آشپزیتعبیر

شعر در مورد دیوانگی و متن در مورد دیوانگی و دیوانه بازی و عاقل و دیوانه ها

نیست در افسانۀ دیوانگی

شعر در مورد دیوانگی

من همین امروز یا فردا به جنگل می زنم

جرأت دیوانگی در شهر ترسوها کم است!

شعر در مورد دیوانگی عشق

دیوانگی زین بیشتر ؟ زین بیشتر ، دیوانه جان

با ما ، سر دیوانگی داری اگــــر ، دیوانه جان

شعر در مورد دیوانگی عاشق

یا رب مرا یاری بده ، تا سخت آزارش کنم

هجرش دهم ، زجرش دهم ، خوارش کنم ، زارش کنم

از بوسه های آتشین ، وز خنده های دلنشین

صد شعله در جانش زنم ، صد فتنه در کارش کنم

در پیش چشمش ساغری ، گیرم ز دست دلبری

از رشک آزارش دهم ، وز غصه بیمارش کنم

بندی به پایش افکنم ، گویم خداوندش منم

چون بنده در سودای زر ، کالای بازارش کنم

گوید میفزا قهر خود ، گویم بخواهم مهر خود

گوید که کمتر کن جفا ، گویم که بسیارش کنم

هر شامگه در خانه ای ، چابکتر از پروانه ای

رقصم بر بیگانه ای ، وز خویش بیزارش کنم

چون بینم آن شیدای من ، فارغ شد از احوال من

منزل کنم در کوی او ، باشد که دیدارش کنم

گیسوی خود افشان کنم، جادوی خود گریان کنم

با گونه گون سوگند ها، بار دگر یارش کنم

چون یار شد بار دگر، کوشم به آزار دگر

تا این دل دیوانه را، راضی ز آزارش کنم.

شعر کوتاه در مورد دیوانگی

بهتر از خواب هزار و یک شب است

هر شب مستانۀ دیوانگی

شعر عاشقانه در مورد دیوانگی

چنین گفت کامروز فرزانگی

جدا کرد نتوان ز دیوانگی

شعر در مورد عشق و دیوانگی

چو جویی دگر زو تو بیگانگی

کند رهنمونی به دیوانگی

یک بیت شعر در مورد دیوانگی

کنون مردمی کرد و فرزانگی

چو خاقان نیامد به دیوانگی

شعر در مورد دیوانه عشق

چو درویش نادان کند مهتری

به دیوانگی ماند این داوری

شعر درباره دیوانگی عشق

به گفتار بی سود و دیوانگی

نجوید جهانجوی مرد انگی

شعر در مورد دیوانه عاشق

دل دیوانگی بمهر افروز

سر فرزانگی بعشق افراز

شعر درباره دیوانه عاشق

سخنهای خواجو ز دیوانگی

یکایک بدیوان فرستاده ام

شعر درباره عاشق دیوانه

روی بپوش ای قمر خانگی

تا نکشد عقل به دیوانگی

شعر درباره دیوانگی عاشق

کسی بیهوده خون خویشتن ریخت؟

کند هرگز چنین دیوانگی مست؟

شعر عاشقانه در مورد دیوانه

نسیم صبح دلبر می شنیدم

دلم دیوانگی آغاز می کرد

شعر کوتاه در مورد دیوانه

دام دیوانگی بگسترده

تا به دام اوفتاده عقل معاش

مولانا:

چاره‌ای کو بهتر از دیوانگی

بسکلد صد لنگر از دیوانگی

ای بسا کافر شده از عقل خویش

هیچ دیدی کافر از دیوانگی

هوشنگ ابتهاج (سایه):

من اگر دیوانه هستم عاقل این ایام کیست؟

با که باید گفت راز سینه آشفته را

شهریار:

دیوانه منم، من که روم خانه به خانه

دیوانه منم، من که ندانم که منم

نیما یوشیج:

ای دیوانه! ای دیوانه! آرام گیر!

دیوانگی بس است، آرام گیر!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا