در این بخش مجله هم نگاران مجموعه اشعار عاشقانه شاد برای عشق و همسر را تهیه کرده ایم. می توانید یک شعر احساسی شاد را برای همسر بفرستید و او حس عشق را به او هدیه بدهید.
زیباترین شعرهای عاشقانه شاد
اشعار عاشقانه شاد و زیبا برای کسانی که عاشق هستند و به عشقشان وفادار. عشق مگر می شود که عاری از سختی باشد؟ تمام لذت عشق به دوست داشتن از ته دل است. وقتی عاشق باشی دنیا همیشه در نظرت زیباست. جایی برای نامهربانی وجود ندارد.
از پشت تریبون دلم عشق چنین گفت
محبوب تو زیباست، قشنگ است، ملیح است
اعضای وجودم همه فریاد کشیدند
احسنت صحیح است، صحیح است، صحیح است
تو تمنای من و یار منو ای جان منی
پس بمان تا که نمانم به تمنای کسی
تو خودت روح و روانی تو آرامش جانی
پس بمان تا که نمانم به تماشای کسی
خوش آن ساعت که یار از در آیو
شو هجران و روز غم سر آیو
زدل بیرون کنم جانرا بصد شوق
همی واجم که جایش دلبر آیو
با عشق آنسوی خطر جایی برای ترس نیستدر انتهای موعظه دیگر مجال درس نیستکافر اگر عاشق شود بی پرده مومن میشودچیزی شبیه معجزه با عشق ممکن میشودافشین یداللهی
لبخندت تعادل شهر را بهم می ریزدتو بخند من شهر را از نو می سازم
چه کسی حرف مرا می فهمد؟
چه کسی درد مرا می داند؟
در پس پرده ی اشک چشمم
چه کسی راز مرا می خواند؟
بر سر آتش تو سوختم و دود نکرد
آب بر آتش تو ریختم و سود نکرد
آزمودم دل خود را به هزاران شیوه
هیچ چیزش به جز از وصل تو خشنود نکرد
سر به زیر و ساکت و بی دست و پا میرفت دلیک نظر روی تو را دید و حواسش پرت شدقیصر امین پور
عکس نوشته عاشقانه شاد
مانند پاییز می مانی …
آدم نمی داند چه بپوشد ،
وقت دیدنت …
من در انتظار بهترین پیام نیستممن در انتظار پیامی از بهترینم ، بهترینم . . .
نه طبق ِ مُد دوستت دارمنه به حکم سنت!همه چیز بنا بر فطرت است“خوب ها”دوست داشتنی اند…
صبر کنعشق که شکل گرفتلب، قلب، چشم، گویا می شودو ذهنپاک می شود از غبارآن وقتبا من باش، همیشه ی من
مثل راهی کههر چه میروی تمام نمیشودمثل کتابی کههر چه میخوانی تمام نمیشود…دوست داشتن “تو”بارانی ست کههیچ وقت بند نمیآید!
پایش به جهان گشت گشودهشیرین عسل سرخ لبم فرش گشودهرویش به مثال ماه رخشانزیبا رخ من چشم گشوده
میدونی زیباترین خط منحنی دنیا چیه؟لبخندی که بی اراده رو لبهای یک عاشق نقش میبندهتا در نهایت سکوت فریاد بزنهدوستت دارم
شعر عاشقانه زیبا و دلنشین
تو آن شعری که من جایی نمی خوانم،که می ترسمبه جانت چشم زخم آید چو می گویند تحسینم
دقیقههای من با تو غرق خوشحالیستکنار چشم تو بودن چه خوب احوالیست
خیالت راحتمن جـز آغوش تو حتـے به دیوارهم تکیه نمے کنم!
دلبرم اندر خیالم خود نمایی میکند
در فراقش ای دل من بینوایی میکند
او برفت و پشت پا زد بر دل و دنیای من
کار دل را بین که بهرش بیقراری میکند
مجموعه اشعار عاشقانه شاد
عاشقانه هایم همه ی رابه زانو زده !
توبه عشق چه کسی ایستاده اي . . .
عاشق اسمم میشوم
وقتی
تو صدایم می کني . . .
تو سراب موج گندم ، تو شراب سیب داریتو سر فریب – آری! – تو سر فریب داری
لب بی وفای او کی به تو شهد می چشاندچه توقعی است آخر که از این طبیب داری؟!
من شک ندارمبهار معجزهی عشق استحتمایک شبیک جایییک بوسهی گرمبرفهای زمستان راآب کرد.آخر به جز عشقچه چیزی میتوانستطبیعت را انقدر ناگهانی و بی مقدمه بیدار کند؟
ساینا سلمانی
شعر عاشقانه کوتاه برای عشقم
ز کدام رَه رسیدی؟ زِ کدام در گذشتی؟که ندیده دیده ناگه به درونِ دل فتادى؟
می دونی زیباترین خط منحنی دنیا چیه؟لبخندی که بی اراده رو لب های یک عاشق نقش می بندهتا در نهایت سکوت فریاد بزنهدوستت دارم
بهترین جای دنیاستآغوش چشمانتآن جا که دلمرؤیا به پا می کنددر حصار لب هایتبهشتی به پهنایاز بوسه تا عشق !
یه وقتایی آدم عاشق آدم های جدید میشه اما من اگه هزار بار دیگه هم بدنیا بیام همیشه دوباره عاشق تو میشم ، نمیدونم چرا ، اما میدونم که میشم …
صبح و غزل امید، من باشم و توبر بام جهان اسیر، من باشم و تولی لی به روی ساحل دریا می رفتآن دخترک سپید، من باشم و توای کاش سپیده ای بیاید از راهدریا و هم آغوشی و من باشم و تو
اشعار عاشقانه کوتاه شاد
ای کاش که من پیر شوم در بغلتبا دست تو زنجیر شوم در بغلتپرواز پر از حس رهایی ست ولیای کاش زمین گیر شوم در بغلت
آن عشق که دیده گریه و آموخت ازو
دل در غم او نشست و جان سوخت ازو
امروز نگاه کن که جان و دل من
جز یادی و حسرتی چه اندوخت ازو . .
شعر کوتاه عاشقانه شاد
لبت امید قنادان دو دستت حلقه جانانمیان مردمک هایت “دُری” رقصان، “نَمی” لرزان
نسیم جعد گیسویت معطر از گل رویتچه طوفانی بپا کرده کنارت ظهر تابستان
می خواهمت، که خواستنی تر ز هر کسیکو واژه ای که ساده تر از این بیان کنم؟
امتحان کردم ببینم سنگ می فهمد تورااز تو گفتم با دلم ، کوتاه آمد؛ گریه کرد
گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنمچون سخت بود، در دلِ سنگش اثر نکرد!
بوی شور انگیز باران می دهیبا نگاهت بر دلم جان می دهی
بسکه خوب ومھربان و صادقیبر دلم عشقی فراوان می دهی
اشعار عاشقانه زیبا و کوتاه
هر روز به نو برآید آن دلبر عشقدر گردن ما در افکند دفتر عشق
این خار از آن نهاد حق بر در عشقتا دور شود هر که ندارد سر عشق
همین که قاصدکی رافوت کنیتا عطر نفس هایترا با خود بیاوردبرای دلم کافیست . . .
اگر نشانیاَم را بپُرسند،میگویم:تمامِ پیادهروهای جهان!اگر گُذرنامه بخواهند،چشمانِ تو را نشانشان میدهم !میدانم که سفر کردن به دیارِ چشمانت،حقِ طبیعیِ تمامِ مَردُمِ دُنیاست !
ای همیشه جاودانه در میان لحظه هایمغصه معنایی نداره تا تو میخندی برایم
پیش تو از یاد بردم روزهای سختی ام راعشق مدیون تو هستم لحظه ی خوشبختی ام راتقدیم به همسر عزیزم
کم نامهی خاموش برایم بفرستاز حرف پرم گوش برایم بفرستدارم خفه میشوم در این تنهاییلطفاً کمی آغوش برایم بفرست
بعضى از حرفاروباید بزارى وقتى خوب دم کشید بزنىاینجورى خیلى بیشتر به طرفت مى چسبه!دوستت دارم . . !
شعر عاشقانه کوتاه برای همسرم
در خیالم در خوابم همه ی جا با اویم ، مجنونم در همه ی جا وی را می جویمخیلی وقت است که رفته ز پیشم ، نه ! او نرفته با خود چه می گویم . . .
لحظه ای در گذر از خاطره هاناخود آگاه دلم یاد تو کردخنده آمد به لبم شاد شدمگویی از قید غم آزاد شدمهر کجا هستی دوست، دست حق همراهت
در کوی خرابات نگاری دیدمعشقش به هزار جان و دل بخریدم
بوئی ز سر دو زلف او بشنیدمدست طمع از هر دو جهان ببریدم
و ندایی که به من می گوید:”گر چه شب تاریک استدل قوی دار ،سحر نزدیک است “دل من در دل شبخواب پروانه شدن می بیند
دیشب آن طرز نگاه پر از احساسِ تو را…قاب کردم زدمش بر در و دیوارِ دلم… !!!
فدای ناز عشقت ناز دانهکه عشقت کنج دل زد آشیانهبه یاد سوزش مجنون ز لیلیبه یادت سوختم در این زمانه
تنهاترین بهانه ی دنیای من توییدر رو بروی آینه زیبای من تویی
وقتی که از تمام جهان خسته می شومآغوش دلنشین و پذیرای من تویی
با بوی سیب خنده ی تو زنده می شومتو یوسف مؤنث و عیسای من تویی
وقتی به شام آخر خود فکر می کنماحساس می کنم که یهودای من تویی
بر لوح سرنوشت من امضای چشم توستمُهر نماز و خاتَمِ طُغرای من تویی
وقتی که زیر گوش خدا حرف می زنمراز و نیاز و ناله و نجوای من تویی
مجنون ترین حماسه ی دنیای تو منمشیرین ترین تغزل شیوای من تویی
دکتر یدالله گودرزی
شعر عاشقانه شاد
بر لب دریای حسرت خانه اي دارم قدیمیازتمام دار دنیا ،عزیزی دارم صمیمیگاه و بیگاه یادی از ما میکندبا مرامش شرمسارم میکند
هر که در عاشقی قدم نزده استبر دل از خون دیده نم نزده است
او چه داند که چیست حالت عشقکه بر او عشق، تیر غم نزده است
تو مگه باده فروشی که همگان مست تو اندتو مگه ساغر عشقی که همه معشوق تو اند
منشین با همگان ای گل زیبای دلمکه به ظاهر همه مشتاق و خریدار تو اند
ای نازنین جواب معمای من تویی
تنها چراغ روشن شبهای من تویی
وقتی دلم گرفت از انبوه ابرها
احساس آفتابی دنیای من تویی
شعر عاشقانه شاد کوتاه
امید وصل تو جانم به رقص میآردچو باد صبح که در گردش آورد ریحان
اعتبار تو به حضورت نیست،دور هم که باشیباز دوست داشتنی ترین هستی…آیا بهشـــــــتیکه میگویــند..جایی بهتر از آغـــــــوشـ توستـــــ؟
آغوش تو تخفیف عمر من استدچارت که باشم ….هر شب سالی نوری است،میان کهکشان راه شیری بوسه هایت…
ناب ترین شعر عاشقانه شاد کوتاه
نمی دانم چرا، اما به قدری دوستت دارم
که از بیچارگی گاهی به حال خویش می گریم…
