متن و جملات

شعر ماه محرم / مجموعه اشعار سوزناک شهادت امام حسین (ع) و واقعه کربلا

شعر غمگین ماه محرم

مجموعه شعر ماه محرم، اشعار زیبای شهادت امام حسین (ع) و شعر کوتاه و بلند در مورد واقعه سوزناک کربلا و شهادت یاران امام حسین (ع) را در این مطلب هم نگاران آماده کرده ایم.

محرم بهترین ماهاز زمین تا آسمان آه است می دانی چرا؟یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟

بر سر هر نیزه خورشیدی ست یک ماه تمامبر سر هر نیزه یک ماه است می دانی چرا؟

اشهد ان لا…شهادت اشهد ان لا …شهیدمحشر الله الله است می دانی چرا؟

یک بغل باران الله الصمد آورده امنوبهار قل هوالله است می دانی چرا؟

راه عقل ازآن طرف راه جنون از این طرفراه اگر راه است این راه است می دانی چرا؟

از رگ گردن بیا بگذر که او نزدیک توستفرصت دیدار کوتاه است می دانی چرا؟

از کجا معلوم شاید ناگهانت برگزیدانتخاب عشق ناگاه است می دانی چرا؟

از محرم دم به دم هر چند ماتم می چکدباز اما بهترین ماه است می دانی چرا؟

آنجا که اشک پای غمت پا گرفت و بعد…بغضی میان سینه من جا گرفت و بعد…

وقتی که ذوالجناح بدون تو بازگشتاین دخترت بهانه بابا گرفت و بعد …

ابری سیاه بر سر راهم نشسته بودابری که روی صورت من را گرفت و بعد

انگار صدای مادری دلخسته می رسیدآری صدای گریه ی زهرا گرفت و بعد

همراه آن صدا تمامیِّ کودکانذکر محمدا و خدایا گرفت و بعد

هر کس که زنده بود از اهل خیام تومویه کنان شد و ره صحرا گرفت و بعد

دور از نگاه علمدار لشگرتآتش به خیمه های تو بالا گرفت و بعد

پس بر سنان کنند سری را که جبرئیلشوید غبار گیسویش از آب سلسبیل

 دارد می آید محرمیک کاروان دل به سویتتو رهروی سوی فردادارد می آید محرمماه پر از یاد مولا

دارد می آید محرمماه مساجد، تکایاماه غم و اشک و ماتمبر غربت ابن زهرا

دارد می آید محرمماه همیشه سیه پوشماهی که هر انقلابیاز یاد آن گشته پرجوش

دارد می آید محرمماه حسین و علمدارهیهات از هرچه ذلتاز زندگانی چو مردار

هیهات از هرچه بیعتبا هر یزید زمانهاز مسلک اهل کوفهاز اشک بی پشتوانه

دارد می آید محرمو کربلا کل دنیاستشمر و اباالفضل و هانینقش من و تو همین هاست

باید که خود را بیابیمما در کدامین سپاهیم؟یا در عمل اهل حقیمیا آنکه اهل تباهیم

آن نخل به خون طپیده را، می بوسید

آن مشک ز هم دریده را می بوسید

خورشید،کنار علقمه خم شده بود

دستان ز تن بریده را می بوسید !

با آب طلا نام حسین قاب کنید / با نام حسین یادی از آب کنید

خواهید که سر بلندو جاوید شوید / تا آخر عمر تکیه به ارباب کنید

اشعار بلند ماه محرم

عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز / نهضتت مایه الهام جهان است هنوز

بهر ویرانی و نابودی بنیان ستم / خون جوشان تو چون سیل ، دمان است هنوز

در فداکاری مردانه ات ای رهبر عشق / چشم ایام به حیرت ، نگران است هنوز

کربلای تو پیام آور خون است و خروش / مکتبت راهنمای همگان است هنوز

تا قیامت ز قیام تو قیامت برپاست / از قیام تو پیام تو عیان است هنوز

همه ماه محرم ، همه جا کرب و بلاست / در جهان موج جهاد تو روان است هنوز

جاودان بینمت اِستاده به پیکار ، دلیر / لا “اری الموت” تو را ورد زبان است هنوز

باغ خشکیده ی دین را تو ز خون دادی آب / نه عجب گر که شکوفا و جوان است هنوز

تربت پاک تو ای اسوه آزادی و عشق / سرمه دیده صاحب نظران است هنوز

خون گرمت زند آتش به سیه خرمن ظلم / که به خون تو دو صد شعله نهان است هنوز

انقلاب تو به ما درس فضیلت آموخت / نقش اخلاص تو سرمشق جهان است هنوز

بر جبین «شفق» این لوحه گلرنگ غروب / هر شب از خون تو صد گونه نشان است هنوز

محمد حسین بهجتی ( شفق )

