در این بخش از سایت ادبی و هنری هم نگاران قصد داریم چندین شعر درباره غم عشق را برای شما دوستان قرار دهیم. این اشعار غمگین و شکست عشقی بسیار زیبا و احساسی هستند که امیدواریم مورد پسند شما دوستان قرار گیرند.
اشعار احساسی درباره غم عشق
بهر تو ز عقل و دین بیگانه شدم آری
ترسم که غمت از جان بیگانه کند ما را
پیش آی دمی جانم
زین بیش مرنجانم…
#مولانا
در زیر تمام آسمانهای جهان
شکست و ناکامی هیچکس به نفع ما نیست..!
خوش قلب باشیم
نازنینا
گاه نگاهے کن بر این افسرده دِل
دردِ ما را گوشہ اے چشم تو درمان میکند .!
او زما گرانے .
صبر کنم تا چه شود؟
حل شود هم دیگر ذوقی ندارم
شده آيا
گله از جان به خدايت بكنی؟
و فقط هی نشود هی نشود هی نشود؟
همیشه لاف صبوری زدم ولی دنیا …
خدا کند مرا با تو امتحان نکند
برگشت
بعد از رفتن
بعد از دل شکستن
بعد از قول شکستن
بعد از یک عمر غصه خوردن
به چی کار آید ؟؟؟
زندگی ما بد شانس نداشت .
خودش بد شانس بود .
گفتند که ایام جوانی
چه قشنگست
غمها و شب و شاپرکش،
قسمت ما شد .
گر فشار دشمنان آبت کند، مسکین مشو
مردباش ای خسته دل،شرمندگی درکار
نیست
گر هیچ مرا در دل تو جاست بگو
گر هست بگو
نیست بگو
راست بگو
اشعار سنگین غم عشق
هستی اما کمرنگ
حرف میزنی اما تلخ
محبت میکنی اما سرد
چه اجباریست دوست داشتنِ من؟
بلندترین فریاد دنیا
اشکی بود که در نبودنت
بی صدا از گوشه چشمانم فرو ریخت . . .
«روحمان پاره پاره بود
اما وقتی باهم بودیم، زخمهایمان کمتر درد میکرد…»
وقتی همه چیز خوب است، میترسیم.
ما به لنگیدن یک جای کار عادت کردهایم..
ز خاک کوی تو هر خار سوسنی است مرا
به زیر زلف تو هر موی مسکنی است مرا
تو مرا ياد کنی يا نکنی،
باورت گر بشود گر نشود
حرفی نيست!
اما نفسم ميگيرد، در هوایی که نفسهای تو نيست..”
قلب های زیبا شکسته میشن؛
دقیقا همونطور که گل های زیبا چیده میشن.
هیچگاه به دنبال صورت زیبا نباشید،
“روزی پیر خواهد شد …
هیچگاه به دنبال پوست خوب نباشید،
“روزی چروک خواهد شد …
هیچگاه به دنبال اندام خوب نباشید،
“روزی عوض خواهد شد …
هیچگاه به دنبال موی زیبا نباشید،
“روزی سپید خواهد شد …
در عوض به دنبال قلبی وفادار باشید،
که تا ابد دوستتان خواهد داشت!
بگزار تا بنالم از درد بی دوایم
بیگانه چی داند من دانم و خدایم
هرچه جلوتر میرویم
سکوتی عجیب مرا فرا میگیرد
من از این سکوتِ مبهم میترسم
یک چیزی نیست
یک جایِ کار میلنگد!
یادها رفتند!
و ما هم میرویم از یاد…!
اون شب گریه نکردم!
ولی بعدش به اتوبوس نرسیدم گریه کردم
کلاسم دیر شد گریه کردم
وقتی غذای مورد علاقم نبود گریه کردم
ولی اون شب گریه نکردم اره.
بدونید سنگی که پرت میشه
حرفی که زده میشه
موقعیتی که ازدست میره
زمانی که میگذره
و دلی که بشکنه
هیچوقت نمیشه اینارو برگردوند،
حواسمون باشه .
تمام هنر برای ابر بود اما
همه برای باران شعر گفتند -“
•
•
•
میشه گفت :
حکایت خیلی هاست !
این جوانی هم فدای تار مویت سنگدل!
ما که بهر عشق پوچات زندگانی داده ایم…):
و در انتهای شب، ما چیزی نیستیم جز تودههای انباشته از خاطرات هرز رفته، و آرزوهای از دست رفته.
پای رفته را میتوان برگرداند
امـــا دل رفته را هرگز
نه بیمارم نه خشحالم نه از حالم خبر دارم
گهی با جان گهی با دل گهی از هر دو بیزارم….
اگر دیداری هم نباشد
حتی اگر لمسی هم نباشد
بیدلیل برای بعضیها همیشه جایی در دلهایمان هست.
شعر غم انگیز عاشقانه
قدرت نابود کردن بعضی چیزا از اسید بیشتره
قشنگ کاری میکنه در جا بپوسی….
یکی داشت گریه میکرد…..
ی پیرزنی رد میشد گفت:
دنیا کثیفه، با اشکای تو ام پاک نمیشه.
خیلی قشنگ گفت….!
جدیدا کمی دروغگو شده ام،
به دروغ میگویم خوبم
به دروغ میگویم مهم نیست
به دروغ میگویم میگذرد
ولی نه خوبم، نه بیخیالم، نه میگذرد(:
مثل آن جسم که از روح جدا میماند
از منِ بعد تو یک مرده بجا میماند.
من به اندازه چشمان تو غمگین ماندم
و به اندازه هر برق نگاهت نگران
تو به اندازه تنهایی من شاد بمان
گفت خانه ها در
غیاب ساکنانشان خواهند مرد؛
و سپس ب قلبش اشاره کرد……
تا که بودیم ، نبودیم کسی . . .
کشت ما را غم بی هم نفسی
تا که خفتیم همه بیدار شدند
تا که مردیم همگی یار شدند
قدر آن شیشه بدانید که هست
نه در آن لحظه که افتاد و شکست 🙂
از دیگران شکایت نمیکنم…
بلکه خودم را تغییر میدهم!!
چرا که کفش پوشیدن راحتتر
از فرش کردن دنیاست….
زمان
کند میگذره وقتی منتظری
تند میگذره وقتی دیرت شده
طولانی است وقتی بی حوصله هستی
کوتاه است وقتی شاد هستی
زمان با توجه به اتفاقات درون تو میگذره
نه عقربه های ساعت
اشعار شکست عاشقانه
خنده تلخ مرا از صورت شادم مجو
آنچه از من دیده ای لبخند خوشحالی نبود…
روي چشمانم گذاشتم اش ولي لیاقت نداشت …!
بگذار زیر پاي دیگران ماندن را تجربه کند…!
این هوا نیست که دلگیره.
این تویی که غمگینی !
چقد منو توصیف کرد
لیلا که شدی حرف مرا میفهمی
مجنون تمام قصه ها نامردند …
« ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخواست نِشیند
از گوشهٔ بامی که پریدیم، پریدیم… »
هر بار خواستم یکی رو خوشحال کنم
گند زدم ب حالش
این همه قصه ی
فردوس و تمنای بهشت
گفتوگویی و خیالی
ز جهان من و توست
یادت باشه عزیز من
داشتن قلبی مهربان
در دنیایی بیرحم
شجاعت است نه ضعف 🙂
خسته از روزهای تکراری
و نفسهای اجباری!
کسی که بخواد بره،
چهل تا گره هم با طناب بزنی
نمیتونی نگهش داری
کسی هم که بخواد بمونه یه تار مو کافیه
دلتنگی و غصه….
دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی!
لعنت به من و زندگی و عشق و جوانی.
