شعر شماره ۶ از مجموعه اشعار فروغ فرخزاد را در هم نگاران قرار دادهایم. فروغ فرخزاد به عنوان یکی از پیشگامان ادبیات زنانه در ایران شناخته میشود. او با شجاعت به موضوعات مربوط به زنان، عشق، هویت و آزادیهای فردی پرداخت. اشعار او نه تنها از جنبههای عاطفی بلکه از منظر اجتماعی نیز قابل توجه است و به چالشهای زنان در جامعه سنتی ایران میپردازد. همچنین شعر شماره ۷ از مجموعه اشعار فروغ فرخزاد؛ معشوق من با آن تن برهنه بیشرم را در سایت هم نگاران بخوانید.
شعر شماره ۶
شادم که در شرار تو میسوزم
شادم که در خیال تو میگریم
شادم که بعد وصل تو باز اینسان
در عشق بیزوال تو میگریم
پنداشتی که چون ز تو بگسستم
دیگر مرا خیال تو در سر نیست
اما چه گویمت که جز این آتش
بر جان من شرارهی دیگر نیست
شب ها چو در کنارهی نخلستان
کارون ز رنج خود به خروش آید
فریادهای حسرت من گویی
از موجهای خسته به گوش آید
شب لحظه ای به ساحل او بنشین
تا رنج آشکار مرا بینی
شب لحظه ای به سایهی خود بنگر
تا روح بیقرار مرا بینی
من با لبان سرد نسیم صبح
سر میکنم ترانه برای تو
من آن ستاره ام که درخشانم
هر شب در آسمان سرای تو
غم نیست گر کشیده حصاری سخت
بین من و تو پیکر صحراها
من آن کبوترم که به تنهایی
پر میکشم به پهنهی دریاها
شادم که همچو شاخهی خشکی باز
در شعله های قهر تو میسوزم
گویی هنوز آن تن تبدارم
کز آفتاب شهر تو میسوزم
در دل چگونه یاد تو میمیرد
یاد تو یاد عشق نخستین است
یاد تو آن خزان دلانگیزیست
کو را هزار جلوهی رنگین است
بگذار زاهدان سیه دامن
رسوای کوی انجمنم خوانند
نام مرا به ننگ بیالایند
اینان که آفریدهی شیطانند
اما من آن شکوفهی اندوهم
کز شاخههای یاد تو میرویم
شبها ترا بگوشهی تنهایی
در یاد آشنای تو میجویم
تفسیر این شعر
این شعر به بیان احساسات عمیق عشق و اندوه شاعر میپردازد. شاعر در این متن، عشق خود را توصیف کرده و از درد و رنجی که از جدایی و یاد معشوق میکشد، سخن میگوید. بیایید هر بخش را به زبان ساده توضیح دهیم:
1. “شادم که در شرار تو میسوزم”
• شاعر خوشحال است که در عشق و شور و حرارت معشوقش میسوزد.
2. “شادم که در خیال تو میگریم”
• او خوشحال است که حتی در خیال معشوقش هم گریه میکند، زیرا این نشاندهندهی عمق احساساتش است.
3. “شادم که بعد وصل تو باز اینسان / در عشق بیزوال تو میگریم”
• او بعد از رسیدن به معشوق، هنوز هم در عشق او گریان است و این عشق برای او پایدار و ابدی است.
4. “پنداشتی که چون ز تو بگسستم / دیگر مرا خیال تو در سر نیست”
• معشوق فکر کرده که وقتی از او جدا شده، دیگر به یادش نخواهد بود.
5. “اما چه گویمت که جز این آتش / بر جان من شرارهی دیگر نیست”
• اما شاعر به او میگوید که فقط آتش عشق او در دلش باقی مانده و هیچ چیز دیگری ندارد.
6. “شب ها چو در کنارهی نخلستان / کارون ز رنج خود به خروش آید”
• شبها، وقتی در کنار نخلستان است، صدای رودخانه (کارون) به خاطر رنجهایش به صدا درمیآید.
7. “فریادهای حسرت من گویی / از موجهای خسته به گوش آید”
• فریادهای حسرت او مانند صدای امواج خسته به گوش میرسد.
8. “شب لحظه ای به ساحل او بنشین / تا رنج آشکار مرا بینی”
• شاعر از شب میخواهد که لحظهای در ساحل بنشیند تا رنجهایش را ببیند.
9. “من با لبان سرد نسیم صبح / سر میکنم ترانه برای تو”
• او با نسیم صبح، ترانهای برای معشوق میخواند.
10. “من آن ستاره ام که درخشانم / هر شب در آسمان سرای تو”
• او خود را مانند ستارهای درخشان توصیف میکند که هر شب در آسمان خانهی معشوقش میدرخشد.
11. “غم نیست گر کشیده حصاری سخت / بین من و تو پیکر صحراها”
• او میگوید که اگرچه میان آنها موانع و فاصلههای زیادی وجود دارد، غمگین نیست.
12. “من آن کبوترم که به تنهایی / پر میکشم به پهنهی دریاها”
• او خود را مانند کبوتر تنها میبیند که به دوردستها پرواز میکند.
13. “شادم که همچو شاخهی خشکی باز / در شعله های قهر تو میسوزم”
• او خوشحال است که مانند شاخهای خشک در آتش قهر معشوقش میسوزد.
14. “یاد تو یاد عشق نخستین است”
• یاد معشوق برای او یادآور عشق اولیه و خالص است.
15. “یاد تو آن خزان دلانگیزیست / کو را هزار جلوهی رنگین است”
• یاد معشوق مانند پاییزی زیبا است که هزار رنگ و جلوه دارد.
16. “بگذار زاهدان سیه دامن / رسوای کوی انجمنم خوانند”
• او میگوید بگذار دیگران او را به خاطر عشقش سرزنش کنند و رسوا بخوانند.
17. “اما من آن شکوفهی اندوهم / کز شاخههای یاد تو میرویم”
• او خود را مانند شکوفهای میداند که از یاد معشوقش شکوفا شده است.
18. “شبها ترا بگوشهی تنهایی / در یاد آشنای تو میجویم”
• او هر شب در تنهاییاش به یاد معشوقش میافتد و او را جستجو میکند.
به طور کلی، این شعر بیانگر عشق عمیق، غم و اندوه ناشی از جدایی و همچنین زیباییهای یاد معشوق است. شاعر با احساساتی صادقانه و عمیق، درد و شوق خود را نسبت به عشق بیان کرده است.