اشکم ز هجر روی تو خوناب شد حسين

مويم ز غصه رشته مهتاب شد حسين

هرجا کنار آب نشستم ز داغ تو

از بس که سوختم جگرم آب شد حسين

آئینۀ حق نما حسین است حسین

جان و تن مصطفی حسین است حسین

مصبـــاح هدایت بشر تا محشر

بـــــــــــــــی شبهه حسین است حسین

آمدم ای شاه ، پناهم بده / خط امانی ز گناهم بده

ای حَرمَت ملجا درماندگان / دور مران از در و راهم بده

ای گل بی خار گلستان عشق / قرب مکانی چو گیاهم بده

لایق وصل تو که من نیستم / اذن به یک لحظه نگاهم بده

ای که حَریمت به مَثَل کهرباست / شوق و سبک خیزی کاهم بده

تا که ز عشق تو گدازم چو شمع ؟ / گرمی جانسوز به آهم بده

لشگر شیطان به کمین من است / بی کسم ای شاه ، پناهم بده

از صف مژگان ، نگهی کن به من / با نظری یار و سپاهم بده

در شب اول که به قبرم نهند / نور بدان شام سیاهم بده

ای که عطا بخش همه عالمی / جمله ی حاجات مرا هم بده.

تا شعله هجران تو خاموش کنم

بر آتش دل ز صبر، سرپوش کنمبسیار بکوشیدم و، نتوانستم

 یک لحظه غم تو را فراموش کنمای کاش، دمی دهد امانم این اشک

 تا نقش تو را به دیده منقوش کنمآخر چه شود، شبی به خوابم آئی

 تا جام محبت تو را نوش کنمبنشینی و، در برت، مرا بنشانی

تا زمزمه نوازشت گوش کنمگر بار دگر مرا در آغوش کشی

صد بوسه بر آن دست و بر آن دوش کنمسجاده تو، که می‌دهد بوی تو را

 برگیرم و، بوسم و، در آغوش کنمچون درد فراق تو، ز حد درگذرد

 زین عطر تو قلب خویش، مدهوش کنماز حمله غارت به دلم آتشهاست

این داغ، عیان، ز لاله گوش کنمگویند به من، یتیم غارت زده ام

زآن چشمه چشم خویش پرجوش کنمدیگر اگر ای پدر نخواهی برگشت

برخیزم و، پیکرم سیه پوش کنم؟این داغ حسین، جاودان است (حسان)

هرگز نتوان به اشک، خاموش کنم

 شعر از : حبیب الله چایچیان (حسان)