تا پیش تو آورد مرا بعد تو را برد.
قلبم شده بازیچه ی دنیای روانی.
باید چه کنم با غم و تنهایی و دوری.
وقتی همه دادند به هم دست تبانی.
در چشم همه روی لبم خنده نشاندم..
در حال فرو خوردن بغضی سرطانی!
آیا شده از شدت دلتنگی و غصه!!
هی بغض کنی،گریه کنی،شعر بخوانی؟؟؟
شعر احساسی غمگین شکست عاشقانه
دور من حصار کشید…
خدا قلم زد و شب را ادامهدار کشید
مرا مسافرِ شبهای انتظار کشید
تو را شکفته و مغرور و سنگدل، اما
مرا شکسته و بیتاب و بیقرار کشید
میان خنده و غم جنگ شد ، دریغا غم !
به خنده چیره شد و دورِ من حصار کشید
تنها ستارهی شب تارم، شبت بخیر!
تار است بی تو لیل و نهارم، شبت بخیر
ای سر به شانههای رقیبان گذاشته
کی سر به شانهات بگذارم؟ شبت بخیر…
تو در کنار کیستی امشب که سالهاست
غیر از غم تو نیست کنارم، شبت بخیر
بسیار زخم بر دل خونم زدی و آه
تا صبح میشود بشمارم… شبت بخیر
هرچند بیتو تاب نمیآورم، برو
هرچند بیتو خواب ندارم، شبت بخیر
رفتی اگرچه وقت خداحافظی نبود
دیگر نشد بهانه بیارم، شبت بخیر…
بگو کجای تنت میل بوسه دارد، هااا؟
خودم که مایل لبها و صورت ماهم
چه کرده برق لبت بادلم نمیدانم
همیشه کشتهی یک اتصال کوتاهم.
چقدر عاشقمی را نگفتهای اما
من از تمام رموز نگاهت آگاهم..
تو را میبوسمت هر شب،به خوابم دزدکی گاهی
نمی دانم تو هم گاهی ،از این بوسیدن آگاهی؟
اگر جانم تو هم هر شب، به یادم غرق رویایی
همه دنیا شود طوفان، به سویت وا کنم راهی
عشق یعنی همه شب در دل و جانت باشد
مثلِ جان در تن و در روح و روانت باشد
سینه ات در هدفِ آتش عشقش سوزان
زخمِ عشقش به جگر تیرِ کمانت باشد
عشق یعنی همه تن پا بشوی تا کویش
شور وصلش به دلت، دردِ نهانت باشد
مثلِ آن برکه دلتنگ که ماهش رفته است
او نباشد، قفسی تار، مکانت باشد
عشق یعنی همه دم زیر لبت بشماری
کِی، کجا می گذرد، ردّ زمانت باشد
در سرت جز هوس عشق نباشد یعنی
در دلت آه جگرسوز نشانت باشد
عشق یعنی که ببوسی لب شورانگیزش
حی در خیر عمل، ذکر لبانت باشد
تا کند از سر کویت گذری، دلواپس
دائما ذکر دعا ورد زبانت باشد
عشق یعنی تو نیایی ز غمت می میرم
جان ز تن پر بزند گر که فغانت باشد.
قلبین قیریلماسی،
قابیرقانین قیریلماسی کیمین اولار.
کناردان باخاندا هئچ نَه بیلینمَز..
آمما هر نفسده آجی وئرر.
شعر تمام میشود،
راه ها پایان می یابد،
سالها پایان می یابد،
عشق به پایان می رسد،
زندگی به پایان می رسد،
بیخیال شو پسر بیخیال،
تو همیشه انسان بمان.