ﻣﻦ ﯼ ﻣﺨﺎﻃﺐ ﺧﺎﺹ ﺩﺍﺭﻡ عشق ﻣﻨﻪﻋﺎﺷﻖ ﺧﺎﻧﻮﻣﻢ ﮔﻔﺘﻨﺎﺷﻢﻋﺎﺷﻖ ﻭﻗﺘﺎﯾﯿﻢ ﮎ ﻭﻗﺘﯽ ﻋﺼﺒﯽ ﻣﯿﺸﻢ ﻧﺎﺯﻣﻮ ﻣﯿﮑﺸﻪﻋﺎﺷﻖ ﺍﻭﻥ ﺧﻨﺪﻫﺎﺷﻢﻋﺎﺷﻖ ﺍﻭﻥ ﭼﺸﻤﺎﺷﻢ ﮎ ﻫﻤﻪ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﻦﻋﺎﺷﻖ ﺍﻭﻥ ﺍﺧﻤﺎﺷﻢ ﮎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺎﺭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺑﺮﺍﻡ ﺍﺧﻢ ﻣﯿﮑﻨﻪﻋﺎﺷﻖ ﺍﻭﻥ ﺻﺪﺍﻗﺖ ﻭ ﺍﺧﻼﻕ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﻮﻧﯿﺎﺷﻢﻋﺎﺷﻖ ﻏﯿﺮﺗﯽ ﺷﺪﻧﺎﺷﻢﻋﺎﺷﻖ ﺣﺴﺎﺱ ﺑﻮﺩﻧﺸﻢ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﮎ ﮐﺴﯽ ﺑﻢ ﭼﯿﺰﯼ ﻣﯿﮕﻪﻋﺎﺷﻖ ﺍﻭﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮕﺮﺍﻧﺸﻢ ﻭﻗﺘﻰ ﻙ ﻣﻴﺒﻴﻨﻪ ﻣﺮﻳﻀﻮ ﻧﺎﺧﻮﺷﻢﻋﺎﺷﻖ ﮐﺎﺭﺍﺷﻢ … مردونگیاش …ﻋﺎﺷﻖ ﺍﻭﻥ ﺻﺪﺍﯼ ﻗﺸﻨﮕﺸﻢ ﮎ ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺘﺎ ﺑﺮﺍﻡ ﺁﻫﻨﮕﻢ ﻣﯿﺨﻮﻧﻪﻋﺎﺷﻖ ﻭﻗﺗﺎﻳﻴﻢ ﻛﻪ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﻟﻮﺱ ﻣﯿﮑﻨﻡ ﻗﻨﺪ ﺗﻮ ﺩﻟﺵ ﺁﺏ ﻣﯽﺷﻪ ﻭ ﻗﺮﺑﻮﻥ ﺻﺪﻗﻢ ﻣﯿﺮﻩﻋﺎﺷﻖ ﻭﻗﺘﺎﯾﯿﻢ ﮐﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﻡ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﻣﯿﮕﻪ ﺳﺮﻣﻮ ﻣﯿﺰﻧﻢ ﺑﻪﺩﯾﻮﺍﺭ ﺍﮔﻪ ﯼ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﺖ ﺑﯿﺎﻓﺘﻪﻋﺎﺷﻖ ﻭﻗﺘﺎﻳﻴﻢ ﻛﻪ ﺑﺎﺵ ﻗﻬﺮ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻭ ﻣﯿﮕﻪ ﺑﯿﺎ ﺑﻐﻠﻢ
کنار تو چه آرومم، چه آرومی کنار منتو چشمای تو آرومه چشای بی قرار من
تو میفهمی که خوشحالم، تو میفهمی دلم تنگهتو میدونی که خواب من، کدوم شب هاست که بی رنگه
تو مثل آسمون ساده، مث پرواز آزادیمث دلبستگی امنی، مث لبخند آبادی
گيسو به هم بريز وجهانى ز هم بپاش…
معشوقه بودن است وبريز و بپاش ها…!
آدم گاهی چه گرم میشود
به یک ” هستـــــــــــــــــــــم ” ؛
به یک ” نتــــــــــــــــــــــــرس ” ،
به یک ” نـــــــــــــــــــــــوازش ” !
به یک ” آغـــــــــــــــــــــــوش” …
همراه تویی؛هر چه تو گویی و تو خواهی
“فریدون مشیری”
شعر عاشقانه شاد برای نامزد
محبوب منمی رسد روزی که من باشم و تو باشیو نفر سومی کهبی هوا پای کوچکش را در کفش زندگیمان فرو کند
لبخندت تعادل شهر را بهم می ریزدتو بخند من شهر را از نو می سازم
شعر عاشقانه برای عشقم
از نیازم ناز و از ناز “تُ” می جوشد نیاز …حیرتی دارم که معشوق توام، یا عاشقم
نگار من!امید نوبهار من!لبی به خنده باز کنببین چگونه از گلیخزان باغ ما، بهار میشود…
دوست دارم آنچنان ببوسمت که بگویی : دیوانهبعد محکم تر ببوسمت بگویی : روانیآنگاه آغوشت را تیمارستانی کنم برای تمامی جنونم …
عاشق شده ام بر تو، تدبیر چه فرمایی؟از راه صلاح آیم یا از ره رسوایی؟
“نظامی”