر خلاف تو است،
یادت باشد که هواپیما در خلاف جهت باد
شروع به پرواز می کند
نه در جهت آن.
آری برای پرواز
به بال نیازی نیست
برای پریدن
آسمان لازم است
و من آسمان خویش را
یافته بودم …
حصار دور ایوان
کاش می فهمید
شکوه پرواز را
و پنجره وسعت دشت را…
پرندگان بی آسمان پرواز را
در قفس جا گذاشته اند
و آسمان بی پرنده
پرندگان بی آسمان پرواز را
در قفس جا گذاشته اند
و آسمان بی پرنده
نکند در آرزویت بمانم
می خواهم پرواز کنم
به آنجا که ندیده ام
به آنجا که نمی دانم
کجاست عمری است
ترانه رسیدن را زمزمه می کنم
می رسم به تو
می رسم آخر
به تو می رسم
هدفم پرواز است
گرچه با بال و پر بسته شکسته
در درون قفس تن در بندم
شاید این عشق به پرواز
روزی اثری بخشد
رفتن تو از کنارم
مثل یک افسانه بود
گفتن افسانه ها
بی غصه و بی درد نیست
روز و شب در فکر
پرواز توام ای نازنین
ای که با یادت برایم
پر کشیدن سخت نیست
دلم شکسته،
پرواز کردن را
از روی شانه هایت آموخته ام،
پر پریدن هم هست،
فقط ایوانی
برای پریدن کم دارم!
از این رنگین کمان سرد آدمها
و از این مرگ
باورها و رویاها پریشانم …
دلم پرواز می خواهد
از برق چشمانت
پیراهن شکنجه را
بر تن محراب پوشاندم
تا به شکوه آید عشق …
و آسمان ترانه خواند
برای رقص علفزارها؛
شوقی می کشاندم تا پرواز…
در آینه ی دریا
ماهی ها به فکر نشسته اند ؛
تو اما به چه می نگری ؟
به حلقه ی چشمانم که نغمه ی بهار دارد !؟
یا به گام های خاطره ای
که در خواهش جاده پیداست ؟
بیا کنارِ پنجره ی خیالم
تا ببینی چه سوز عجیبی دارد ” هوایت “
می خواهم بدانی
طوفانی که اعماق جانم را لرزاند ،
چقدر بی رحم اند در نگاهت
همین قدر معلقم و سرگردان
و باز تو را …
Tʜᴇ sᴋʏ ɪs ʏᴏᴜʀs ᴇᴠᴇɴ ɪғ ʏᴏᴜ ᴀʀᴇ ʟᴇᴀʀɴɪɴɢ ᴛᴏ ғʟʏ
اگه پرواز بلد بشی حتی آسمونم مالِ توئه
رویا برای این خلق شده که ما بتونیم پرواز کنیم و از خودمون دور بشیم ..
yᴏu ѕhᴏuℓ∂ fᴀℓℓ ıɴ ᴏr∂℮r tᴏ ℓ℮ᴀrɴ hᴏա tᴏ fℓy
باید سقوط کنی تا یاد بگیری چجوری پرواز کنی
𝑷𝒖𝒕 𝒍𝒊𝒇𝒆 𝒊𝒏 𝒇𝒍𝒊𝒈𝒉𝒕 𝒎𝒐𝒅𝒆
𝒂𝒏𝒅 𝒇𝒍𝒚 𝒕𝒐𝒘𝒂𝒓𝒅𝒔 𝒅𝒓𝒆𝒂𝒎𝒔
• زندگی رو بزار رو حالت پرواز • و به سمت رویاهات پرواز کن.