بسم الله روضه خون اومد ماه جنون

باز جمعیم دور هم چند خط روضه بخون

بسم الله سینه زن بازم سینه بزن

تو ماه غربت ارباب بی کفن

از خرمن خوشه نچیدن سخت است

بر کرب و بلایت نرسیدن سخت است

یک عمر حسین گفتن و از درگه تو

یکـــــــبار جوابی نشنیدن سخت است

باز هم شعر دیگری از استاد احد ده بزرگی

گل خوش رنگ و بوی من حسین است

بهشت آرزوی من حسین است

مزن دم پیش من از لاله رویان

که یار لاله روی من حسین است

من آن مداح مست سینه چاکم

که ممدوح نکوی من حسین است

همه در گفتگوی این و آنند

ولیکن گفتگوی من حسین است

سخن بی پرده می گویم زمستی

می و جام و سبوی من حسین است

چو مرغ حق که از حق میزند دم

طنین های و هوی من حسین است

از آن بر تربتش سایم جبین را

که عز و آبروی من حسین است

احد گوئی از آن باشد شعارم

که پیر و نکته گوی من حسین است

ای ساربان آهسته ران آرام جان گم کرده امآخر شده ماه حسین من میزبان گم کرده ام

در میکده بودم ولی بیرون شدم چون غافلینای وای ازین بی حاصلی عمر جوان گم کرده ام

پایان رسد شام سیه آید حبیب من ز رهاما خدا حالم ببین من مهربان گم کرده ام

ای وای ازین غوغای دل از دلبرم هستم خجلوقت سفر ماندم به گل من کاروان گم کرده ام

نعمت فراوان دادی ام منت به سر بنهادی اماما ببین نامردی ام صاحب زمان گم کرده ام

من عبد کوی عشقم و من شاه را گم کرده امآقا تو را گم کرده ام مولا تو را گم کرده ام

بنوشتم این نامه چنین با خون دل ای مه جبیناما ببین بخت مرا نامه رسان گم کرده ام

بخولی بگفت آن زن پارسا

که را باز از پا درآورده ای

که در ایندل شب چو غارتگران

برایم زر و زیور آورده­ای

بهمراهت امشب چه بوی خوش است

مگر باز مشگ تر آورده­ای

چنان کوفتی در که پنداشتم

ز میدان جنگی سر آورده­ای

چو دانست آورده سر گفت آه

که مهمان بی پیکر آورده­ای

چو بشناخت سر را بگفت ای عجب

سر با شکوه و فر آورده­ای

بمرم در این نیمه شب از کجا

سر سبط پیغمبر آورده­ای

چه حقّی شده در میان پایمال

که تو رفته­ای داور آورده­ای

گل آتش است این که از کوه طور

تو با خاک و خاکستر آورده­ای

نگارنده با گفتن این رثا

خروش از ملایک درآورده­ای

شاعر: مرحوم نگارنده

یا بمیرم یا شهادت یا حسین

یکشبه راه مرا کوتاه کن

با نگاهی از محبت یا حسین

دوست دارم پیشت آیم لحظه ای

تا نمایم با تو صحبت یا حسین

شعر سید حمید رضا برقعی به مناسبت ماه محرم

اگر چه مثل محّرم نمی‌شوم هرگزجدا ز. روضه و ماتم نمی‌شوم هرگز

مرا ببخش مرا، چون که خوب می‌دانمکه توبه کردم و آدم نمی‌شوم هرگز

اسیر جاذبۀ حُسن یوسف یاسمکه محو در گل مریم نمی‌شوم هرگز

گناه کارم و حتی بدون اذن شمابدان نصیب جهنم نمی‌شوم هرگز

به جان عشق قسم غیر چهارده معصوم (ع)به پای هیچ کسی خم نمی‌شوم هرگز

قسم به قلب سپیدت سیاهپوش کسیبجز شهید محّرم نمی‌شوم هرگز

نَمی فُرات بیاور چرا که من قانعبه سلسبیل و به زمزم نمی‌شوم هرگز

در انتهای غزل من دوباره می‌خواهمفقط برای تو باشم نمی‌شوم هرگز

شعر علیرضا قزوه به مناسبت ماه محرم

محرّم آمده از شهر غم، عَلَم در دستبرای سینه زدن، تکیه شد سراسر دست

محرّم آمد و خم­خانه‌ی ازل وا شدوضو ز. باده گرفتم، زدم به ساغر دست

حسین آمده با ذوالفقار گریانشکه: هان حسینم و تنهاترین علم بر دست

حسین آمده تا شرح شقشقیّه کندحسین آمده با خطبه‌ی پدر در دست

(چو دست برد به تیغ، آسمانیان گفتند:به ذوالفقار مگر برده است حیدر، دست؟)

چو ذوالفقار علی چرخ می‌زند، بی تابچه حال داده خدایا مگر به اکبر دست؟

ز. خیمه گاه می‌آید چو گرد باد عطشحسین را بنگر پاره‌ی جگر در دست!

چه روز بود که دیدیم ما به کرب و بلا!چه حال بود به ما داد روز محشر دست!

بدو شکایت اهل مدینه خواهم بردبه خواب گر دهدم دیدن پیمبر، دست

نشسته ام به تماشای زیر و رو شدنمبه لحظه‌ای که برد شمر، سوی خنجر، دست

به خویش می‌نگرم با دو چشم خون آلودنگاه کردم و در نهر شد شناور، دست

به رود علقمه بنگر که می‌زند بر سربه دستگیریِمان موج شد سراسر دست!‌نمی‌توانم بر روی عشق، بندم چشم‌نمی‌توانم بردارم از برادر، دست

تو هر دو چشم من! از هر دو چشم، چشم بپوشز. هر دو دست، برادر! بشوی دیگر، دست

به پای دست تو سر می‌دهند، سردارانبه احترام تو با چشم شد برابر، دست!

به یاد دست تو‌ای روشنای چشم حسین!چقدر شام غریبان زدیم بر سر، دست

تو را فروتنی از اسب بر زمین انداخت‌نمی‌رسید وگرنه به آن صنوبر، دست

قنوت، پر زدن دست­‌های مشتاق استبه احترام ابوالفضل می‌کشد، پر، دست!

مگر تو دست بگیری که دست­گیر توییبه آستان شفاعت نمی‌رسد هر دست!