گر مرا ترک کنی من زغمت می سوزم
آسمان را به زمين جان خودت می دوزم
گر مرا ترک کنی ترک نفس خواهم کرد
بی وجود تو بدان خانه قفس خواهم کرد
باخیش اولسام نه اولار، نازلی گؤزونده یاشاییم
نفسیم اولماق اوچون سئوگی سؤزونده یاشاییم
چؤللره سالما منی غربته ساکن ائله مه
قوجاغیندیر وطنیم ساخلا اؤزونده یاشاییم
یاغیشین یاغماسینا عشق هاواسی باعث اولار
اورگین دولسا اگر آغلا گؤزونده یاشاییم
گؤزلرین عالمینی من کیمی بیچاره بیلر
گؤزلریندن دوشورم سانکی یوزونده یاشاییم
بودا عشق آتشی دیر هرکسی یاندیرماز اینان
یاندیریرسان منی سن ،اودلا کؤزونده یاشاییم.
درد یعنی که فراموشش کنی با قلبِ خسته
درد یعنی؛نیست! اما بر دلت مهرش نشسته
لابلای خاطراتِ تلخ وُ شیرینِ گذشته
درد یعنی؛دیدنِ یک قابِ بی عکس وشکسته
پیشِ آن دریای آبی و عمیقِ چشمهایش
درد یعنی؛ ماهیِ تنها درونِ تُنگِ بسته
با نبودن های تو دیگر مدارا می کنم
در دل غمدیده ام صدها غزل جا می کنم
غصّه هایم را غزل کردم شده دیوان غم
شهریارم شرح هجران ثریّا می کنم
رفته ای جانم بقربانت ولی دیگر بیا
واژه واژه در غزل هایم تمنّا می کنم
بی وفا افتاده ام از پا نگو حالا چرا
گر بیایی مرگ خود را با تو حاشا می کنم
محبت مثل سکه ای است که تو قُلک دل هر کسی بندازی!
دیگه نمیتونی درش بیاری مگر اینکه دلش را بشکنی
مرغی که نوای درد داند عشق است.
پیکی که زبان غیب داند عشق است.
هستی که به نیستیَت خواند عشق است.
و آنچ از تو تو را باز رهاند عشق است.
ای کاش که در قسمت من هم بنویسند:
روزی که شود با نفسِ گرمِ تو آغاز..
یک بار به اصرار تو عاشق شدم ای دل.
این بار اگر اصرار کنی، وای به حالت.
صدا بزن تو مرا عاشقانه منتظرم
همیشه از ته دل صادقانه منتظرم
ندیده ام زتو تصویر ساده ایی حتی
منم به رسم زمان ناشیانه منتظرم
شنیده ام که صدایت طنین زیبائیست
بخوان ترانه بخوان شادمانه منتظرم
به یک اشاره تو من هماره پا برجا
برای فتح دلت خالصانه منتظرم
بریدن از توو عشقت حماسه میخواهد
مرو تو از بر من عاجزانه منتظرم
من از شمیم تنت از شباهتت به بهار
نگفته ام غزلی شاعرانه منتظرم
من آیریلیق دا قوجالدیم سن اوزگنین قوجاغیندا…
جانیم یانیبدی وفا سیز بو دونیانین اوجاغیندا…
یازان یازاندا ازلـده یازیبدی غم منه هر دم…
اولونجا ساخلارام عشقین بو کونلومون بوجاغیندا…
قول دادم به کسی غیر تو عادت نکنم
از غم انگیزی این عشق شکایت نکنم
من به دنبال تو با عقربه ها می چرخم
عشق یعنی گله از حرکت ساعت نکنم
عشق یعنی که تو از آن کسی باشی و من
عاشقت باشم و احساس حماقت نکنم !
چه غمی بیشتر از این که تو جایی باشی
بشود دور و برت باشم و جرات نکنم
عشق تو از ته دل عمر مرا نفرین کرد…
بی تو یک روز نیامد که دعایت نکنم !
بی تو باران بزند خیس ترین رهگذرم
تا به صد خاطره با چتر خیانت نکنم
بی تو با خاطره ات هم سر دعوا دارم…
قول دادم به کسی غیر تو عادت نکنم