شعرهای زیبا درباره پرواز
کاروانی شکر از مصر به شیراز آید
اگر آن یار سفرکرده ما بازآید
گو تو بازآی که گر خون منت در خورد است
پیشت آیم چو کبوتر که به پرواز آید
نام و ننگ و دل و دین گو برود این مقدار
چیست تا در نظر عاشق جانباز آید
من خود این سنگ به جان میطلبیدم همه عمر
کاین قفس بشکند و مرغ به پرواز آید
اگر این داغ جگرسوز که بر جان من است
بر دل کوه نهی سنگ به آواز آید
من همان روز که روی تو بدیدم گفتم
هیچ شک نیست که از روی چنین ناز آید
هر چه در صورت عقل آید و در وهم و قیاس
آن که محبوب من است از همه ممتاز آید
گر تو بازآیی و بر ناظر سعدی بروی
هیچ غم نیست که منظور به اعزاز آید
دلم پرواز میخواهد،
دلم با تو پریدن در هوای باز میخواهد
دلم آواز میخواهد،
دلم از تو سرودن با صدای ساز میخواهد
دلم بیرنگ و بیروح است
دلم نقاشی یک قلب پر احساس میخواهد!
خستهام خستهی پرواز،
غم من از آسمونه
آسمونی که نتونست،
غمو تو نگام بخونه
هم درد منی حال تو را میفهمم
در قهوه غم فال تو را میفهمم
گفتند که پرواز نکن ممنوع است
قیچی شدن بال تو را میفهمم
از بغض شب میآمدم، تا صبح گاه بچگی
آسوده خاطر مردهام، در تنگنای زندگی
دیروز را باور مکن، فردا پر از ابهام است
اندیشه را آزاد کن، در لحظه درماندگی
با ذهن خلاق خودت، نقشی بزن بر لوح دل
پرواز کن، تا آرزو، تا ناکجا، تابندگی …
میبینم من
آن شکفتن شادی را
پرواز بلند آدمیزادی را
آن جشن بزرگ روز آزادی را …
“هوشنگ ابتهاج”
من از آغاز یک پرواز بیاحساس میترسم …
“فروغ فرخزاد”
پرندهای که پرواز بلد نباشه
به قفس میگه
تقدیر…
“نیچه”
وز شوقِ این محال
که دستم به دست توست…
من جای راه رفتن
پرواز میکنم …
شوق پرواز دارد
چکاوک نگاهم
پرنده نیستم
که بگویی: دوستت دارم، پرواز کنم!
آدمم،
بیشتر عمر میکنم …
پسندیدهترین پرواز …
پرش و پر زدن از پای پلیدی،
پیمایش و پیوست به پیشانی پاکی ست …
پرواز را به خاطر بسپار
تو درست میگفتی فروغ پرنده مُردنی ست …
اما بعد از مرگ پرنده،
پرواز هم دق کرد و مُرد!
پرواز بدون پرنده بیمعنی ست
انسان بزرگ همانند عقاب است.
هر چه بلندتر به پرواز درآید
کمتر به چشم میآید
و مجازات این اوج گرفتن
تنهایی عمیقی است …
.پرواز را طاووسها هرگز نمیفهمند
سرگرم خود باشی اسارت شکل میگیرد …
هر چه بالاتر روی،
از نظر آنان که پرواز نمیدانند
کوچکتر
به نظر خواهی رسید…!
فقط یک سگ نادان
به سوی پرندهای
در حال پرواز
پارس میکند.
هیچ چیز، همچون اراده به پرواز، پریدن را آسان نمیکند…
پریدن، باور پرندهای است که به پرواز میاندیشد وگرنه دلیل پرواز پر نیست…!!!
پرواز داد
بغض رود را
حباب…
همه در حسرت یک پروازند
من به پرواز نمیاندیشم
به تو میاندیشم
تو که زیباتر از اندیشه یک پروازی
نه پرِ پرواز داشتم
نه دلم دریا بود
در هوایت غرق شدم…
لذت دام تو را هر طایری یک لحظه دید
تا به محشر، شوق پروازِ گلستان نیستش
“داور شیرازی”
شکستهبالیِ من عذرخواهِ پرواز است
نشستهام که نگاهی کند شکار مرا
“دانش مشهدی”
بِه که باشیم گرفتار، که صیّاد قضا
هر که را رخصت پرواز دهد، پر ندهد
“ناظر هروی”
قطعِ سررشتهٔ پرواز، طلب نتوان کرد
بال اگر سلسله کوتاه کند، ناله رساست
“بیدل دهلوی”
آشیان و پرِ پرواز و گل و دانه و آب
همه را داد به ما چرخ، ولی در قفسی!
“طغرای مشهدی”
از ما مجو بلندیِ پرواز زان که ما
چون شاخِ گل به فصل خزان بالِ بیپریم
“از مجموعه اشعار طالب آملی“
لازم است آن که دارد اینهمه لطف
که تحمل کنندش اینهمه ناز
ای به عشق درخت بالایت
مرغ جانِ رمیده در پرواز
“سعدی”
رشته پرواز من تا در کف تسلیم بود
در قفس دائم حضور آشیان مییافتم
“صائب تبریزی”
در کنج قفس میکُشدم حسرت پرواز
با بال و پر سوخته پرواز چه سازم
“هوشنگ ابتهاج”
تا در قفس بال و پر خویش اسیرست
بیگانهی پرواز بود مرغ هوایی
با شوق سرانگشت تو لبریز نواهاست
تا خود به کنارت چه کند چنگ نوایی
“هوشنگ ابتهاج”
من که در حسرت پرواز به خاک افتادم
عجبی نیست پر تیر شود بالوپرم
“صائب تبریزی”
تا قیامت بایدم سرگشتهٔ پرواز بود
دام دارد بر هوا صیّاد بیپروای من
“بیدل دهلوی”
خالق تو را شاد آفرید
آزاد آزاد آفرید
پرواز کن تا آرزو
زنجیر را باور نکن
طبیعت کتاب زندگیست
و مهمترین درس آن درس پرواز است
تا وقتی رها نشوی به پرواز در نخواهی آمد
اگر طالب کمالی باید رها کنی دلبستگی هایت را
کرم ابریشم تا از پیله دل نکند
پرواز را تجربه نخواهد کرد
و روح زمانی به آرامش میرسد
که جسم و دلبستگی های
دنیویاش را رها کند
پرواز بال نمیخواهد پرواز شجاعت میخواهد
شجاعت رها شدن از تکیه گاهت
درست وقتی کرم ابریشم فکر کرد که زندگیش تموم شده و فشار پیلهاش در حال خفه کردنش است، پیله گشوده شد و شروع به پرواز کرد.
سختیهای ما مثل پیلهاند وجودشان برای تکامل لازم است
برای پرواز به آسمانها، منتظر نمان که عقابی نیرومند بیاید و از زمینت برگیرد و در آسمانهایت پرواز دهد.
بکوش تا پر پرواز به بازوانت جوانه زند و بروید
و بکوش تا این همه گوشت و پیه و استخوان سنگین را که چنین به زمین وفادارت کرده است، سبک کنی و از خویش بزدایی،
آنگاه به جای خزیدن، خواهی پرید.
هیچ چیز، همچون اراده به پرواز، پریدن را آسان نمیکند…
گفتی دوستت دارم
و من به خیابان رفتم…!
فضای اتاق برای پرواز کافی نبود
عشق…
پرواز بلندی ست
تا رسیدن به خدا
تو می تونی هر ثانیه با امید
همه سختی راهو کمتر کنی
باید انقدر رو زمین راه بری
تا احساس پروازو باور کنی!
آموزگار نیستم
تا عشق را به تو بیاموزم
ماهیان نیازی به آموزگار ندارند
تا شنا کنند
پرندگان نیز آموزگاری نمیخواهند
تا به پرواز درآیند
شنا کن به تنهایی
پرواز کن به تنهایی
عشق را دفتری نیست
بزرگترین عاشقان دنیا
خواندن نمیدانستند.
همه اندیشهام
این است
پرواز از خاک
تا افلاک …
چون قناریهای آزاد از قفس
پهنه پرواز میخواهد دلم …