اگر چه پیش قدت شد قصیده ام کوتاهبه اشتیاق تو شد، سطر سطر دفتر، دست

حدیث دست تو را هیچ کس نخواهد گفت:

مگر به روز قیامت رود به منبر، دست

شعر سید حمید رضا برقعی به مناسبت ماه محرم

پدر آرامش دنیا، پدر فرزند أعطیناپدر خون خدا اما، پسر مجنون پسر لیلا

به کم قانع نبود اکبر، لبالب گشت از دلبربه یکدیگر رسید آخر، لب رود و لب دریا

پسر دور از پدر می‌شد، مهیّای خطر می‌شدپدر هی پیرتر می‌شد، پسر می‌بُرد دل‌ها را

در این آشوب طوفانی، مسلمانان مسلمانیمبادا اینکه قرآنی بیفتد زیر دست و پا

پسر زخمی، پدر افتاد، پسر در خون، پدر جان دادپسر ناله، پدر فریاد، میان هلهله، غوغا

پسر از زخم آکنده، پسر هر سو پراکندهپدر، چون مرغ پرکنده، از این صحرا به آن صحرا

که دیده این‌چنین گیسو چنین زخمی شود پهلو؟و خاک‌آلوده‌تر از او به غیر از چادر زهرا

غزل شهریار به مناسبت عزاداری سالار شهیدان (ع)

شیعیان! دیگر هواى نینوا دارد حسینروى دل با کاروان کربلا دارد حسین‏

از حریم کعبۀ جدّش به اشکى شُست دستمروه پشت سر نهاد، امّا صفا دارد حسین‏

مى‌‏برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیمبیش از این‏‌ها حرمت کوى منا دارد حسین…

او وفاى عهد را با سر کند سودا ولىخون به دل از کوفیان بی‌وفا دارد حسین‏…

آب را با دشمنان تشنه قسمت مى‌‏کندعزّت و آزادگى بین تا کجا دارد حسین‏…

دست آخر کز همه بیگانه شد، دیدم هنوزبا دم خنجر نگاهى آشنا دارد حسین‏

شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خداجاى نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین‏

اشک خونین، گو بیا بنشین به چشم «شهریار»کاندرین گوشه عزایى بى‏‌ریا دارد حسین

غزل مهدی رحیمی به مناسبت ورود کاروان به کربلا

 رنگ عالم شد سیاه

درجهان عاطفه پیراهن غم شد سیاه

تکیه تکیه یاحسین

درغمت پیراهن این شهر کم کم شد سیاه

چونکه بالاتر نداشت

درمیان ماه ها ماه محرم شد سیاه

در مِنا امسال آه

علقمه شد روسپید و روی زمزم شد سیاه

جلد مانند لباس

بر اَمالی و لهوف و بر مُقرّم شد سیاه

پوست درسینه زنی

سرخ شد، شد نیلگون و آخرش هم شد سیاه

بین این رنگین کمان

دل سپید و چشم سرخ و رنگ پرچم شد سیاه

برتن مسلم هم آه

رد تیر و تیغ ها قدر مُسلّم شد سیاه

شعر دو بیتی ماه محرم و امام حسین (ع)

هر جا که می‌روم ز غمت دیده پر نم استهر ماه من ز داغ تو ماه محرم استعمری گریستم که موظف به گریه‌امگر نُه فلک به گریه شود باز هم کم است‌

در کلاس عاشقی عباس غوغا می‌کنددر دل هر عاشقی عباس مأوا می‌کندهر کسی خواهد رود در مکتب عشق حسینثبت نامش را فقط عباس امضا می‌کند

باز در خاطره‌ها، یاد تو‌ای رهرو عشقشعله سرکش آزادگی افروخته استیک جهان، بر تو و بر همت و مردانگی‌اتاز سر شوق و طلب، دیده جان دوخته است

حلال جمیع مشکلات است حسینشوینده لوح سیئات است حسین‌ای شیعه تو را چه غم ز طوفان بلاآنجا که سفینه‌النجات است حسین

در محرّم، مردمان خود را دگرگون می‌کننداز زمین آه و فغان را زیب گردون می‌کنندگه به یاد تشنه کامان زمین کربلاجویبار دیده را از گریه جیحون می‌کنند

بنال‌ای دل! بنال که اربعین شدکه لرزان از غمش عرش برین شدبنال‌ای دل! نوای نینوا راگلستان کرده زینب کربلا رابـنال‌ای دل! نوای غم رسیدهفلک، چون زیـنب کـبری ندیده

باز محرم رسید، این من و گریه‎هایمرفع عطش می‎کند، فرات اشک‎هایمباز محرم رسید، دلم چه ماتمزدهکسی میان این دل، خیمه ماتم زده

تلفیق خدا و خون فقط پیکر توستخورشید گلی از چمن حنجر توستشب وقف مدار چشم هایت مولاصبح، آینه‌ی دستِ بهارآور توست

خبر آمد ز مهی بوی خدا می‌آیدماه داغ دل ما غرق نوا می‌آیددل ببازید عزیزان که زمان الم استماه اشک و الم و کرب و بلا می‌آیدژ

عطری که از حوالی پرچم وزیده استما را به سمت مجلس آقا کشیده استاز صحن هر حسینیه تا صحن کربلاصد کوچه بازکنید محرم رسیده است

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا